چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
یوسف گمگشته باز آید به کنعان؟
در سوره یوسف و قبل از آغاز قصه، آیاتی است که میفرماید: و ان کنت من قبله لمن الغافلین - اگرچه قبل از این (که میخواهیم قصه را برایت بسراییم) تو (ای پیامبر) از آن غافل بودهای اگر کمی به این آیه و به عملکردهای امروزیمان در زمینههای فیلمسازی “سریال و فیلم” بنگریم، خواهیم دید که این غفلت و عدم اطلاع از داستان برای ما همچنان پا برجا است، و ما از این قصه و مضامینش غافلیم، شاید فکر کنید منظور ما از مضامین، محتوای غنی آن است، البته این غفلت به جای خود و سالها است که داریم تاوان سنگینش را میدهیم، مثل عدم توجه به عفت، عدم توجه به گذشت، عدم توجه به توکل و ... ولی غفلت دیگری هم هست که کمتر از غفلت اولی نیست و آن بیتوجهی به ساختار قصه یوسف است.
مرحوم علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان جلد ۱۱ و در ذیل تفسیر آیه ... نحن نقص علیک احسن القصص ... میفرماید: قصص به معنای قصه و احسن القصص بهترین قصه و حدیث است و چه بسا بعضی گفته باشند که کلمه نامبرده، مصدر به معنای “قصه سرایی” است و هرکدام باشد صحیح است، چه اگر به معنای اسم مصدر “خود داستان” باشد، داستان یوسف بهترین داستان است زیرا اخلاص توحید او را حکایت نموده ولایت خدای سبحان را نسبت به بندهاش مجسم میسازد و ... و اگر به معنای مصدر “قصه سرایی” باشد، بازهم سراییدن قصه یوسف به این طریق که قرآن سروده بهترین سراییدن است .... آنچه مورد بحث ما در این مقوله همین معنا و تفسیر دوم آن است که این قصه، خود الگو و نمونه بارز برای قصهگویی است و شاید بعضیها در ابتدا برما خرده بگیرند اگر بگوییم این قصه بهترین الگو ونمونه برای یک فیلمنامه موفق است. چون پس از سالها تحقیق و پژوهش روی این قصه، دهها و بلکه صدها قاعده و اصل فیلمنامهنویسی در آن مشاهده و استخراج شده است و تعجب نکنید اگر بگوییم[اگر اصول و قواعد فیلمنامهنویسی موجود در جهان تخمینا ۳۰۰ قاعده و اصل است، این قصه ضمن اینکه بعضی از قواعد را رد میکند و قواعد بهتر و شایستهتری را جایگزین میکند بقیه قواعد را با ارائه مثالهای بینظیر دارا میباشد و جالب اینجاست که همین قصه در تورات این ویژگیها را ندارد ] و متاسفانه این موضوع را وقتی با ا فراد با سواد این رشته در میان گذاشتیم، مطالبی را اظهار داشتند که بدور از انصاف و عدل بود از جمله اینکه چرا میخواهید به زور آیات قرآنی را توجیه کنید؟ و چرا میخواهید مسائلی که قرآن در مورد آنها سکوت کرده به آن بچسبانید؟ این آقایان که هنوز نفهمیدهاند قرآن “تبیان بکل شی - روشنگر و بیان کننده همه چیز است” ما بحثی با آنها نداریم. علامه طباطبایی(ره) در ذیل تفسیر این آیه میفرماید: یک صفت عمومی قرآن این است که تبیان برای هرچیزی است و تبیان به طوری که گفته شد به معنای بیان است و چون قرآن کریم کتاب هدایت برای عموم مردم است و جز این کاری و شانی ندارد لذا ظاهرا مراد بکل شی، همه آن چیزهایی است که برگشتش به هدایت باشد، از معارف حقیقه مربوط به مبدا و معاد و اخلاق فاضله و شرایعالهیه و قصص و مواعظی که مردم در اهتداء و راه یافتنشان به آن محتاجند و قرآن تبیان همه اینها است.
پس قصه یوسف در حقیقت تبیان قصهگویی است و اگر هر آدمی کمی انصاف داشته باشد و این اصول را بخواند، خواهد دید که به هیچ وجه قصد توجیه را نداشتهایم، چون این کتاب نیازی به توجیه نداشته و ندارد چون وحی است و وحی خود صلابت و کارایی و عزت خود را دارد، اصول نویسندگی این قصه آن قدر روان و ساده بیان شده است که با یک بار با دقت خواندن به چشم میآید و انسان بیغل و غرض را به تحسین وا میدارد. [این اصول تحت عنوان “قرآن و اصول فیلمنامهنویسی” به مراکز ذیربط که احساس شد میتواند کمک کادر آنها باشد عرضه گشت، از جمله به شخص وزیر ارشاد و به چند نفر از مدیران سیما ولی آنها نگفتند که آیات قرآنی را توجیه کردهاید و ... هیچ چیز نگفتند، چون اصلا لای آن را باز نکردند ] در حالی که آن طور که شنیدهایم رهبر معظم انقلاب از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به هنگام صدارت وزارت، از ایشان دو چیز خواستهاند که سر و سامان بدهد یکی فیلمنامه و دیگری رمان! مشاور وزیر ارشاد از ما خواست که بگوییم کتاب در مورد چیست (وقت نداشتند آن را ورق بزنند) و وقتی برایش توضیح دادیم فرمودند: که چه! خوب فرض میکنیم که قرآن قبل از غربیها این حرفها را و این اصول و مبانی را گفته است، چه عایدمان میشود؟ شما با این کارتان در حقیقت فیلمنامهنویسان غربی را تائید میکنید که قرآن ما هم، همین حرفها را زده است و بعد اضافه فرمودند که اصول و قواعد جدید را استخراج و در مقالهای چاپ کنید که قرآن اینها را گفته است!!! چند ماه بعد به گمان اینکه ایشان متوجه منظورمان نشده بازهم برایشان توضیح دادیم (با اینکه حدود پنج ماه گذشته و کتاب نزد ایشان است) و فقط با پیشنهادمان مبنی بر فرستادن کتاب به معاونت پژوهشی موافقت کردند همین و بس!!
برادر عزیز جناب آقای نادر طالبزاده در چندین جا از جمله جشنواره فیلمهای قرآنی این کتاب را معرفی کردند و با اینکه مسئولان سیما و ارشاد و ... حضور داشتند یک نفر نپرسید این اصول و مبانی قرآنی کجاست شاید به درد بخورد؟!! این مطلب را در چند جا عنوان کردهایم اینجا هم میگوییم، [پس پیامبر عظیمالشانی که معجزات باهره داشت به هنگام وفات معجزهاش را نیز با خود برد. موسی(ع) با ید بیضا و عصایش رفت و مسیح(ع) با روحالقدسش ولی تنها پیامبری که معجزهاش را در بین ما گذاشت، حضرت محمد(ص) است. بیعقلی و ناسپاسی محض است اگر از این کتاب معجزهگر در همه زمینههای گفته شده استفاده نشود[ .]این بیچارهگی است که دامنگیر ما شده است که حتی اصول و مبانی آن را برای یکبار هم نخوانیم. این سیاستهای طاغوتی است که ما داشتههای خود را نادیده بگیریم و کاسه گدایی را به سوی دیگران بگیریم و از آنها همه چیز حتی اصول فیلمنامهنویسی را گدایی کنیم.] اصولی که بیمحتوا است و جامعه ما را به قهقهرا میکشاند، هدف عنوان کردن و مطرح کردن این کتاب درسیما و ارشاد چاپ آن نبود، هدف مطرح کردن اسلام و قرآن که تبیان همه چیز است و اصلاح معضل فیلمنامهنویسی موجود، نه چیز دیگر،[ولی افسوس که برادران غیور ما بجای اینکه با پیراهن یوسف بیناتر شوند، پیران را قبای تن مشغلههای خویش کردند] و به تعبیر حافظ:
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود. ما برای اینکه دستاندرکاران و متخصصان این رشته با اصول فیلمنامه نویسی قرآنی آشنا شوند،چند اصل را بیان میکنیم و آن را در معرض نقد و بررسی آنان میگذاریم که آیا این اصول غربی است یا قرآنی و امیدواریم که مسئولان ما در ارشاد و سیما که همیشه وقتشان پر است و برای این کارها وقت ندارند لااقل این چند قاعده را بخوانند و بدانند که قرآن همیشه و در همه وقت آنها را به راه صلاح و ارشاد رهنمون میکند.
ابتدا اجازه دهید صحنه اول این قصه را بنویسیم و اصول را روی آن توضیح دهیم.
▪ صحنه ۱
“اذقال یوسف لابیه یا ابتی .... لی ساجدین ...”
یوسف: پدر جان... ! من خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه را، دیدمشان که برایم سجده کردند!!
یعقوب: ... پسرکم ... این خوابت را برای برادرانت تعریف مکن که در کار تو نیرنگ کنند.
یوسف : برادرانم؟!
یعقوب: شیطان برای انسان دشمنی آشکار است ... پروردگارت میخواهد با این خواب بگوید که میخواهد تو را برگزیندو به تو تعبیر رویاها بیاموزد و میخواهد نعمتش را بر تو و برخاندان من کامل کند، همان گونه که بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرده است. یوسف! پروردگارت دانا و حکیم است.
۱) قاعده اول:
در بخش “شکل و فرم” فیلمنامه، تمام فیلمنامهنویسان نوشتهاند که به هنگام نوشتن یک صحنه، ابتدا، جا و مکان و زمان صحنه را معلوم کنید، یعنی در ابتدای هر صحنه بنویسید (شب - خارجی - بیابان) یا (روز - داخلی - اتاق) بر حسب نیاز صحنه جا و مکانش را معلوم کنید همچنین زمانش را، مثلا در مورد صحنه فوق باید بنویسیم که یوسف کی؟ و کجا؟ این سخن را با پدرش گفت؟ البته این توضیحات خارج از قصه است و برای راهنمایی کارگردان و دیگرعواملش نوشته میشود. قرآن این نظر را ندارد و میگوید در صحنههایی که شب و روز یا جا و مکان تاثیری در قصه ندارد، ذکر آن بیمورد است و کارگردان (یا خواننده) را آزاد بگذارید که برحسب سلیقه و ذوقش صحنه را در هر زمان و مکان که صلاح بداند تصور کند. این حرف را کارگردانانی که صحنههای روز را یا شب، یا داخلی را خارجی (یا بالعکس) گرفتهاند خوب متوجه میشوند. چون هیچ فرقی نمیکند که مثلا یوسف خوابش را در اتاق برای پدرش تعریف کرد یا درحیاط یا در بیابان، سحر بود یا روز یا شب، خود خواننده یا سازنده فیلم بهترین زمان و مکان را انتخاب میکند، البته قرآن در صحنههایی که شب و روز یا جا و مکان در صحنه مهم است، زمان و مکان را ذکر کرده است، مثلا در همین قصه وقتی برادران یوسف را در چاه میاندازند صحنه برگشتشان را بعد از غروب آورده (و شبانگاه گریان به سوی پدرشان آمدند.)۲) قاعده دوم:
قرآن میگوید، قصهتان را با قهرمان قصه آغاز کنید، چون قصه درباره اوست پس هرچه از قهرمان فاصله بگیرید، از قصه دور شدهاید و اصل مطلب را به بیننده یا خوانندهتان نگفتهاید و به اصطلاح امروزیها، آب قاطیش کردهاید، قصه یوسف، مریم، موسی و بنیاسرائیل، موسی و عبد صالح و ... همه با قهرمان شروع شدهاند و جالب اینجا است که در تمام قصه یوسف، شما یک صحنه ندارید که اسمی از یوسف در آن نباشد، ببینید حضور قهرمان چقدر پررنگ است! امروزه هم فیلمنامهنویسان جهان بر این موضوع تاکید دارند که باید هرچه زودتر قهرمان را وارد قصه کرد. به تمام فیلمهایی که جوایز اسکار و بینالمللی بردهاند دقت کنید ۹۰ درصد آنها با قهرمان شروع شده است.
۳) قاعده سوم:
نظر قرآن در مورد صحنه افتتاحیه این است که کل قصه را به صورت رمز (یک سوال) مطرح کنید،[صحنه خواب دیدن یوسف، چه آن را ببینیم و چه از زبانش بشنویم، صحنه طرح راز است و در حقیقت نتیجه کل فیلم و ماجراهایش در این صحنه فشرده شده است و بیننده یا خواننده مینشیند و قصه را به پایان میرساند تا این راز حل شود. ] به فیلمهای بزرگ جهان دقت کنید، همشهری کین، گلادیاتور و ... اینها صحنههای طرح رازدارند، به غیر از آن، نظر قرآن این است که سعی کنید ابتدا و آخر داستانتان یکی باشد، در قصه یوسف ابتدا یازده ستاره و خورشید و ماه را میبینیم که برای یوسف سجده میکنند و صحنه پایانی آن یازده برادر و مادر و پدرش سجده میکنند. فیلمنامهنویسان مولف جهان میگویند سعی کنید (یا بهتر است) از دریا شروع کنید و به دریا ختم کنید. از صحرا به صحرا و و و ... قاعد سوم را این طور هم میشود توضیح داد که در اوایل فیلمنامه (قصه) قضیه نمایشی را مطرح کنید، یعنی بگویید فیلم در مورد چیست؟ میخواهد در ظرف ۲ ساعت درباره چه چیزی با من سخن بگوید؟ گفتن قضیه نمایش در دقایق اولیه فیلم احترامی است که نویسنده یا سازنده فیلم به بینندهاش میگذارد، که آقا، خانم، میخواهم در مورد این قضیه برای تو قصه بگویم، دوست داری بنشین، دوست نداری برو، نه اینکه مثل بعضی از قصهها و فیلمها و سریالها تا مدتی زیاد به تو نگویند فیلم یا قصه درباره چیست؟در قصه یوسف از دقیقه اول میفهمیم که یک کودک، خداوند میخواهد به او عنایت خاص داشته باشد و او را بالا ببرد ولی برادرانش میخواهند کید و مکر کنند و مانع پیشرفت او بشوند، خوب خدا غالب است یا برادران؟ جواب معلوم است ولی چگونگی آن برای بیننده یا خواننده یا جذاب است که مینشیند یا جذاب نیست و میرود ولی وقت او را هدر ندادهایم و از لحظات اولیه او را مختار میگذاریم که انتخاب کند.
۴) قاعده چهارم:
قرآن نظرش بر این است که از همان ابتدا، قهرمان و ضد قهرمان را مشخص کنید، چون وقتی موضوع معلوم میشود، باید دو طرف دعوا هم مشخص شوند، در اینجا یعقوب به محض شنیدن خواب یوسف، نمیگوید که خداوند به تو نظر دارد و میخواهد تو را عزیز بدارد و ... این را نگفت، چون این حرفها گره نمایشی را به وجود نمیآورند، بلکه گفت: خوابت را به برادرانت نگو، این همان گره نمایشی است که ایجاد درگیری خواهد کرد و باید هرچه زودتر در قصه مطرح شود، اگر دقت کرده باشید [خداوند در دقیقه اول قصه، قهرمان ضد قهرمان، قضیه نمایشی، طرح راز و یک قاعده در مورد فرم و شکل فیلمنامه را مطرح کرد، در حالی که فیلمنامهنویسان به نویسنده حدود ۱۵ دقیقه فرصت میدهند تا مسائل مذکور را در فیلمنامهاش مطرح کند و گرنه فیلمنامه به لحاظ ساختار ایراد پیدا میکند.]
۵) قاعده پنجم:
قهرمان و ضد قهرمان را بشناسانید، اجازه دهید در این باره مثالی بزنم؛ اگر پشت پنجره خانهتان ایستادهاید و به خیابان نگاه میکنید، خیابان در اینجا صحنه شماست، اگر ببینید که یک مرد کیف یک زن غریبه را بقاپد و فرار کند، شما متاثر میشوید ولی اگر آن زن همسر یا خواهر شما باشد وارد عمل میشوید، یعنی به گونهای با ماجرا درگیر میشوید، حالا یا به پلیس زنگ میزنید یا از خانه بیرون میروید و دنبال سارق میدوید. اگر بیننده قهرمان و حتی ضد قهرمان را نشناسد، ارتباط درستی با داستان پیدا نمیکند، این قاعده و اصل را تمام نویسندگان جهان قبول دارند و برای شناساندن قهرمان و دیگر شخصیت صحنهها مینویسند و در کتب فیلمنامهنویسی هم فصلی بنام شخصیتپردازی باز کردهاند. در قصه یوسف بهترین نوع شناسایی طرح شده است، بسیار موجز و خلاصه، خداوند متعال؛ بجای اینکه بگوید و نشان دهد که قهرمان شجاع، امین، با حیا، قوی و ... با یک تعبیر او را کاملا شناسانده است و گفته است او پیامبر است و چون مردم صفات و مشخصات یک پیامبر را میشناسند، پس با همین عبارت خواهند فهمید که او، راستگو، با حیا، آمر به معروف و ... شاید بگویید پس چرا یعقوب به او گفت: به تو تعبیر خواب میآموزد، مگر تمام انبیاء از این ویژگی برخوردار نیستند؟ میگوییم هستند ولی خواب و تعبیر خواب در این قصه، “گره نمایشی” را به وجود میآورد و همین خواب گرهگشایی داستان را به عبارتی دیگر، داستان بر رویا بنا شده و با رویا مشکلگشایی میشود، پس رویا یکی از ویژگیهای پررنگ قهرمان است، در فیلم ماتریکس ۱ تاکید بر کامپیوتر میشود و در گلادیاتور تاکید بر قدرت بدنی قهرمان چون اینها راهگشا و حتی مشکلآفرین قهرمانان هستند و بدون اینها قهرمان به درستی معرفی نمیشود. خداوند در این معرفی مختصر (در اغلب فیلمها این معرفی قهرمان چیزی حدود ۵ دقیقه طول میکشد) در حقیقت از معلومات سابق خود بیننده یا خواننده بهره جسته است که تو با فهم و شعوری و این قهرمان را از قبل میشناسی و نمونهاش را دیدهای پس لزومی ندارد با چند واقعه و حادثه او را به تو بشناسانم و در عین حال به ما میآموزد که وقت مردم را بیهوده نگیریم.
چند قاعده و اصل دیگر در مورد همین صحنه افتتاحیه هست که به نظر میآید مطرح کردنش اطاله کلام است. قاعدهای دیگر در مورد محتوا ارائه میدهیم و خودتان قضاوت کنید که در این برهه که همه از نبود فیلمنامه خوب و معضل فیلمنامه مینالند آیا بیتوجهی به این اصول کار عاقلانهای است ؟آیا باید این اصول از کشورهای دیگر به ما معرفی شود؟!
۶) قاعده ششم:
قصه باید با مناسبات روز بخواند، این سوره مکی است و زمانی نازل شد که مسلمانان تنها و بیکس و بییاور بودند، از هر سو در محاصره و عذاب و شکنجه بودند و خداوند این قصه را یکجا نازل میکند تا آنها را دل قوی دارد و بتوانند در برابر ناملایمات و شرایط نامساعد پایداری کنند، [پیام این قصه را که مسلمانان صدراسلام دریافتند این بود که اگر ما مسلمانان همانند یوسف(ع)، کودک و معصوم و ناتوان هستیم و دشمنان همه باهم متحد و قلدر و قوی هستند، چه باک! خدایی داریم که ما را رفعت میدهد و سختیها را برایمان هنجار میکند و ما را از چاه ظلمت و بیکسی برکرسی پادشاهی و عزت مینشاند.] همین یک قاعده را که امروزه از آن چشم پوشیدهایم ببینید بجای فیلمها و سریالهای مناسب و بجا که ما را در دل شرایط میگذارند و ... چه فیلمهایی را به روی پردههای سینما میبرد و چه سریالهایی را به روی آنتن میفرستند!
عبدالهادی صورتی
منبع : روزنامه رسالت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست