جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
ناشکیبایی قاضی و پندترسا
آورده اند که در عهد ماضی، قاضی ای بود و پسری داشت جوان و عالم و متقی. از اتفاق آن جوان را وفات رسید و پدر در وفات او بسوخت و جزع بسیار می کرد و به هیچ نوع صبر و سکون در دل او جای نمی گرفت و نیز به مجلس حاکم غجایگاه داوریف نمی نشست. ترسایی به نزدیک او درآمد و گفت؛ «قاضی را سؤالی خواهم رسید، اگر از راه کرم جواب فرماید.» گفت؛ «بپرس آنچه خواهی.» ترسا گفت؛ «چند سال است تا تو قاضی هستی؟»
گفت؛ «پنجاه سال.» گفت؛ «اگر تو پیاده خویش بفرستی به نزدیک یکی از عوام و او به نزدیک تو نیاید و حکم تو را گردن ننهد، تو روا داری؟» گفت؛ «نه.» گفت؛ «ای قاضی، آفریدگار تو را فرزندی داده بود و حکم خویش بر وی نافذ گردانیده غمرگ را به سوی او فرستاد و جانش را گرفت، چرا به قضای او رضا ندهی؟» قاضی از این سخن متنبه گشت و در مجلس حکم بنشست و صبر و سکون یافت.
جوامع الحکایات - سدیدالدین عوفی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست