چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
آیا آمریکا برای یک جهان پساآمریکایی آماده است؟
موضوعی که امروز میخواهم در مورد آن صحبت کنم «چگونگی تغییر جهان» است. از نظر من ۳۰ سال اخیر، دورهای هیجانانگیز در تاریخ جهان بوده است. سال ۱۹۷۸ من به عنوان کارآموز در موسسه تحقیقات امنیت ملی آمریکا (RAND) فعالیت میکردم. در آن سال ما در میانه دوران جنگ سرد قرار داشتیم و من یکی از افرادی بودم که اینجا در مرکز تحقیقات امنیت ملی آمریکا بهطور تمام وقت در مورد اتحاد شوروی مطالعه میکردم. در سه دهه گذشته ما سه مرحله (فاز) متفاوت و مجزا را پشت سر گذاشتهایم. مردم عادی با بزرگنمایی، جهان آن سالها را جهانی ساده و قابل پیشبینی قلمداد میکنند، اما نباید فراموش کرد که این جنگ سرد بود که به ما کمک کرد تا ساختار و چارچوبی قابل تشخیص از جهانی که در آن زندگی میکردیم به دست آوریم. زمانیکه این موسسه را ترک کردم، وارد دوران پس از جنگ سرد شده بودیم که یکی از وجوه تمایز آن هژمونی آمریکا بود. فکر میکنم از این نظر دوران ریاستجمهوری بوش و کلینتون با وجود تفاوتهای سیاسی یک نقطه مشترک داشت و آن هم تسلط و برتری مطلق آمریکا در جهان بود و همین قدرت آمریکا کافی بود که برآیند و پیامدهای وقایع مختلف در جهان را شکل دهد. دولت کلینتون قصد داشت این قدرت را از نظر اقتصادی دیکته کند در حالی که تکیه بوش بیشتر بر مسائل امنیتی بود. به هر حال هر دو بهرهبرداری زیادی از مزایای برتری مطلق آمریکا در جهان کردند. اما به نظر میرسد امروز ما وارد دنیای کاملا متفاوتی شدهایم. فرید زکریا- ستوننویس مجله «نیوزویک»- این دوران را «جهان پساآمریکایی» نامیده است. مطمئن نیستم که او در این مورد درست گفته باشد اما این حس قوی را دارم که امروزه اقتصاد جهانی به شیوههایی دراماتیک در حال تغییر است. اجازه دهید کمی دقیقتر به دنیای در حال تغییر امروز نگاه کنیم. اولین نشانه دنیای جدید، چندقطبی بودن آن است. البته نمیخواهم از سقوط یا اضمحلال آمریکا حرفی بزنم. آمریکا همچنان قدرت برتر جهان باقی خواهد ماند، اما اتفاقی که در حال وقوع است این است که بقیه دنیا هم در حال بالا کشیدن خود هستند و فاصله خود با آمریکا را کاهش خواهند داد. انتقال قدرت در زمینه درآمدهای اقتصادی بسیار دراماتیک است. روسیه، چین، هند و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس همه در حال رشد هستند در حالیکه آمریکا دوران رکود را طی میکند. این یکی از مشخصههای تغییر جهان نسبت به دوران برتری مطلق آمریکاست. در سالهای ریاستجمهوری کلینتون و اوایل ریاستجمهوری بوش ما به دیگر کشورهای دنیا میآموختیم که چگونه اقتصادی رو به رشد داشته باشند. امروز اما مشکلات آنها گریبان خودمان را گرفته و دچار بحران اقتصادی مشابه بحران اقتصادی چند سال پیش جنوب شرق آسیا شدیم. دو واقعیت ساده را میتوان از اصلیترین علائم چنین انتقال قدرتی دانست؛ میزان بدهیهای آمریکا و میزان ذخایر ارزی دیگر کشورهای جهان. چین رقمی حدود یک و نیم تریلیون دلار ذخیره ارزی دارد، روسیه ۵۵۰ میلیارد دلار، کره جنوبی ۲۶۰ میلیارد دلار، تایلند ۱۱۰ میلیارد دلار، الجزایر ۱۲۰ میلیارد دلار و کشورهای کوچک عضو شورای همکاری خلیج فارس در مجموع رقمی حدود ۳۰۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی دارند. عربستان به تنهایی و با صادرات انرژی هر ماه ۱۵ میلیارد به ذخیره ارزیاش افزوده میشود. البته واضح است که حتی چنین حجم عظیمی از ذخایر ارزی در کوتاهمدت نمیتواند نشانه انتقال قدرت باشد، به این دلیل که این پولها الزاما در صنایع نظامی یا دیگر ابزار قدرتنمایی به مصرف نخواهد رسید. اما با گذشت زمان تصور میکنم این نوع کسب پول میتواند منجر به انتقال قدرت در سطح جهان شود و از سوی دیگر گزینههای آمریکایی پیش رو نیز محدودتر خواهد شد. چنین اتفاقی ممکن است به دلیل تغییر و انتقال قدرت در سطح نظامی (قدرت سخت) رخ دهد اما عرصه قدرت نرم نیز شاهد یک چنین تغییراتی خواهد بود. امروزه چینیها و هندیها فیلمهای تولیدی خود را صادر میکنند، ستارگان موسیقی پاپ کره جنوبی طرفداران بسیار زیادی در سراسر آسیا دارند. انیمیشنهای ژاپنی هم هواداران زیادی دارند. امروز دیگر نمیتوان تنها لسآنجلس را مهد تولیدات موسیقی و سینما دانست. شهرهای زیادی در دنیا هستند که در کنار لسآنجلس اینگونه تولیدات فرهنگی را به نقاط مختلف جهان صادر میکنند. یکی از نکات نگرانکننده در مورد مسائل آموزشی، افزایش بیمیلی دانشجویان خارجی به تحصیل در دانشگاههای آمریکایی است. دلیل آن هم موانعی است که ما خودمان به سر راه ورود آنها به آمریکا ایجاد کردهایم. طی سالهای اخیر دانشجویان کشورهای دیگر گزینههای دیگری به جای دانشگاههای آمریکا برای ادامه تحصیل پیدا کردهاند. دنیای دولتهای ضعیف
در مورد ایجاد و شکلگیری این دنیای اقتصادی چندقطبی اظهارنظرها و تفسیرهای بسیاری شده است. اما جنبه دیگری نیز وجود دارد که با تامل بر آن میتوان به تغییر جهان به ویژه در مورد روابط بینالملل پی برد. نگاهی به قسمتی از جهان که از شمال آفریقا تا خاورمیانه، خلیج فارس، آسیای مرکزی و شبه جزیره هند امتداد یافته ما را متوجه یک نکته بسیار حیاتی میکند؛ این قسمت از جهان کاملا متفاوت با دنیای کلاسیکی است که در کلاسهای تئوری روابط بینالملل تدریس میشد.
این قسمت را نمیتوان با جهان قرن بیستم هم مقایسه کرد. در گذشته سیاستهای بینالملل داستان فعل و انفعالات دولتهای مقتدر و متمرکز (البته از جهت منفی) بود، حکومتهایی مثل امپراتوری ژاپن، آلمان نازی، اتحاد جماهیر شوروی و امثال آنها. تفاوت جهان بینالملل امروز با گذشته در این است که جهان امروز تحت سلطه حکومتهایی ضعیف و حتی در حال سقوط است؛ جایی که دیگر ابزار معمول قدرتنمایی به خصوص قدرت نظامی هم کارایی چندانی در آن ندارد.
ویژگیها و خصوصیات «جهان دولتهای ضعیف» اولینبار پس از جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ در لبنان توسط هنری کیسینجر برشمرده شد. کیسینجر در آن مقاله حزبالله را «الگوی مرجع» القاعده میدانست که «رفتارش بهطور واضح مشابه رفتار دولتی در دولت دیگر است؛ موجودیتی که به هیچ عنوان نمیتوان نام دولت بر آن نهاد اما رهبران آن به مثابه رهبران یک دولت عمل و فکر میکنند و اکثر قدرتهای منطقه هم آنها را مورد حمایت قرار میدهند. این چیز تازهای در روابط بینالملل است.»
البته این را نمیتوان تنها ویژگی لبنان دانست. این حقیقتی است که در مورد کشورهای دیگر منطقه هم تقریبا صدق میکند.
حال سوال این است که چرا چنین دولتهای ضعیفی هنوز وجود دارند؟ به نظر من عوامل متعددی در این موضوع دخیل هستند.
با توسعه و پیشرفت جهان، شاهد بسیج و لشکراندوزی گروهها و بازیگران جدیدی در عرصه اجتماعی هستیم که راهی برای ورود به قدرت ندارند و اگر هم داشته باشند اجازه دخالت در تصمیمگیریها به آنها داده نمیشود، مثل شیعیان در لبنان، اما یک چنین بازیگرانی تا قاره ما نیز گسترش یافتهاند. ما آشفتگیها و جنجالهای زیادی در منطقه آندیان در آمریکای لاتین داشتیم. دلیل آن هم مشخص بود. مردم بومی کشورهایی مثل بولیوی و اکوادور دسترسی به قدرت نداشتند و حال سهم خود را از قدرت میطلبند. در نتیجه دولتهای دموکراتیک منطقه نیز به سوی بیثباتی و ناپایداری پیش میروند.
علاوه بر این در این منطقه از جهان مردم روی خوشی به روند جهانیسازی نشان نمیدهند و در نتیجه از مزایای آن مثل تجارت بینالملل، سرمایهگذاریها و رشد اقتصادی مطلوب هم محروم خواهند شد. البته جنبه منفی جهانیسازی در این کشورها مورد توجه قرار میگیرد.
کشورهایی مثل چین و هند منفعتهای زیادی از جهانیسازی بردهاند. جهانیسازی به این معنی است که مرزها و موانع برای عبور کالاها برداشته شوند. پس در میان این کالاها، چیزهای بد هم وجود خواهد داشت مثل مواد مخدر، شبکههای گانگستری بینالمللی، شبهنظامیان، احزاب سیاسی و... البته اینگونه شبکهها برای گسترش فعالیت خود از اینترنت هم استفاده میکنند. شبکههای گانگستری زیادی این روزها در حال تردد میان لسآنجلس و آمریکای مرکزی هستند.
دنیای امروز، دنیای غریبی است. توسعه و پیشرفت ملی کشورها وابسته به روابط بینالملل آنهاست. امروز در کشورهای اطراف صحرای آفریقا که از آن منطقه به عنوان فقیرترین بخش جهان نام برده میشود ۱۰ درصد کل تولید ناخالص داخلی ناشی از کمکهای بینالمللی است و اگر این کمکها قطع شود، تولید ناخالص داخلی کشورهای این منطقه در مجموع ۱۰ درصد کاهش خواهد یافت. جامعه جهانی به کشورهای در حال توسعه این منطقه نیز کمک میکند اما برای این کشورها بسیار دشوار است که خود را در مسیری قرار دهند که کشورهای اروپایی در دوره ۴۰۰ ساله پس از عصر اصلاحات در آن قرار گرفتند و به چنین پیشرفتی نائل شدند. با استناد به چنین دلایل و عواملی است که تصور میکنم این جهان دولتهای ضعیف همچنان برقرار خواهد بود.
لزوم اتخاذ سیاستهای متفاوت
این دنیای دولتهای ضعیف معانی ضمنی زیادی برای قدرت آمریکا خواهند داشت. در این میان یک واقعیت را باید در نظر بگیریم؛ بودجهای که آمریکا به صنایع نظامیاش اختصاص میدهد بسیار بیشتر از کل هزینه نظامی کشورهای دیگر است. اما وقتی به عراق ۲۴ میلیونی نگاه میکنیم، میبینیم که بیش از پنج سال از حمله آمریکا به این کشور میگذرد و تا امروز نتوانستیم به موفقیت کامل دست یابیم. از نظر من دلایل عدم دستیابی کامل به موفقیت در عراق در ذات خود قدرت نهفته است. ما در این کشور از قدرت نظامی خود استفاده کردیم؛ چیزی که در قرن بیستم و دنیای کشورهای مقتدر و متمرکز مورد استفاده قرار میگرفت. استفاده صرف از این ابزار در دنیای دولتهای ضعیف کاربردی نخواهد داشت. شما نمیتوانید از قدرت سخت برای ایجاد نهادها و مراکز قانونی استفاده کنید و در نهایت ملتها را بسازید. با این ابزار نمیتوانید یکپارچگی و استحکام سیاسی در این بخش از جهان به وجود آورید.
امروزه در صحنه سیاسی بینالمللی و به دلیل برتری و سلطه آمریکا طی دو دهه اخیر اقدامات دیگری صورت میگیرد؛ کشورهای دیگر در حال بسیج و یکپارچه کردن نیروهای خود در مقابل آمریکا هستند، متحدان شما مثل شورای همکاری شانگهای در حال سازماندهی خود هستند تا آمریکا را که پس از ۱۱ سپتامبر وارد منطقه شده بود از آسیا بیرون برانند. ما نمیتوانیم از متحدان دموکرات خود بخواهیم که برای حضور بیشتر ما در منطقه به ما کمک کنند. این نکته در مورد کشوری مثل عراق هم صدق میکند. حتی در کشوری مثل افغانستان هم که متحدان ما از ابتدا موافق حمله به این کشور بودند، امروز آمریکا مشکلات زیادی دارد و نمیتواند آنها را راضی کند تا تعداد نیروها، منابع و حمایت خود را افزایش دهند. در کشوری مثل کره جنوبی هم که متحد سنتی آمریکا به شمار میآید این روزها اعتراضات گستردهای به واردات گوشت گوساله از آمریکا صورت میگیرد.
ما امروز دنیایی را در برابر خود میبینیم که برای ارتباط با آن نیازمند مهارتهای کاملا متفاوتی هستیم. باید توانایی استفاده از نیروی نظامی را در مواقع ضروری داشته باشیم. اما مولفهها و دیدگاههای دیگری هم وجود دارند که با به کار بردن و عملی کردن آنها بتوانیم از ارزشها و منافع خود دفاع کنیم و همچنین رهبری آمریکا در جهان را نیز تداوم بخشیم.
مایکل ماندلباوم همکار من در دانشکده جان هاپکینز در اوایل دهه ۹۰ در یادداشتی در نشریه Foreign Affairs سیاستهای خارجی دولت کلینتون را مورد نقد و بررسی قرار داده بود. این یادداشت با تحلیل رفتار و سیاستهای دولت کلینتون در قبال بالکان، سومالی و هائیتی و اینکه قصد داشت به روش خود در این مناطق ملتسازی کند، سیاست کلینتون را مورد انتقاد قرار داده بود و گفته بود که مردان و متخصصان واقعی سیاست خارجی با استفاده از قدرت نرم ملتسازی نمیکنند؛ بلکه باید قدرت سخت نیز مورد توجه قرار گیرد.
در حقیقت سیاست خارجی امروز آمریکا با اقدامات اجتماعی در کشورهای هدف با چالش جدی مواجه شده است. اگر نگاهی به رقبای آمریکا در نقاط مختلف دنیا بیندازید- گروههایی مثل اخوان المسلمین، حماس، حزبالله و افرادی مثل احمدینژاد، هوگوچاوز، رافائل کوریا و اوو مورالس- تمام آنها با وعده ارائه خدمات اجتماعی بهتر به فقرا به قدرت رسیدهاند؛ قشری که آمریکا از آن چشم پوشید و تقریبا چیزی برای ارائه به آنها نداشت. ما میتوانیم تجارت آزاد و دموکراسی را پیشنهاد بدهیم. اینها چیزهای بسیار مهمی است و پایههای رشد و ثبات سیاسی به شمار میآید اما این پیشنهاد مطمئنا جمعیت فقیر را در نظر نمیگیرد و چیزی برای آنها ندارد. در حالیکه همین قشر هستند که امروزه تشکیل دهنده بخش بزرگی از نزاعکنندگان بر سر قدرت و نفوذ در جهان به شمار میآیند.
پس ملزومات مورد نیاز آمریکا برای تداوم رهبری خود در جهان کاملا تغییر کرده است و این سوال ایجاد میشود که «آیا آمریکا واقعا آماده است تا با دنیایی ارتباط برقراری کند که هژمونی آمریکا را به رسمیت نمیشناسد؟» در ابتدا میخواهم یک موضوع را کاملا روشن کنم. اعتقادی به سقوط اجتنابناپذیر آمریکا ندارم پس صحبتی هم در مورد اینکه آمریکا چگونه سقوط خواهد کرد نخواهیم داشت. آمریکا امتیازات زیادی در تکنولوژی، رقابت، کارآفرینی، بازارهای کاری انعطافپذیر و موسسات و سازمانهای مالی دارد که واقعا قدرتمند هستند اما نباید فراموش کرد که برخی از این نقاط قوت امروز اوضاع چندان خوبی ندارند.
تصور میکنم یکی از مزایای مهم آمریکا توانایی این کشور در جذب مردم از کشورها و فرهنگهای دیگر است. تمام کشورهای توسعهیافته در حال تجربه بحرانهای اقتصادی و اجتماعی مختلف هستند. با گذشت هر سال آنها کوچکتر میشوند چون نرخ تولد افراد بومی در آن کشورها کاهش یافته است. در آینده نزدیک هر کشور توسعه یافته و موفق باید بتواند خود را با مهاجران و مردمی از فرهنگهای متفاوت وفق دهد و سازگار کند و آمریکا در این میان موقعیت ممتازی دارد. اگر در این مسیر آمریکا دچار مشکلی شود آن مشکل غیرقابل حل نخواهد بود و البته میتوان این پیشبینی را داشت که مشکل پیش آمده توسط خودمان ایجاد شده است؛ مشکلاتی سیاسی و حکومتی.
سه نقطه ضعف مهم
اولین مشکل، چالشهای مالی بلندمدت است که با آن روبهرو خواهیم شد. فکر نمیکنم نیازی باشد که به شما اعضای موسسه تحقیقات امنیت ملی آمریکا از نقاط ضعف بلندمدت قوانین مربوط به سلامت و پزشکی که خودمان ایجاد کردیم چیزی بگویم.
برنامه medicare به تنهایی فشار بسیار زیادی به بودجه فدرال وارد خواهد آورد و اگر کاری انجام ندهیم مشکلات بیشتری هم ایجاد خواهد کرد. امنیت اجتماعی هم مثل یک بمب ساعتی است و طی سالهای اخیر سرمایهگذاریهای وعده داده شده در این حوزه و زیرساختهای آن به تعویق افتاده است. البته تمام این مشکلات قابل حل است.
اگر بخواهیم به سلامت این چالشها را سپری کنیم باید سه نقطه ضعفی که به آنها اشاره میکنم را با موفقیت حل کنیم.
نقاط ضعف اینها هستند: اول: کاسته شدن از حجم بخش دولتی و عمومی، دوم: شناخت یکجانبه دنیا و نگاه تکبعدی. اینکه ما بهتر از دیگران جهان را میشناسیم و خودمان در دنیا بهترین هستیم، سوم: سیستم سیاسی دوقطبی و دوگانه که باعث میشود نتوانیم راهحل مناسبی برای مشکلاتمان داشته باشیم و حتی در مورد آن مشکلات بحث کنیم.
این سه نقطه ضعف را دقیقتر بررسی میکنیم، کاهش حجم بخش عمومی و دولتی: طی سالهای اخیر دیدیم که ناکامی و تعلل دولتمردان در اجرای سیاستهای این بخش باعث شد هیچکدام از برنامههای مشخص شده برای مقابله با کاهش حجم بخش دولتی به مرحله عمل در نیاید و اگر هم برنامهای اجرا شد نتیجه کاملا عکس داشت. بهترین مورد آن هم نداشتن برنامه و استراتژی مناسب برای حمله به عراق و سپس حضور در این کشور بود. ما تازه پس از گذشت چهار سال فهمیدیم که چه باید بکنیم. بخشی از این بیبرنامگی به این برمیگردد که دقیقا مشخص نبود چه چیزی درانتظارمان است و چه چیزی به دست خواهیم آورد. این یک اشتباه سیاسی پرهزینه بود. اما حتی زمانیکه مشخص شد که مدتی طولانی در عراق خواهیم ماند باز هم زمان زیادی تلف شد تا استراتژی خود را متناسب با شرایط تغییر دهیم. در عوض، این گذشت زمان باعث شد تا بوش، ژنرالی بسیار کارکشته و باهوش به نام ژنرال پترائوس پیدا کند. دقیقا مشابه شرایطی که لینکلن در روزهای جنگ داخلی آمریکا داشت و ژنرال گرنت به کمکش آمد.
طی سالهای اخیر دو سازماندهی مجدد در دولت فدرال در واشنگتن صورت گرفته است؛ ایجاد وزارت امنیت داخلی و سازماندهی مجدد جامعه اطلاعاتی. در نتیجه این بازسازیها تواناییهای ما در این دو حوزه کمتر از گذشته شد. انگار هیچ سازماندهی مجددی صورت نگرفته است. وزارت امنیت داخلی آمریکا با این هدف تشکیل شد که به بحرانهای عمده شهری پاسخ دهد اما واکنش در مقابل توفان دریایی کاترینا یک آبروریزی بزرگ بود.
اجازه بدهید به مورد دیگری هم اشاره کنم که احتمالا شما در موسسه تحقیقات امنیت ملی آمریکا (RAND) چیزهای زیادی درباره آن شنیدهاید: آزادی، این نام کشتیهای جدید گشت ساحلی است که توانایی درگیر شدن و جنگیدن را نیز دارند.
این کشتیها اخیرا توسط نیروی دریایی آمریکا مورد استفاده قرار گرفته است. نکته مهم این است که دوبار بهرهبرداری از این کشتیها به تعویق افتاد و برای طراحی مجدد آنها بودجه اضافهای نیز اختصاص یافت. شما در این موسسه مطمئنا چیزهای زیادی در مورد تدارکات نظامی یاد گرفتهاید و اطمینان دارم مثالی که زدم از نظر بسیاری از شما چیز تازهای نیست. در گذشته نیز فجایع مشابه داشتهایم اما چیزی که اینبار توجه من را جلب کرد واکنش یکی از فرماندهان ارشد نیروی دریایی بود که در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شد. او پنتاگون را مورد انتقاد شدید قرار داد و گفت: کارشناسان پنتاگون حداقل در مورد پروژههای جدید که پیچیدگیهای فنی- مهندسی و مدیریتی زیادی دارند، چیزی نمیدانند و هنوز نمیتوانند از این مطمئن شوند که با استفاده از این سیستمهای جدید اهداف موردنظر قابل دستیابی هستند یا خیر.» فکر نمیکنم این اتفاق تنها در پنتاگون بیفتد. دیگر ارگانها هم مطمئنا چنین مشکلاتی دارند. وقتی بخش عمومی و دولتی درست مدیریت و حفظ نشود و دانش افراد مسوول طی ۳۰ سال اخیر تغییری نکرده باشد، وقوع این اتفاقات کاملا طبیعی است.
عوامل این فرسودگی بسیار پیچیده هستند. برخی از مردم سیاسی شدن ادارات را عامل آن میدانند. این البته میتواند یکی از عوامل باشد اما من نگران این هستم که مشکلات عمیقتری در بخش دولتی ما وجود داشته باشد. امروز بسیار مشکل میتوان افراد جوان و باهوش را جذب حوزه خدمات عمومی و دولتی کرد.
یکی از دلایل آن این است که در بخش خصوصی رقابت شدیدی برای جذب این افراد وجود دارد و نسبت به بخش دولتی حقوق بسیار خوبی هم به کارمندان خود پرداخت میکنند. دلیل دیگر هم میتواند این باشد که ما در بخش دولتی و عمومی پیوندها و ارتباطات گستردهای باید برقرار کنیم تا خواست مردم با موفقیت انجام شود و در نتیجه درگیری و اتلاف وقت مردم در این بخش بیشتر است. از اواخر دهه گذشته وزارت امور خارجه آمریکا مجبور شد خودش را وقف حفاظت از کارکنان خود کند و این کار اصلی وزارت خارجه شده بود در حالی که این وزارتخانه باید نماینده آمریکا در خارج از کشور باشد. در نتیجه دیپلماتها وقت خود را در خوابگاهها میگذراندند. تا اینکه به خارج کشور بروند و با مردم دیگر کشورها ارتباط برقرار کنند. این اتفاقات امروز در تمام قسمتهای بخش دولتی گسترش یافته است.
دوم طرز نگاه ما به جهان و تحولات آن است. پس از اسپوتینک و در اواخر دهه ۵۰ پاسخ آمریکا به چالش اتحاد جماهیر شوروی سرمایهگذاریهای گسترده در علوم پایه و تکنولوژی بود. این سرمایهگذاریهای موفق باعث شد تا مجددا جایگاه آمریکا بهعنوان پیشتاز فعالیتهای تکنولوژیک تثبیت شود. پس از ۱۱ سپتامبر ما میتوانستیم مجددا به شیوهای مشابه پاسخ دهیم. میتوانستیم سرمایهگذاریهای گستردهای انجام دهیم تا توانایی خود برای شناخت بخشهای پیچیده جهان را افزایش دهیم. ما تا قبل از ۱۱ سپتامبر تقریبا هیچ چیزی در مورد خاورمیانه نمیدانستیم و این یک نقطه ضعف بزرگ بود. این یک فاجعه است که در سفارتخانه عظیم و جدیدی که در بغداد ایجاد کردهایم تنها افراد انگشتشماری میتوانند زبان عربی را به راحتی صحبت کنند. یک روز وقتی به محل کار میرفتم رادیو خبر داد گزارشگری اختصاصی به پکن فرستادهاند تا بازیهای المپیک را بهطور مستقیم گزارش کند. نکته جالب برای مجری برنامه رادیویی این بود که خبرنگارشان قادر است به زبان چینی هم صحبت کند. حال این را مقایسه کنید با تعداد خبرنگاران خبرگزاری چین (شینهوا) در واشنگتن که میتوانند به راحتی به زبان انگلیسی حرف بزنند.
سوم: سیستم سیاسی آمریکاست که باعث ایجاد بنبست سیاسی در کشور میشود. وجود دوگانگی و تضاد در سیستم سیاسی باعث میشود که ما نتوانیم با مشکلات و چالشهایی که راهحل سادهای هم دارند به درستی و با تمام انرژی روبهرو شویم.
در مقابل جمهوریخواهان نمیتوان از افزایش مالیاتها برای بهبود کیفیت کالاهای عمومی صحبت کرد و در مقابل دموکراتها هم پیش کشیدن بحثهایی مثل خصوصیسازی در حوزه امنیت اجتماعی یا افزایش سن بازنشستگی بیفایده است. نه جمهوریخواهان و نه دموکراتها موافق افزایش مالیات در بخش انرژی نیستند. در حالی که این امر برای کاهش وابستگی به انرژیهای وارداتی و تشویق به ایجاد منابع جایگزین انرژی در داخل بسیار حیاتی و مهم است.
پس فرهنگ سیاسی که ما ایجاد کردیم پاسخی در مقابل این مشکلات و چالشها ندارد؛ چیزهایی که باید قاطعانه در مورد آن تصمیم گرفت.
در مورد شرایط امروز ایالات متحده زیاد صحبت کردم. میدانم در میان فارغالتحصیلانمان تعداد زیادی غیرآمریکایی هستند که بسیاری از آنها به کشورهایشان بازخواهند گشت و تحلیل و بررسی سیاستهای عمومی و دولتی را در کشورشان دنبال خواهند کرد. هر کدام سعی خواهند کرد بهترین سیاستها و استراتژیهایی که آموختهاند را در پیش گیرند، اما نمیدانم آیا آمریکای امروز و شیوه نگاهش به جهان میتواند منفعتی برای آنها داشته باشد یا نه. کشوری که نمیتواند سیاستهای اتخاذ شده را اجرا کند و برای تصمیمگیریهای مهم، احزاب به جای همفکری در مقابل هم قرار میگیرند، آسیبهای آن نهتنها گریبان آمریکا که گریبان کل جهان را خواهد گرفت.
فرانسیس فوکویاما
ترجمه: آرش فرحزاد
منبع: American Interest
ترجمه: آرش فرحزاد
منبع: American Interest
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست