پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اول بگو چه می خواهی بعد بگو چه کسی


اول بگو چه می خواهی بعد بگو چه کسی
قول رایجی است که می گویند بسیاری از ما در هر انتخابی تنها می دانیم که چه نمی خواهیم ولی در چه می خواهیم چندان مصمم و منسجم نیستیم و هر چقدر تلاش و برنامه داریم برای رفع نخواستن هایمان، در تبیین خواسته هایمان سست هستیم و بلاتکلیف. همین موضوع نیز مورد توجه عده یی است که مشروطه و سایر جنبش های اخیر ایران را ناکام می دانند (البته نگارنده نمی تواند به راحتی به این حکم تن دهد). این عده بر این باورند که نامشخص بودن مطالبات مردم در مشروطه از مهم ترین دلایل ناکامی مشروطه است. این حکم درست است یا نادرست، مجالی دیگر می طلبد اما اجمالاً می توان پذیرفت اگر اهداف مشروطه و سایر جنبش های صد سال اخیر فرصت تحقق کامل نیافت، بخشی از آن بازمی گردد به همین نکته که توافق همگانی در نخواستن بود و آشفتگی در خواستن. لذا از این تجارب و خاطرات تلخ تاریخی می آموزیم که ابتدا و پیش از آنکه بگوییم چه نمی خواهیم، مشخص کرده باشیم که چه می خواهیم. با حفظ و رعایت این نکته می پردازیم به انتخابات پیش رو، که علی القاعده قرار است در آن بالاترین مقام اجرایی کشور انتخاب شود. اما پیش از ورود مستقیم به این بحث ملاحظه دیگری را مطرح می کنم تا اصل دیگری را رعایت کرده باشم و آن اینکه اول بگو چی، بعداً بگو چه کسی. برای این کار نیز لازم است تفکیکی را قائل شوم تا خشت اول را کج نگذارم که در انتها بنایی ناموزون نسازم. سه گانه مورد نظر نگارنده در این نوشتار عبارت است از توسعه و مدرنیزاسیون، اصلاحات و خاتمی. طبیعی است تفکیک یادشده با انگیزه روشن تر شدن بحث در ادامه و تساهل روند این یادداشت صورت می گیرد و الزاماً این سه مستقل از یکدیگر نیستند. ضمن آنکه تفکیک مطرح شده ما را در چه چیزی خواستن کمک خواهد کرد. لذا بر حسب تفکیک خاتمی، توسعه و مدرنیزاسیون و اصلاحات، می توان سوالی اساسی را طرح کرد و پرسید کدام یک مهم ترند؟ شاید مخاطب سوال هر که باشد، بپرسد چه نفعی است در پاسخگویی. جواب این پرسش قرار است به چه کار آید و نتیجه آن به کجا برمی خورد. در اینجاست که باید منظور خود را از سوال و مولفه های آن بیشتر روشن سازم تا از برآیند توضیحاتی که در پی می آید، پاسخ سوالات اخیر هم روشن شود.
● توسعه و نوسازی
کمی پیگیری در نظریات مختلف توسعه، هر محققی را با انبوهی از نظرات متعدد و بعضاً متناقض روبه رو می کند. همان طور که در فوق آمد، مراد از توسعه در این نوشتار، بیشتر به نوسازی و مدرنیزاسیون دلالت دارد. روش ها و راه های متفاوتی تا به امروز پیشنهاد شده اند تا بتوان به این نوع از توسعه نائل شد. برخی از نظریات توسعه مبنی بر نوعی رابطه اصلاحات سیاسی و مشارکت مردم با توسعه است و در مقابل نظریاتی است که به توسعه آمرانه و اصلاحات از بالا اعتقاد دارد. نظریه اول در گرو دموکراسی با نرخ بالاست که به طور شاخص می گوید توسعه پایدار و اقتصاد خوب بدون دموکراسی واقعی امکان پذیر نیست (آمارتیا سن، توسعه به مثابه آزادی) اما در مقابل افرادی چون حسین بشیریه معتقدند ایران همچون کشورهایی مثل شوروی ، آلمان ، ژاپن و اسپانیااز راه «اصلاحات از بالا» و توسعه آمرانه می تواند وارد جهان نو شود؛ کشورهایی که با پشت سر گذاشتن تجربه توتالیتاریسم پا به دنیای مدرن گذاشتند. گرچه برخی از منتقدان در این مدل از اصلاحات تردیدهایی جدی وارد کرده اند اما تجربه عملی توسعه آمرانه در کشورهایی که ساختارهای سنتی دارند، نشان داده است که این نوع از توسعه را نمی توان یکسر باطل و در حال حاضر بی نتیجه توصیف کرد. تجربه خاندان قاجار در ایران، خاندان رمانف در روسیه، سلسله منچو در چین، حکام توکوگاوا و خاندان میجی در ژاپن، و سلاطین عثمانی، خاطره نمونه های کم وبیش موفقی از توسعه آمرانه را یادآوری می کند.
حال اگر در پاسخ به سوال فوق الذکر، به اولویت نوسازی و توسعه رای دهیم، و از سویی دیگر اگر به مدل دوم توسعه (توسعه آمرانه) وفادار باشیم، مجری این مدل باید از یک سری شرایط برخوردار باشد، که مهم ترین آن داشتن فکر و دغدغه توسعه یی و حتی مهم تر از این داشتن پیوستگی مناسب با حاکمیت است یعنی اگر قرار است نوسازی اولویت یابد، باید به تبع آن به دنبال مجری بود تا نسبتش با کل ساختار حکومت، نسبتی مناسب و کاملاً مسالمت آمیز باشد تا در ادامه مسیر اصطکاکی پیش نیاید. با این توضیح به راحتی می توان دریافت برای اجرای این نوع برنامه ها، نباید در اردوگاه اصلاح طلبان، دنبال مجری آن گشت بلکه باید از بین یکی از گزینه های اصولگرا که واجد دو شرط ذکر شده (داشتن فکر توسعه یی و پیوستگی با حاکمیت) هستند، یکی را انتخاب کرد.
● اصلاحات
با توجه به آنچه در بخش نخست آمد، منظور از اصلاحات در این بخش همان معنای رایج آن در جامعه ایران است که بیشتر اصلاحات سیاسی را مطمح نظر دارد. دولت اصلاحات یا مجلس اصلاحات هم ذیل این معنا قرار می گیرند یعنی دولت و مجلسی که بیشتر سعی در اصلاحات سیاسی در جامعه دارند. در اینجا صحبت از تقدم و تاخر اصلاحات سیاسی و اصلاحات اقتصادی نیست چرا که برای مشخص شدن این ترتیب، باید وارد دنیای دیگری شویم که این نوشتار عهده دار تعیین این ترتیب نیست و صرفاً می پردازیم به اینکه اگر به هر دلیلی و با هر توجیهی، هدف، اصلاحات سیاسی قلمداد شود، چه راهی را باید پیمود تا به این مقصود رسید.
طبیعی است اصلاحات سیاسی نمی تواند توسط مجریانی صورت پذیرد که راضی به شرایط سیاسی فعلی هستند و مخالفت چندانی با اوضاع و احوال سیاسی کشور ندارند. اساساً در این صورت صحبت از اصلاحات سیاسی و همچنین توقع از آنان جهت اعمال اصلاحات سیاسی، وجهی ندارد. نمی توان از کسی که شرایط سیاسی جامعه را پیشاپیش اصلاح شده فرض می کند، باز هم انتظار اصلاحات داشت. از این منظر و با این رویکرد به اصلاحات (اصلاحات سیاسی) دست یاری به اصولگرایان دراز کردن، توفیقی به همراه ندارد و کاری از پیش نمی برد. بنابراین جهت رسیدن به این مطلوب باید طالب آن را پیدا کرد؛ طالبی که اثبات برادری کرده و شهرتی نیکو دارد. ناگفته پیداست بزرگان اصلاح طلب بهترین مجری اصلاحات سیاسی هستند. قصد ورود به منازعات و کشاکش های درون گروهی در جبهه اصلاحات را ندارم و شکی هم نیست که در این جبهه چهره های مطرحی وجود دارند که می توانند این مهم را برآورده کنند اما سیدمحمد خاتمی در این میان، وزن و جایگاه ویژه یی دارد. البته پیشاپیش می دانم چه در بین اصلاح طلبان و چه در بین اصولگرایان، صاحب نظرانی هستند که این رای را برنمی تابند و اصلاح طلبان دیگری را مطرح می کنند که از نظر آنان فرد موردنظر- هر که باشد- بر خاتمی برتری دارد. طبیعی است هر فرد و گروهی می تواند بر اساس نظرات و اجتهادات خود عمل کند و حرجی هم نیست که اصلاح طلبان به گزینه یی غیر از خاتمی فکر و راهی دیگر انتخاب کنند.
برای آنها نیز می توان آرزوی موفقیت داشت، اما بعید است این گروه هم بتوانند منکر جایگاه خاتمی چه در سطح داخلی و چه در سطح بین المللی شوند که از نمونه های بارز آن می توان به همایش اخیر دین در دنیای معاصر اشاره کرد که جمعی از معتبرترین چهره های سیاسی و فرهنگی جهان، به اعتبار خاتمی و موسسه گفت وگوی تمدن ها به ایران آمده و در همایش مذکور شرکت کرده بودند. در سطح داخلی نیز چه خوب و چه بد (البته از نظر نگارنده بد) در میان اصلاح طلبان، خاتمی از شهرتی نسبی برخوردار است و برای توده مردم هم رجلی شناخته شده محسوب می شود.
کار که به اینجا کشید، ذکر یک نکته را بیش از پیش ضروری می دانم و آن اینکه اگر از امتیازات خاتمی صحبت می شود، اولاً نباید در آن اغراق کرد ثانیاً نباید به معنای نفی سایر بزرگان اصلاح طلب تلقی شود و خاتمی را خاتم اصلاح طلبان معرفی کرد. کماکان باید به گزینه های دیگری هم اندیشید و نباید عرصه را برای سایر اصلاح طلبان تنگ کرد. اما با توجه به شرایط و مقتضیات فعلی جامعه و آنچه مطرح شد، به نظر می رسد خاتمی یکی از جدی ترین گزینه اصلاح طلبان برای رقابت با نامزد اصولگرایان، خصوصاً احمدی نژاد است. بالاخره بازی در عرصه سیاست با ابزارهای ممکن می تواند ادامه یابد و ممکن ترین گزینه برای اجرای اصلاحات سیاسی در مقام رئیس جمهور، خاتمی است. در این نگاه خاتمی بماهو خاتمی، غیر از منش والای شخصی ایشان، ارزش دیگری ندارد. او زمانی ارزشمند خواهد بود که بتواند مجری برنامه های اصلاح طلبانه باشد. در این نگاه خاتمی یک ابزار است ولاغیر. به عبارتی خاتمی طریقیت دارد نه موضوعیت. از این منظر آمدن خاتمی به عرصه انتخابات جهت پیشبرد پروسه اصلاحات سیاسی ضرورت دارد. در این صورت ترس از رای نیاوردن خاتمی هم نمی تواند دلیل یا بهانه یی باشد برای نیامدن وی زیرا همان طور که مطرح شد، در این نگاه دیگر خاتمی مهم نیست آنچه مهم است به راه افتادن چرخ های اصلاح طلبی است که با موتور محرکه خاتمی می توان بیشترین توان را به چرخ ها منتقل کرد.
● خاتمی
شخصیت خاتمی و ارزش های فردی وی در کنار مجموعه رفتارها، تفکرات و خلقیاتش موجب شده است عده یی شیفته شخصیت وی شوند تا جایی که به هیچ نحو حاضر نیستند خاتمی را مغلوب ببینند. در اینجا خود خاتمی مهم است و برخلاف آنچه در بخش پیش آمد، خاتمی برای آنها طریقیت ندارد بلکه موضوعیت دارد. در اینجا نیز همچون دو بخش گذشته قصد داوری و ارزشگذاری ندارم اما بدیهی است از این منظر دیگر نمی توان با قطعیت از حضور خاتمی در عرصه انتخابات صحبت کرد زیرا اگر درصدی هم احتمال رای نیاوردن وی و ناکامی اش در انتخابات مطرح باشد، خاتمی نمی تواند خاتمی سابق بر انتخابات باشد، با همان شأن و جایگاه. با این توضیح روشن می شود که چرا نخست خاتمی را از اصلاحات تفکیک کردم. با این تفکیک طرفداران خاتمی باید بگویند طرفدار اصلاحات هستند یا طرفدار خاتمی پسر روح الله زیرا درخواست (یا توصیه) شرکت خاتمی در عرصه انتخابات در هر حالت جوابی متفاوت یا بهتر بگویم متضاد دارد. اگر از خیل طرفداران خاتمی باشیم، نه تنها نباید او را به قبول نامزدی در انتخابات تشویق و ترغیب کرد که حتی اگر خاتمی، خود نیز چنین خیالی در سر داشت، باید مجدانه و مصرانه از او خواست نیاید و از خیر کاندیداتوری بگذرد زیرا هر چه باشد، حریف قدرتمند است و عزم خود را جزم کرده است که پیروز نهایی این عرصه باشد و بازی با چنین حریفی نتیجه نامعلوم یا شاید ناخوشایندی داشته باشد که عقل سلیم به این گروه از طرفداران حکم می کند که خاتمی را وارد بازی نکنید که این بازی سرشکستنک دارد و اگر چنین شود باید فریاد وای خاتمی سر دهند و مابقی عمر سیاسی شان، در حسرت خاتمی پیش از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری می گذرد. با این توضیح، طرفداران خاتمی باید سراغ گزینه یی غیر از خاتمی بروند.
اما به عکس، اگر طرفدار اصلاحات باشیم، بازی را جسورانه تر ادامه می دهیم و از شکست خاتمی هم هراسی نخواهیم داشت (اگرچه قطعاً و قطعاً ناراحت می شویم) زیرا چاره دیگری نداریم. البته چاره دیگری نداریم، به معنای اصلاح طلب دیگری نداریم، نیست. صرفاً بدان معناست که با تنها بازیگری که می توان وارد گود انتخابات شد، آمده ایم؛ بازیگری که هم در تیم اصلاحات بازی می کند و هم احتمال پیروزی اش از دیگر گزینه ها، جدی تر است. در این شرایط طرفداران اصلاحات، خاتمی را از این حیث که نامزد جریان اصلاح طلبی است، با جسارت و شهامت روانه بازی با قدرت رقیب می کنند؛ حال اگر پیروز شد که فنعم المطلوب، و اگر نشد هم ابتدا خاتمی می میرد و بعد اصلاحات به کما می رود که در این صورت باید منتظر طبیب حاذقی ماند تا اصلاحات را از اغما نجات دهد و آن را مداوا سازد تا در دوره های بعد چه شود و چه افتد. اما این نیز فراموش نشود که اگر اساساً خاتمی نیاید، باز حال و روز اصلاحات، بهتر از آن که بیاید و ناکام بماند، نخواهد بود. در این حالت گرچه خاتمی زنده می ماند اما باز اصلاحات به کما می رود چرا که حریف پیروز و مغرور از غلبه بر اصلاحات، کمر به قتل اصلاحات می بندد. هرچند در این نوع حیات خاتمی هم اشکالات و سوالاتی وارد است و آن اینکه گروه ها، احزاب و جریاناتی که احتمال شکست خاتمی در انتخابات را دلیلی می دانند جهت نیامدن وی، باید پاسخ دهند خاتمی را برای چه کاری ذخیره کرده اند؟ آن روز مبادا کی است؟ آیا همین ملاحظات از خاتمی، یک میرحسین دیگر نمی سازد؟
● یک نتیجه گیری بی ربط
تمام این مباحث به قوت خود باقی اما یک بیت از شیخ اجل سعدی هم در پایان زاویه دیگری از بحث را می گشاید که تشریح و تفصیل آن باشد برای وقتی دیگر. مصرع اول این بیت را به طرفداران خاتمی تقدیم می کنیم و مصرع دوم آن را به خود خاتمی؛
جز به خردمند مفرما عمل
گرچه عمل کار خردمند نیست
حسین سخنور
منبع : روزنامه اعتماد