پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


میدان عمل تنگ است


میدان عمل تنگ است
محمدرضا لطفی پیش و بیش از آن كه نوازنده و آهنگسازی چیره‌دست باشد، پیری است راهنما و مرشدی قدیم. بیش از بیست سال از ایران دور بود و سرانجام در واپسین روزهای سال ۸۴ به ایران بازگشت و بازگشت او، رخدادی پرسروصدا بود. او خود هرگز اهل جنجال نبوده و نیست، اهل كنج صبوری گرفتن و گوشه عزلت گزیدن هم نیست و پس از سال‌ها با كوهی از تجربه بازگشته است تا دوباره به آموختن شاگردان بپردازد و... آوای شیدا این روزها هر روز شلوغ است و گاه پاتوق آنها كه می‌خواهند حرف تازه‌ای از موسیقی بشنوند.
ماه گذشته در یك روز سه‌شنبه به دانشگاه هنر رفت تا در تالار فارابی و در حضور خیل دانشجویان و علاقه‌مندان موسیقی ایرانی سخن بگوید. سخنرانی او بسیار مورد استقبال قرار گرفت و مشتاقانه به پرسش‌های دانشجویان پاسخ گفت. شاید بتوان گفت در این متن، بخشی از مانیفست لطفی در زمینه آموزش و پیوند اجزای موسیقی ایرانی كه شكل ویراسته آن سخنرانی است نهفته باشد.
هنگامی كه ما از ملتی یا كشوری واحد سخن می‌گوییم، در اصل از حفظ تمامیت ارضی و جغرافیایی، حفظ و حراست ذخائر كشور، و نگاهداری از هنر و فرهنگ مرز وبومی كه میراث تاریخی و قومی ما است، سخن به میان آورده‌ایم.
امروزه وقتی از اروپای واحد یا آمریكای واحد با (بیش از ۵۰ ایالت) صحبت می‌كنیم، منظور ما دربرگرفتن منافع همه آحاد كشور و رعایت تمامی یك ملت در همه وجوه آن است.
ایران به عنوان یكی از بزرگترین كشورهای منطقه نیز كه دربرگیرنده گروه‌های قومی نژاد آریایی به شمار می‌آید، نمی‌تواند بیرون از تعریف داده شده بالا باشد. با این تفاوت كه درجه رشد تاریخی هر یك از این كشورها با یكدیگر، بنا به دلایل مختلف متفاوت و سطح رشد هر یك، تابعی از عوامل گوناگون است.
اختلاف سطح رشد استان‌های گوناگون ایران در بعضی از بخش‌ها چنان است كه تفاوت‌های فرهنگی عمده‌ای را پدید آورده است. این تابعیت رشد كه مبتنی بر اقتصاد و شرایط جغرافیایی و حوادث تاریخی و پاره‌ای فاكتورهای دیگر می‌شود، تفاوت فاحشی را بین ما ملت ایران بوجود آورده است. امروز با گذشت هزاران سال برای هر یك از استان‌های ما سنتی، آئینی، پیشینه‌ای، گویشی، زبانی، فرهنگی و هنری و در بعضی از مناطق مذهبی و اعتقادی وجود دارد كه مردم این مناطق از آن پاسداری می‌كنند و این پاسداری كه تابعی از دریافت‌های هر استان به شمار می‌آید، مسلما حق طبیعی مردمانی است كه در آن زندگی می‌كنند. اگر بخواهیم برای همه این استان‌ها یك مشخصه بارز را در نظر بگیریم، باید بگوییم حفظ تمامیت ارضی بزرگترین دستاورد مردم غیور و سلحشور ایران است.
آیا حفظ تمامیت ارضی ایران، بدون اعتقاد به ملت یعنی مذهب، آئین، زبان، تفكر، هنر، فرهنگ و عرفان امكانپذیر است؟ و آیا رعایت و احترام به یكدیگر؛ در یك كلمه بدون همدلی و همفكری مشترك و شور و مشورت وجود خواهد داشت؟ مسلما خیر.
امروز اگر تازه اروپا می‌رود تا رسما واحد شود، بدین خاطر است كه از تمامی این محسنات مشترك برخوردار است و همه كشورهای اروپایی در فاصله كمتر از ۵۰ سال با كمك نیروهای مولد، این كشورها و كمك مستقیم كشورهای مرفه‌تر، همگی در صنعتی شدن و بعدها در تعاریف علمی و هنری و حتی فرهنگی به همگونی رسیدند كه این عامل خود وحدت اقتصادی و سیاسی و هنری و فرهنگی و حتی وحدت مذهبی تمامی كشورهای قاره اروپا را رقم زده است.
رسیدن به وحدت ملی تابعی از درجه رشد و دریافت درست مردمی است كه در یك پهنه جغرافیایی خاص زندگی می‌كنند و با یكدیگر در هارمونی هستند. اولین دستاورد این هارمونی، دوستی و صلحی است كه میان آنها رخ می‌دهد و اجازه نمی‌دهد تا به خاطر تفاوت‌هایشان، درگیری خصمانه‌ای رخ دهد و علاوه بر آن خرد جمعی و رهبری مركزی و شركت مستقیم آنها در این رهبری نمی‌گذارد روابط مردم مسلحانه شود.
در این هارمونی چند عامل مهم وجود دارد؛ وحدت مذهبی كه بر پایه احترام متقابل اعتقادات شكل می‌گیرد، فرهنگ و هنر و احترام گذاشتن به هر یك از آنها را می‌توان بارزترین و پررنگ‌ترین آنها دانست.
اگرچه مذهب رسمی ما شیعه است، اما احترام به اهل تسنن، ارامنه، یهودیان، آسوریان، زرتشتیان، سلسله‌های مختلف عرفانی و همه و همه، عوامل مهم وحدت ملی ما و حفظ تمامیت ارضی ما محسوب شده و می‌شود.
اینكه تركمن‌ها، بلوچ‌ها و گیلانی‌ها، مازندرانی‌ها، فارس‌ها متفاوتند، نباید بگذارد كه وحدت عمل ما تضعیف شود. اینكه هنر هر یك در چارچوب اعتقادات ملی‌شان گوناگون است، نباید بگذارد كه اكثریت، حقوق آنها را خدای ناكرده ضایع كند. اینكه زبان بعضی از استان‌ها متفاوت است نباید رنجشی برای ما مركزنشین‌ها پدید آورد، اینكه رنگ مردم بعضی از استان‌های ما تیره‌تر از گیلانی‌هاست نباید باعث تقابل مردم این مرز و بوم شود، اینكه در مذهب رسمی ما بنا به سنت جهان انسان در بعضی از عرصه‌های فرهنگی و هنری متفاوت ارزیابی و تبیین دینی، فلسفی می‌شود، نباید گذاشت كه مراسم زار بندرعباس تعطیل شود. می‌خواهم بگویم كه ما، در چارچوب تاریخ كشورمان همیشه با هم متفاوت بوده‌ایم. اما عشق به هنر و فرهنگ ایران به وحدت كمك شایانی كرده است.
بین ما تقابلی نبوده و نباید باشد. در یك جمله كوتاه، ما تنها در همین تمامیت ارضی متفاوت بوده‌ایم و همین تفاوت است كه هنر و فرهنگ ایران را چنین رنگین، غنی، پرمحتوا و زیبا كرده است.
برایتان مثال می‌زنم، نگاه كنید به فرش ایران و گلیم‌های زیبای آن. فرش تبریز، اصفهان، كرمان، قم، بیرجند، سبزوار، كردستان، بلوچستان، همه این نمونه‌ها، بخاطر سلیقه هنری و فرهنگی و گاهی حتی سلیقه مذهبی و عرفانی با هم بسیار متفاوتند، اما ما با فرهنگ‌های گوناگون آنها را خریداری و خانه‌هایمان را فرش می‌كنیم.
اگر چنین است پس چرا در عرصه‌های دیگر هنری، گاهی تنگ‌نظر، بحران‌زده و نگران می‌شویم و در یك كلمه، می‌ترسیم. از شروع انقلاب ۵۷ قرار بود ملت ما با وحدت كلمه و با وجود همه تفاوت‌هایشان كه در این مقدمه قید شد، كشور را بسازند. در سال اول انقلاب مگر ما برای موسیقی جدی (از همه دست) منعی داشتیم.
رادیو از همه نوع موسیقی خوب با كیفیت استفاده می‌كرد. حتی <رادیو دریا> موسیقی پاپ خوب هم پخش می كرد. مگر نه این است كه فرهاد، خواننده معروف و متعهد پاپ، بر پایه شعری از شادروان سیاوش كسرائی كه درباره پیامبر اسلام محمد رسول‌ا... سروده بود، به آن زیبایی نخواند، آیا كسی در حكومت آن را منع كرد. حتی صدای خانم‌هایی كه در روند موسیقی از احترام هنری بیشتری برخوردار بودند، ممنوع شد.
شعار انقلاب، سازندگی، وحدت عمل، مهربانی، صلح و دوستی و عدالت اجتماعی بود و بر این اساس می‌رفت تا ایران به موقعیت شكوفاتری دست یابد. رابطه با كیفیت میان آدمیان در خیابان‌ها و دانشگاه‌ها در جریان بود و این اولین تقابل فكر با فكر و احساس با احساس بود اگرچه در بعضی از عرصه‌ها درگیری‌هایی بود اما صبوری و تحمل نظر دیگران به خصومت كشیده نمی‌شد. متاسفانه بنا به دلایل زیاد كه بحث آن در این مجلس لزومی ندارد و موضوع من در این گفت‌وگو نیست، همه چیز به رودخانه‌هایی رفت كه انتهایش به دریای معرفت ختم نمی‌شد، در نتیجه آب زندگی در زمین‌های بایر فرو نشست و شریان زنده زندگی را در بعضی از عرصه‌ها دستخوش غم و اندوه زیادی كرد.
اینكه من می‌گویم فرهنگ‌ها می‌توانند در یك كشور متفاوت باشند اما منجر به تخاصم یا رویارویی نشود، به بیراهه نرفته‌ام. ایران كشوری است پرنگار، زیبا و هر بخش از این كشور با توجه به ساختار اصلی آن با دیگر بخش‌ها تفاوت‌هایی دارند. حال باید دید چگونه باید آن را تعریف كرد كه پایه‌ریزی برای آن آسان و تداومش رسیدن به دیالوگ غیرخصمانه و اصولی باشد كه حاصل آن بالطبع رشد كشور خواهد بود و بر این اساس حكومت یا حداقل بخش عمده‌ای از حكومت و دولت باید بدان سمت در حركت باشند.
ابتدا باید بتوانیم با این مقدمه این تعریف را در مورد استان بپذیریم كه: هر یك از استان‌های ایران با حفظ تمامیت ارضی، احترام به مذهب شیعه و فرهنگ اكثریت باید بتوانند هنر و فرهنگ خودشان را حفظ و حراست كنند. هر یك از افراد استان‌ها به عنوان یك شهروند ایرانی باید بتوانند به حفظ میراث ایران زمین از هنر و فرهنگ و سنت‌هایشان دفاع و از آن نیز حراست كنند. انسان ابتدا از خانواده‌اش باید دفاع كند و بعد فامیل، ده، قصبه، شهر و كشورش. نمی‌شود از كشور دفاع كرد در حالی كه خانواده امنیت اجتماعی ندارد و فقر با سطح نابرابرش در ایالت‌های دورافتاده از مركز غوغا می‌كند.
باید بلوچی، سیستانی، خراسانی، شیرازی و گیلانی باشند تا ایرانی نمایان شود: یعنی همه آحاد ملت.
اما در این تعریف چه مشكلی پدید می‌آید؟ اولین مشكل تفاوت سنت‌ها،‌آئین‌ها، زبان و حتی مذهب و سلسله‌های عرفانی و سازمان‌یافتگی اندیشه‌ها و نحوه برخورد آنها به جهان عینی است، كه از طریق ذهنیت تاریخی تجزیه و تحلیل می‌شود و همان‌گونه كه یادآور شدیم تابعی است از تاریخ و سطح رشد هر منطقه. برای مثال در بلوچستان یا كردستان، موسیقی به عنوان بزرگترین دستاورد تاریخ انسان منع مذهبی ندارد و این موسیقی در فرهنگ نهادی این دو قوم با روح و روان انسان‌ها تنیده شده و كسی یارای نفی آن را ندارد و امروزه نیز آنها به این دلیل از موسیقی‌شان بیشتر از حاشیه كویر استفاده می‌كنند.
در اینجا، خط بطلان كشیدن و جلوگیری و سدكردن آن به هر دلیل ابتدا، تمامیت ارضی، آنگاه تقابل فرهنگی و خصومت قومی را به‌دنبال می‌آورد چنانكه تاكنون تاحدودی به وجود آورده است. این مثال درست مانند آن است كه ما بگوییم فارس‌های حاشیه كویر به جای لباس سفید ضد نور و گرمای زیاد از پارچه‌های مشكی استفاده كنند. این دستور از مركز بدین معنی است كه مردم همه می‌توانند به خاطر گرما از دست بروند. اینكه باز اشاره كردم كه جغرافیا و سنت، تابعی از اقلیم و مختصات ما است به همین دلیل است.
مثال دیگری می‌زنم. در كردستان سالیان دراز است كه موسیقی خانقاهی وجود دارد و این نوع موسیقی به صورت رسمی در تكیه‌ها و گاهی به صورت خصوصی در منازلی خاص به اجرا در می‌آید. در مذهب شیعه بنا به سنت و دستورات دینی این سنت شنیداری چندان معمول نیست. اگر در بعضی از این فرقه‌ها سازی زده می‌شود بسیار خصوصی است. این سنت طی نزدیك به ۴۰۰ سال جا افتاده و تاكنون هم نه پیران طریقت و نه دراویش با آن مشكل چندانی نداشته‌اند و در غایت به مثنوی خوانی و گاهی غزل خوانی عرفانی اكتفا می‌كردند. حال ما می‌آییم و سنت دراویش مثلا كردستان یا تركمنستان ایران را تعطیل كنیم و نمی‌گذاریم گروهی از مردم این ایالت‌های بزرگ ایران مراسمشان را تداوم بخشند.این اولین قدم در تعدی به حقوق تاریخی ملت ایران است كه مسلما منجر به نفاق، ازبین رفتن وحدت كلمه می‌شود .گیلانی‌ها در مراتع برنج به هنگام شالی‌كاری می‌خوانند و با آن لباس‌های رنگی خاص كه یا لباس ملی آنها است به تولید كشور كمك می‌كنند. حال اگر ما بیاییم و بنا به هر دلیلی جلوی این سنت را سد كنیم نتیجه‌اش مسلما صلح و دوستی بین مردم ایالت‌های ما را تقویت نمی‌كند.
بلكه شرایط نابودی آن را فراهم می‌سازد. من تلاش می‌كنم كه بگویم ما كشوری هستیم مانند یك پارچه رنگین زیبا كه دست خداوندی تكه‌های ما را بهم دوخته است. اگرچه چهل تكه هستیم در یك هارمونی بی‌نظیر جلوه كرده‌ایم و تاكنون با سختی‌ها، ستیز‌ها، تعدی‌های بیگانگان چه مغول‌ها، تیموریان، افغان‌ها و [در دوران مدرن] آلمان‌ها، انگلیسی‌ها، روس‌ها و حتی در مراحلی عرب‌ها و عراقی‌ها جنگیده‌ایم و از تمامیت ارضی ایران دفاع كرده‌ایم.
من می‌گویم اگر همه ملت را به دفاع از ایران فرامی‌خوانیم باید در سود و زیان و احترام به آنها نیز آنها را شركت دهیم. ما نمی‌توانیم شركت سهامی درست كنیم كه تنها در زیان در آن باشیم اما در سود كنار زده شویم. منظور من تنها سود مادی نیست بلكه سود هنری و فرهنگی و احترام گذاردن به آن است.
اگر همه جوانان ما به سربازی احضار می‌شوند پس در سازندگی نیز باید همه شركت داشته باشند. اگر بگوییم ارامنه نباید در این سازندگی شركت كنند، پس باید به سربازی هم احضار نشوند. این موضوع‌برای كردها و بلوچ‌ها، خوزستانی‌ها و غیره نیز صدق می‌كند. دفاع از هنر و فرهنگ هر ایالتی به جرات می‌تواند جانمایه اتصال و وحدت مردم ایران زمین باشد كه من به عنوان یك هنرمند موسیقی نواز متعهد، آرزومند آن هستم.
با این مقدمه است كه ما می‌توانیم وارد تقسیم‌بندی موسیقی‌های ایالتی شویم و این بدان معنا است كه احترام به ارزش‌های مردم همه ایالت‌ها، تابع سنت‌های قومی است و عدم دخالت مركز. در هر استانی موجب تولید برنامه ‌هنری و فرهنگی تحت نظر متخصصان خواهد شد و اگر این را بر برنامه و بودجه استانی برای این منظور در نظر گرفته شود و مركز نیز برای كمبود‌ها، بودجه‌ای كشوری تعیین كند، هنر و فرهنگ نیز احتیاج به حمایت مركزی دارد برپایه استقلال استانی كه تابعی است از قانون اساسی كشور به رشد و بالندگی خواهد رسید. با این توضیح پس هر ایالتی مانند ایالت‌های فارس می‌تواند همان تقسیماتی را داشته باشد كه ما در مركز داریم كه اهم آنها عبارتند از:
۱) موسیقی دستگاهی رسمی
۲) موسیقی شهری كه تابع سنت هنری و فرهنگی در هر ایالت و شهر می‌شود.
۳) موسیقی حاشیه‌ای
۴) موسیقی ده و روستا
۵) موسیقی مذهبی
۶) موسیقی خانقاهی
۷) موسیقی آیینی
۸) موسیقی زهی
۹) موسیقی بزمی
۱۰) موسیقی روز و پاپ ایرانی و منطقه‌ای.
هر استانی موسیقی رسمی كشوری دارد مانند زبان فارسی كه همه ایرانیان در مدارس آن را فرا می‌گیرند. و این مساله باعث پیوند همه ملت‌ها می شود. موسیقی رسمی، موسیقی دستگاهی ردیف شده‌ای است كه ریشه در تاریخ قومی همه ملت‌ایران بخصوص فارس‌ها دارد. موسیقی رسمی دوم، موسیقی رسمی مردم گیلان است كه تابعی است از زبان و گویش گیلانی، یا در كردستان زبان كردی.
اگر فرض را بر این بگذاریم كه گیلان خود یك استان مستقل است مانند یك كشور (گفتم فرضا) این استان مسلما یك زبان رسمی كشور دارد پس یك موسیقی رسمی كشوری هم باید داشته باشد كه اروپایی‌ها بدان موسیقی كلاسیك می‌گویند و این موسیقی در همه كشورهایشان با مكاتب مختلف در جریان است. حال در آلمان در موسیقی بتهوون جلوه‌گر می‌شود، در فرانسه دبوسی و راول، در ایتالیا وردی و پالسترینا و ویوالدی و در آمریكا دورژاك و استراوینسكی و ارون كوپلند و شوئنبرگ.
پس از این موسیقی رسمی كشوری گیلانی‌ها یك زبان رسمی برای خودشان دارند كه زبان مادری‌شان است و مسلما بخاطر گویش زبانی و مخرج‌های صوتی‌شان یك <موسیقی رسمی گیلان> هم دارند با سازهای متفاوت و نحوه اجرا و زیباشناسی متفاوت. در گیلان نیز مانند موسیقی رسمی ما، موسیقی شهری - قصبه‌ای و روستایی (مانند فارس‌ها) نیز وجود دارد. جالب اینجا است كه این قوم مانند مكاتب‌هنری فارس، شیوه‌های گوناگونی هم دارند مانند مكتب موسیقی گیلان بخش دیلمان. اگرچه هنوز این استان‌ها صورت‌بندی تعریف شده‌ای را رقم نزده‌اند اما به صورت شفاهی و تاریخی، خود مردم این دیار تفكیك‌هایی برای آن قائلند. مانند موسیقی حاشیه‌دریای خزر یا كوهپایه‌های گیلان.
هریك از این استان‌ها نیز موسیقی مذهبی، آیینی، رقص‌های روستایی و شهری داشته و اگرچه لباسشان برای ما فارس‌ها و بقیه استان‌ها یك شكل و یكرنگ به نظر می‌آید اما در واقع این‌گونه نیست. آنها در این زمینه تقسیم‌بندی خودشان را دارند و از طریق لهجه، نوع لباس پوشیدن و موسیقی‌شان خیلی سریع قابل شناسایی هستند.
دیگر استان‌های غیرفارس ایران نیز تابع همین موضوع هستند. حال ما فارس‌ها كه در اكثریت هستیم و حكومت مركزی و اكثریت در دست ما است چه باید بكنیم؟ نحوه برخورد ما می‌تواند دربرگیرنده نكات زیر باشد:
۱) ‌احترام گذاشتن به آنها
۲) در نظر گرفتن بودجه كشوری برای رشد آنها در زمینه فرهنگ و هنر رسمی‌شان البته در درجه اول و حمایت و كمك به آنها برای احیای زبان، فرهنگ و هنر قومی استانی آنها
۳) سازماندهی و رابطه‌درست حكومت مركزی با آنها و بالعكس.
۴) دادن سرویس عمومی برای رشد فرهنگی به آنها از طریق برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی (یعنی رادیو و تلویزیون باید برنامه‌ای مستقل برای استان های ایران تهیه كند كه مردم استان‌های مقیم تهران می‌توانند در این زمینه كمك شایانی به این امر بكنند. خود مردم گیلان هم باید رادیو و تلویزیون خودشان را داشته و برپایه سنت و رشد تاریخی‌شان برنامه‌های ویژه‌ای را طراحی كنند تا این برنامه‌ها در چارچوب قانون اساسی و رعایت حقوقی از شبكه‌های استانی پخش شود.)
مسلما هیچ برنامه استانی نباید در جهتی باشد كه نزدیكی ما و آنها را با فرهنگ و هنر ایران زمین به عنوان یك كشور بهم بریزد و گلوبالیزم كشوری و در آینده، منطقه‌ای و به دنبالش جهانی را مخدوش و سد كند.
این‌گونه هر جزء هنر و فرهنگ و اندیشه ایرانی می‌تواند با فرهنگ جهانی (منظورم تنها فرهنگ اروپایی و آمریكایی نیست یعنی آمریكای لاتین، چین، روسی، آفریقایی، ژاپنی) در ارتباط باشد. ‌
دنیای امروز دنیای گلوبال است. اما به قول ژاك سران بلژیك خطاب به فرانسه، منظور از اروپای واحد، دنباله روی بی‌قید و شرط از فرانسه نیست. یا به قول ژاك شیراك، رهبر فرانسه هدف از گلوبالیزم، دنباله روی از سیاست‌های آمریكا نیست.
بدین ترتیب باید هر تصمیم گیری كه رشد كشور را به‌دنبال می‌آورد تابعی از ورودی و خروجی‌هایی باشد كه منافع ملی هر كشوری را در چارچوب منافع جهانی تامین كند. متاسفانه وقتی حكومت‌ها صرفا مركزی می‌شوند و رابطه گلوبال خود را در كشور با استان‌ها و به دنبالش با منطقه و قاره و جهان از دست می‌دهند، با شكست بزرگی روبرو می‌شوند و وحدت عمل و نظر را از دست می‌دهند.
من می‌خواهم [یا سعی دارم] بگویم: ما در برخورد با موسیقی و هنرهای استانی در این ۲۸ سال خیلی ضعیف بوده‌ایم. باید تعریف درستی برای همه انواع موسیقی داشته باشیم و باید این تعاریف تدوین و در اختیار جامعه موسیقی گذارده ‌شود. خستگی كه امروزه پیش آمده به خاطر نداشتن تعاریف علمی درست در عرصه موسیقی است. امروز ما نه از موسیقی رسمی، استانی، روستایی، بومی، آیینی، سنتی، مدرن، التقاطی، روز و پاپ، خانقاهی، عرفانی، روحانی، مذهبی، ردیفی، دستگاهی و ... تعریف درستی داریم و نه درصدد هستیم به تعریفی نسبتا درست برسیم.
به همین خاطر نه حكومت تكلیفش روشن است و نه موسیقی دانان و نه جامعه. در تداوم نبود این تعریف‌ها، دانشكده‌های موسیقی و هنر مانند قارچ در هر كوی و برزن و دهات و قصبه‌ها دایر شده و اكثرا هم نمی‌دانند كه دارند چه می‌كنند. امروزه بیشتر استانداردهای دانشكده‌ها و مراكز علمی هنر سطح‌شان به هم ریخته. اكثر كشورهای پیشرفته كه سیستم دانشگاهی متعلق به آنها است، با مداركی كه در ایران صادر می شود مشكل دارند. اكثر لیسانسه‌‌ها در خارج باید دوباره در سال دوم بنشینند و لیسانس دوباره بگیرند. این بهم ریختگی و نبود مسوولیت و توجه به تخصص‌ها در عرصه‌های علمی و هنری كیفیت‌ها را به شدت پایین آورده است.
۲۸ سال از سال ۵۷ می‌گذرد و ما امروزه می‌خواهیم با دنیای بین‌الملل یعنی جهان پیوسته در سرمایه و تا حدودی در تكنولوژی و هنر و فرهنگ به گفت‌وگو بنشینیم. تا دیر نشده همه با هم باید تلاش كنیم نداشتن سیستم در جایی كه همه دنیای صنعتی از آن به عنوان بزرگترین دستاورد انرژی و ذخیره كردن نیروها و جهت‌یابی حرفه سخن می‌گویند ما نباید خودمان را درگیر ندانم كاری كنیم. این كشور متعلق به همه ما است. ایران را باید ساخت، باید انتقاد پذیر بود و نباید ترسید. ترس یعنی از دست دادن نفس مطمئنه. دانشجویان ما باید نیروی فعال علم و هنر باشند.
احترام به استاد كه ما شرقی‌ها مدعی آن بودیم نباید فراموش شود این شرق است كه سنت احترام به پیر و بزرگتر، استاد و آموزگاران رسیده را تا به امروز با فرهنگ خود حمل كرده است. سره و ناسره را بر مدار علم، منطق، و فكر باید تشخیص داد. می‌دانم تعدادی مدرس كم سواد در شریان‌های آموزشی به ناچار و به ضرورت در این ۲۸ سال بر پیكره آموزش عالی دمیده شده‌اند كه باید با احترام و حفظ حقوق مادی و انسانی‌‌شان یا در حاشیه قرار گیرند و یا با ارزش‌یابی مجدد به موسسات دیگری انتقال یابند، یا بازخرید و بازنشست شوند.
اما با این هرج و مرج آموزش عالی و دادن دكترای معادل و افتخاری نمی‌شود در جهان عظیم سرمایه‌وارد شد. من با امید به رشد، آینده، استقلال و هارمونی در ایران بزرگ، منطقه و جهان به كشورم برگشته‌ام و امیدوارم با یاری و همكاری دیگر موسیقی‌دانان متعهد، راه جوانان برای رسیدن به تعالی هموارتر شود. میدان كار دشوار است، اما باید تلاش كرد.
منبع : خانه موسیقی