دوشنبه, ۱۹ شهریور, ۱۴۰۳ / 9 September, 2024
مجله ویستا
کانت، دموکراسی و جهان پسا آمریکایی
ظهور روسیه و چین به منزله دو نظام سیاسی غیردموکراتیک، برخی همچون فرانسیس فوکویاما را تحریک کرده تا در قبض و بسط لیبرال دموکراسی قافیهسرایی کنند و از خود بپرسند که آیا عمر سیادت لیبرال دموکراسی به سر آمده و اکنون موقع اتوکراسیها فرا رسیده است؟
مقالهای که شنبه گذشته روزنامه واشنگتن پست به قلم فرانسیس فوکویاما منتشر کرده است، به موضوعی میپردازد که در بحرانیترین ایام هژمونی غرب، معنایی جز چالشهای فکری نوین تمدن غربی در برابر الگوهای قدیمی اما جاذب کشورداری ندارد. اما همچنان باب این پرسش مفتوح میماند که آیا توأم با ظهور قدرتهای غیردموکراتیک و غروب نسبی ایالات متحده آمریکا، لیبرال دموکراسی نیز به منزله معتبرترین شیوه حکمرانی رو به افول میگذارد؟ فرآیند «بینالمللی شدن دموکراسی» که با واپسین جنگ جهانی و ورود آمریکا به مناسبات جهانی آغاز شد و در دومین جنگ به بلوغ رسید و با گسترش نهادهای بینالمللی، عاقبت به خیر شد، البته متفاوت از «جهانی شدن دموکراسی» است که عمری فراتر از دو دهه ندارد. اهمیت این تمایزگذاری را هنگامی مفهومتر مییابیم که بدانیم عمده آمارها و تحقیقات نظری و کوششهای عملی صورت گرفته، معطوف به فراز و فرودهای بینالمللی شدن دموکراسی است و تطورات ۳۰ سال گذشته که افزایش شمار دموکراسیها به چهار برابر را نشان میدهد نیز، به خطا در حساب اراده غرب به ترویج دموکراسی لیبرال آورده میشود. درحالی که بینالملل شدن دموکراسی، جعل دموکراسی به مثابه اهرم و عنصر سیاسی در روابط بین ملتهاست، دموکراسی جهانی شده، همچون ارزشی از خودآگاهی فردی و جمعی آدمی مایه میگیرد و سیر تکاملی جوامع انسانی را به دور از غوغاهای سیاسی به تصویر میکشد.
اگر جهانی شدن دموکراسی و آزادیخواهی حاصل نظم طبیعی و خودجوش شمرده شود، ورود دموکراسی به مناسبات بینالمللی را میتوان «نظم تحمیلی» نامید که بیش از اهداف بشردوستانه، اغراض سیاسی را با شکل دادن به ژئوپولیتیک فرهنگی پیگیری میکند. به این ترتیب حتی اگر لیبرال دموکراسی در مصادیق زندهای همچون چین و روسیه نیز به دست انداز افتاده باشد، دموکراسیخواهی ذیل آزادیخواهی در سلامتی کامل قرار دارد و این اختلاف در دوام و بقای «ایده آزادی» و ساخت حکومتی «لیبرال دموکراسی» را نمیتوان فهمید مگر آنکه مسئله را به این مهم تمرکز داد که تاکنون تعاریف شایع و جاری دموکراسی از ناحیه غرب و خاصه، تمدن انگلوساکسون در صورت و قالب «لیبرال دموکراسی» منقاد شده و از این رو، بازپس نشینی این پروژه ۲۰۰ ساله را هرگز نمیتوان به شکست دموکراسیخواهی تعبیر کرد. ایده آزادی و یا همان جهانی شدن دموکراسی که با افزایش خودآگاهیهای فردی و جمعی حاصل شده بیشک با افول نظم آمرانه آمریکایی مخدوش نخواهد شد. امروزه همگان به یکسان از زئیر تا پاکستان به حقوق خود آشنایی دارند و تاب تحمل دولتهای خودکامه را نمیآورند؛ ولو پای آمریکا وسط نباشد. نه تنها فشارهای بینالمللی توجهات را به سوی جغرافیایی که ارزشها و مقررات را نقض میکند، منحرف میسازد بلکه شهروندان نیز به یمن ارتباطات وسیعتر مدنی و فرامیهنی قادر به مقایسه و سنجش کیفیت زندگی خود با دیگران هستند. همه افراد کم و بیش به سود ناشی از تجارت سالم و رقابتی علاقه نشان میدهند و قاطبه مردم به آزادی تجارت و تحصیل و فعالیت اجتماعی و سیاسی کشش محسوسی نشان میدهند.
این در حالی است که آمریکا زیاده از آنکه هگلوار با جهان برخورد کرده باشد، کانت گونه با جهان مواجه شده است و طبعا منازعه فلسفی در جهان پساآمریکایی به معنایی که فرید زکریا تیزهوشانه بهکار میبندد نه میان دموکراسیها و اتوکراسیها بلکه میان دو نگرش کانتی و غیرکانتی به دموکراسی است. کانت در اثر «مابعدالطبیعه اخلاق» با تاکید موکد بر دو مفهوم «حق» و «اخلاق»، جسورانه از رئالیسم هابزی فاصله گرفت و با جا دادن آن دو در سه حیطه قوانین مکشوفه خود یعنی «قانون مدنی»، «قانون بینالمللی» و «قانون جهان میهنی» که به ترتیب روابط افراد یک کشور، قواعد حاکم بر مناسبات کشورها و سرانجام قوانین مسلط بر جامعه واحد بشری را نظم و نسق میبخشند، حق را تابعی از اخلاق ساخت و آن را بر منافع سیری ناپذیر آدمی چیره کرد. وی که دموکراسی نمایندگی را تنها شکل شکیل دموکراسی به رسمیت میشناخت، رسالت دموکراسی را نه اداره دولت بلکه احقاق حق میدانست. اشکال کار کانت در این بود که اخلاق را تعریف نکرده بر سروری جامعه انسانی قرار داد و از حق تفسیری اخلاقی به دست داد و در اول کار به دام این همان گویی افتاد. با افول آمریکا و سقط دموکراسی تحمیلی، شاید دموکراسی نمایندگی نیز از سکه بیفتد و شبهدموکراسیهای جدیدالخلقهای همچون روسیه با ساختار تبعی شهروندان و حاکمان، جانشین آن شوند. احتمالا از فشارهای وارده بر جوامعی همچون زیمبابوه و پاکستان کاسته میشود و در عوض تحولات دموکراتیک ناگهانی همانند انقلابهای رنگی، سیر آرام و طبیعی آزادیخواهی ادامه مییابد.
غروب قدرت بلامنازع آمریکا و سربرآوردن بازیگران نه چندان دموکراتیک، دموکراسی بینالمللی را به نقطه حضیض خود میرساند اما شاهدی دال بر توقف رشد طبیعی جامعه انسانی به سوی حکومت مسوولیتپذیرتر و جامعه مرفهتر وجود ندارد. دموکراسیهای غیرکانتی که ابتنایی بر نمایندگان لزوما منتخب ندارند، شاید عقبماندهتر از دموکراسی کانتی باشند، کمتر لیبرال باشند یا حتی نباشند و به جای جهان وطنی، غیرت و شور ناسیونالیستی فزونتری به خرج دهند اما بیتردید طبیعیتر هستند. کافی است به کشورهایی چون نیکاراگوئه و شیلی و ایران نگاه کنیم که در اثر دخالتهای بینالمللی در روند دموکراسیسازی به سکتههای خفیف و شدید دچار شدند. فشرده اینکه جهان پساآمریکایی و کسادی بازار دموکراسی بینالمللی، گذشته از دیگر پیامدها، دریچه تازهای به سوی دموکراسیهای گداخته شده درون تکاپوهای خودجوش اجتماعی میگشاید.
دیاکو حسینی
منبع : روزنامه کارگزاران
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست