چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
جمی مردی برای خدا
... یک پدر، یک روحانی، یک عالم، یک مبارز، یک رزمنده، امام جمعه ...نه! او یک مرد بود. مردی برای خدا برای اعتقادش و به هرآنچه که باور داشت، برای حضرت امام و به راهش، برای مردمش و به سرزمین مادریاش، برای آبادان و به روزهای پایداریش.
مردی که در امتحان بزرگ انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی مردانه و سرافراز از آن بیرون آمد. مردی که به واسطه سالها تلاش و مبارزه در جریان انقلاب و بعد ایستادگی و پایداری در برابر دشمن بعثی زبون هماره در قلبهای نه تنها مردم سرزمین آبادان بلکه یکایک فرزندان ایران باقی خواهد ماند. آبادان امروز به خود میبالد که روزی روزگاری نفس جمی در آن جاری بود. آبادان شهر عشق و خون و شهر مهر و جنون امروز به پاس حماسة رادمردی و ایستادگی پیرمردی روحانی و کهنسال و نحیفالجثه بر فراز بلندای تاریخ ایران ایستاده است.
قصه آبادان قصه هزار و یک شبی است که راوی آن صورت تکیده و رنجکشیدهای داشت که در روزهای سیاهی و تباهی رژیم شاهنشاهی علم مبارزه را در خوزستان به شانه میکشید، با سخنرانیها و خطابههای تند و آتشین دلهای جوانان را به دنبال خود میکشید و گرم میکرد. خطرناکترین عنصر در خطه جنوب برای ساواک جمی بود. جوانان از او تأثیر میگرفتند کسانی که در برابر دژخیم ایستادند و پالایشگاه نفت آبادان را به اعتصاب کشاندند و به تبع آن اعتصاب سراسری نفت آبادان را رقم زدند, همه و همه زیر نظر جمی فعالیت می کردند.
...جمی نماینده واثق امام در آبادان است از این رو هر آنچه را که قبل از آغاز تهاجم میبیند به مسئولین هشدار میدهد. همین هوشیاری اوست که سبب میشود در پیام نوروزی ۵۹ شش ماه قبل از شروع جنگ خطر صدام را برای مردم عراق گوشزد کند. از شواهد و قرائن پیداست که روز حادثه نزدیک است جمی خود را آماده کارزار میکند. به گاه سخت حادثه پشتیبانی است سترگ برای حماسه. جمی محور میشود، مردان شهر برای مقاومت میمانند چرا که جمی مانده است . نظامیان ارتشی و سپاهی و بسیج حول محور جمی گردهم میآیند و وحدتی بیمثال شکل میگیرد برای خرد کردن دشمن. همگی چشم به دهان جمی دوختهاند تا انجام دهند که هر آنچه که او صلاح میداند چرا که او نماینده امام است, حضور جمی در آن شهر ماتمزده حضور امام را در قلبها زنده نگاه میدارد و نمیگذارد که غم واندوه تاخت وتاز کند و نفسها را به شماره اندازد. روحانی نحیف و لاغر از صبح پاشنههای کفش کتانی را بر میکشد تمام خاکریزها و سنگرها و پاسگاهها را سرکشی میکند، در تمام جلسات شهری و نظامی شرکت دارد و با هوشمندی و ذکاوت نظر میدهد، نظراتی کارساز.
شریعه را بستهاند؛ شهر تشنه است و گرسنه ... جمی از امام اجازه میگیرد تا در دکانها و انبارها باز شود و پس از صورت برداری از اجناس به قدر کفایت و سرجوع از آن استفاده گردد.
مادری هرولهکنان بین صفا و مروه برای کودکش چشمهای میجوید؛ ابراهیم اینجاست! جمی کودک را به آغوش میکشد لبان تشنه وخشک و ترک خورده کودک را میبوسد، زمزمی میجوشد، کودک سیراب میشود، برای همیشه، دیگر آبادان تشنه نیست.
تصمیم با همه است. فرزندان گرداگرد پدر جمع میشوند همقسم میشوند تا جان در بدن دارند برای حفاظت از سرزمین مادری خون از چشم بگیرند جمی پیشانی یکیک فرزندان را میبوسد، اشک در چشمان حلقه زده است اما خجل از جاری شدن. دقایقی همه در آغوش پدر آرام میگیرند تا که آرامش از دشمن بگیرند.
خمپارهای وسط حیاط خانه فرود میآید، اما جمی که در رکوع نماز شب است پلک به هم نمیزند همراهان به حیاط میدوند در خانه از جاکنده شده است جمی سلام نماز را میگوید و همه را به صبر و بردباری میخواند، آماده میشود تا سری به ایستگاه ۷ بزند.
زخمیها را به بیمارستان اپیدی و طالقانی میرسانند. پیکر شهدا نباید بر زمین بمانند، یعنی گرمای بالای ۵۰ درجه سانتیگراد اجازه نمیدهد که بمانند. جمی لاغر است و به راحتی در کناره قبر میایستد دستش را از زیر سر رزمنده شهید بیرون میکشد و گونه او را در خاک میخواباند؛ گوئی فرزندش را میخواباند، لالائی می خواند برای آرامش ابدی... امروز چند نفر شهید شدهاند؟ گورکن قبرستان جواب میدهد. جمی آمار شهدا را از گورستان به دست میآورد.
از دفتر حصرت امام زنگ میزنند، آخرین وضعیت را می پرسند. حداقل روزی یک بار با جمی در تماس هستند. حالا معلوم است که یکی از راههای کسب اخبار از جبهههای جنگ برای حضرت امام جمی بوده است.
شیرزنی دستش را در مقابل خودروی جمی بالا میبرد. خودرو میایستد جمی به آرامی خود را به بیرون میکشد و میشنود: «شوهرم، دو دخترم، یک پسرم شهید شدهاند، فقط یک پسر مانده که او هم در کنار رزمندگان در ایستگاه ۱۲ است. خانه و زندگیام با خاک یکسان شده است، یک مرغداری هم داشتم که آن هم از بین رفت ولی این جا را ترک نخواهم کرد»
خودرو حرکت میکند و جمی ایمان دارد که چنین مردمانی را هیچ قدرتی نمیتواند بشکند ساعتی پیش میگفتند جمی در فرمانداری است، اما الان صدایش از رادیو نفت ملی آبادان پخش میشود. حسین میگفت بچههای پالایشگاه تا ساعتی دیگر با او جلسه دارند. بچههای سپاه را بگو که پس از حمله هوایی دیشب آب گودال حاصل از افتادن بمب را خالی می کنند که دستی شانههایشان را صفا داد. امروز دوشنبه است و درس احکام و اخلاق برقرار، گویی که نه جنگی است و نه محاصرهای جمی از برادری و مدینه فاضلهای میگوید که در آن اخلاق اسلامی حاکم است.
اوضاع سیاسی ـ اقتصادی لهستان به هم ریخته است، «اتحادیه همبستگی» تشکیلات سیاسی و رقیب حزب کمونیست لهستان این حزب را به باد تند انتقاد گرفته و سیاستهای اقتصادی وابسته به شوروی آن را به زیر سئوال برده است اعتصاب سراسر این کشور کمونیستی را فرا گرفته است، برخی مقامات حزب استعفا دادهاند... جمی در حالی که گوشش را به رادیو چسبانده و گوش به گوینده خبر رادیو بیبیسی میدهد سری تکان میدهد. این کار هر شب اوست و تمام رادیوهای خارجی را که صدایشان با پارازیتهای زیاد قابل شنیدن است میشنود تا بداند که تا دنیا در چه وضعی است و ما در کجای جهان ایستادهایم، و چه بر سر مردمان دنیا میگذرد. از جنگ تحمیلی چه گویند و چه میدانند...
امروز چقدر گرم است به حد طاقت فرسا. جمی تعمیرکاری را صدا کرده و نشانی به دستش میدهد. تا برود و کولر خانه پیرزنی را تعمیر کند. زنی که تنها زندگی میکند و دستیاری برای این قبیل کارها ندارد.
روز ۱۳ آبان است و باید به مناسبت اولین سالگرد تسخیر لانه جاسوسی پیامی به رزمندگان و مردم آبادان از رادیو نفت ملی بدهد... بعد بلافاصله به ستاد پشتیبانی جنگ حرکت میکنند. این جسم تکه تکه شده از آن کیست؟ جمی لحظهای خیره میماند، فقط لحظهای! آنگاه فریاد میزند سریع جنازه را جمع کنید عبدالرسول من با دیگران فرقی نمیکند. برادرش را میگوید. مگر میشود؟! او هیچ خم به ابرو نیاورد پلههای ستاد را بالا رفت، شرکتکنندگان در جلسه شوک زدهاند و در شگفت؛ یعنی حس و عاطفه در جمی مرده است؟! جمی به منزل باز میگردد در حالی که یک دستش خونی به خون برادر است با دست دیگرش که عبایش را گرفته در را باز می کند, فرزندان در مییابند که چه روی داده است جمی میگوید «عمویتان شهید شد» همین!
در فرصتی که دست میدهد به دور از چشم همه, جمی به منزل برادرش که اکنون خالی از سکنه است سر میزند، نمازی میخواند، خاطرات خود و برادرش در مقابل چشمانش رژه میروند.بغضش میترکد و اشکهایش جاری میشود شانههایش به شدت تکان میخورد. نه! حس و عاطفه او نمرده است بلکه جوانمردی و مردی در او بیشتر زنده است, میداند که هر کنش او واکنشی بیشتر در میان یاران دارد. معلوم است که به گاه شهادت برادر, جمی از درون خورد میشود ولی به ظاهر نشان نمیدهد تا مبادا این شکستن در میان صحابی ابعاد یابد و دشمن شاد شود.
«نماز امروز مسجد قدس» جملهای است که دهان به دهان سینه به سینه و به صورت تلفنی و خبر حضوری نقل میشود. در تمام یک سال محاصره آبادان برای غافلگیری و باخبر نشدن دشمن از محل نماز جمعه، از قبل مشخص نبود که نماز جمعه در کجا (کمیته ارزاق، مسجد قدس، مسجد خاتم، مسجد بهائیها، مسجد نورو ...) برگزار خواهد شد. بیم حمله و بمباران آن وجود داشت. نماز جمعه شعب آبادان نباید تعطیل بشود. برگزاری خطیر آن فقط و فقط در عهده و توان شانههای پیرمرد است. با وجود اوست که چراغ نماز جمعه روشن میماند و در روزهای سخت محاصره و فشار مضاعف دشمن پرفروزان است و نور متصاعد از آن چشم دشمن را کور میکند.
صدام به قدری از اقامه نماز جمعه در شهر گرداگرد فرو رفته در محاصره عصبانی است که از وقوع انقلاب اسلامی در ایران. چنین اقامه نمازی؛ یعنی شهر زنده است، زندگی جریان دارد و صدای آن را بشنوید. پس دشمن مأیوس و قلب امام شاد است. امام هر هفته و هر هفته منتظر اقامه نماز جمعه آبادان و با وسواس پی گیر اخبار آن و شنیدن صدای جمی است. نماز جمعه آبادان همان قدر مهم است که نماز جمعه تهران. اصلاً نماز دشمنشکن یعنی همین.
سلاح ژ- ث فقط ۲۰ سانت کوتاهتر از جمی است اما همین مرد ضعیفالجثه با خطبههای آتشین، محکم و قدرتمندش شرر به جان دشمن میاندازد. تمام استخوانهای دشمن با صفیر خطبههای آبادان به لرزه در میآید.
مأمومین چون انگشتر عقیقی جمی را در میان میگیرند. بچههای رادیو نفت ملی هنوز کابلها و میکروفون را جا به جا میکنند. جمی آغاز به سخن میکند. میخروشد، میغرد و آبادان را همچنان پایدار و استوار و زنده و دشمن را خار و زبون میخواند. صدام را عفلقی خطاب میکند تا تاریخ گذشتهاش را به یاد آورد و اینکه کیست و در کجای تاریخ ایستاده است. جلالهالملک (شاه سلطان حسین) را ملامت میکند که چطور به امت اسلام خیانت میکند، در نمازهای قبلی نیز با او به عتاب سخن گفته بود.
الله اکبر... به جلال و جبروتی که در ذهن ما به تصویر نیاید، به بزرگی زمانهای که با اصابت گلوله توپ سقف مسجد بر سر جمی فرو ریخت اما او را سالم از زیر خروارها خاک و آوار بیرون کشیدند بدون اینکه حتی خراش و زخمی کوچک برداشته باشد. جمی زنده است چون آبادان زنده است آبادان زنده است چون جمی زنده است.
جمی در فکر است؛ شب عید است و ما هنوز اینجا تنها و غریب در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح ایستادهایم باید شرح تمامی این روزها را بنویسم، من مسئول هستم و باید مراقب اوضاع باشم باید هر آنچه را میبینم، میشنوم و مواجه میشوم بنویسم تا آیندگان بدانند که در این سرزمین چه گذشت. همه که نمیتوانند به اینجا بیایند، اما همه حق دارند که بدانند روزی روزگاری در این خطه چه گذشت؛ پس می نویسد: « ۰۱/۰۱/۱۳۶۰، اول فروردین و آغاز سال نو، روز نوروز. سالهای گذشته از ده روز قبل از عید تا سیزده فروردین، خوزستان شاهد هجوم مسافران نوروزی و مسائل مربوط به این مسافران بود. مسئله مهم برای آبادان در سالهای گذشته دراین روزها، مسئله اسکان مسافران نوروزی بود. مسافرخانهها و مدارس مملو از جمعیت میشد اغلب منازل پر بود اما امسال جای مسافران نوروزی خالی است. نمیدانم چرا نیامدهاند. که امسال از حیث مسکن هیچ مضیقهای نیست. یک شهر دربست در اختیارشان قرار میگرفت. منزلهای اعیان و اشراف شهر و منازل زیبا و دلانگیز بریم و بوارده همه اینها خالی که حتی پرندگان نیز دیگر آنجا پروبالی نمیزنند. نغمههای خمسه خمسه و خمپاره و کاتیوشا و ژث و کلاشینکف و تشعشع گلولههای ضدهوایی و برق توپها، همه اینها دیدنی است. چرا این عزیزان به تماشا نیامدهاند...»
رزمندگان و فرماندهان هرچه اصرار میکنند که روز حادثه نزدیک است فقط برای مدتی کوتاه شهر را ترک کند. نمیپذیرد میگوید: «حتی یک ساعت! اینجا خانه من است» پس با وجود پرصلابت اوست که در پنجم مهر ۱۳۶۰ عملیات ثامنالائمه با رمز «نصرمنالله و فتح قریب» آغاز میشود. فردای پیروزی جمی مینویسد: «جز فکر پیروزی بزرگ و شکست تاریخی ارتش عراق در جبهه آبادان چیز دیگری در ذهن نیست»
جمی رفت و به ملکوت اعلی پیوست، اما یادداشتهای جنگ او در دست ماست. وقتی که برای یافتن پاسخ پارهای سئوالات برای اولین بار به نزدش رفتم او را خسته و رنجور دیدم اما متلألی و درخشان. چنان صافی و زلالی در چهره این مرد موج میزد که دوست داشتم فقط ساعتها نگاهش کنم. او «حاصل عمرش» را به دست من سپرده بود او گفت که یادداشتهایش را از جنگ نوشت تا بماند برای آیندگان, تا تذکری باشد برای مردم.
گرچه او دیگر در میان ما نیست اما همواره یاد دلاوریها و خاطره پایمردیهایش برای همیشه در قلب و ذهن ما و تمامی فرزندان ایران اسلامی باقی خواهد ماند.
او رفت و تن رنجور و خستهاش را از همه سختیها و مشقات زندگی رها ساخت خداوند سبحان درجات او را متعالی و در کنار ائمه اطهار محشورش فرماید.
محسن کاظمی
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست