یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
قدرت فارغ از مسوولیت مطبوعات
۱) تونی بلر در یکی از آخرین سخنرانیهای دوران نخستوزیریاش در روز سهشنبه مطبوعات انگلستان را به باد انتقاد گرفت و آنها را «وحشی» نامید.
بسیاری از بخشهای این سخنرانی با توجه به موقعیت و زمانی که ایراد شده، حاوی نکاتی قابلتوجه و تامل بود. بلر سخناناش را در جمع روزنامهنگارانی که در خبرگزاری رویترز گرد آمده بودند اینطور آغاز میکند که: «مطبوعات آزاد، بخش لاینفک جامعه آزاد است و این را میتوانید با نگاهی به جوامعی که مطبوعات آزاد ندارند به خوبی دریابید».
اما به سرعت و رنجیدهخاطر میافزاید که: «مطبوعات آزادند هرچه دلشان میخواهد بگویند اما آزادی بیان، شامل آزادی عقیده درباره مطبوعات نیز هست. من هم مثل هر کس دیگر حق دارم حرفم را بزنم.»(۱)
با وجود تمامی احتیاطهای کلامی، نارضایتی عمیقی در سرتاسر سخنرانیاش موج میزند که در بسیاری از جملههایش به روشنی سرباز میکند: «امروزه روزنامهها از ترس اینکه از رقبایشان عقب بیفتند مثل یک گله گرگ دستجمعی حمله میکنند.
در این حالت، شبیه حیوانات درندهای هستند که مردم و آبرویشان را تکهپاره میکنند... میخواهم چیزی بگویم که کمتر کسی در حیطه سیاست حاضر است آن را اذعان کند در حالی که همه میدانند کاملا صحیح است: امروزه بخش بزرگی از کار و توان ما (صرفنظر از تصمیمات بسیار اساسی) صرف این میشود که چگونه با رسانهها رفتار کنیم و با مقیاس عظیم، سنگینی و شدت فعالیت لاینقطع آنها طرف شویم... با وجود مطبوعاتی با عملکرد نامناسب، [کار سیاسی] در حکم ایستادن در مقابل ضربه توپ کریکت بدون حفاظ و نقاب است.»
جالب است که بلر در گلایه از مطبوعات چگونه همان ادبیاتی را به کار میگیرد که معمولا منتقدان دولت و قدرت به کار میبرند. به «قدرت بدون مسوولیت» مطبوعات اشاره میکند و این گفته استنلی بالدوین را، که در فاصله سالهای ۱۹۲۳ و ۱۹۳۷ به مدت هشتسال نخستوزیر انگلستان بود، به طعنه در سخنرانی خود تکرار میکند: «قدرت بدون مسوولیت، همواره حق انحصاری افراد قلدر و بیسروپا بوده است.»
همچنین «همنوایی» فعلی مطبوعات را یادآور میشود و اینکه چگونه به واسطه رقابت برای تاثیرگذاری بر مخاطبانشان «تکثر» لازم را از دست دادهاند.
در واقع تصویری از رابطه میان سیاستمدار و روزنامهنگار به دست میدهد که ما با عکس آن بیشتر آشناییم: روزنامهنگار به هیچکس جوابگو نیست حال آنکه سیاستمدار هرروز زیر ضربه تازیانه بازخواست رسانههاست؛ سیاستمداران با واقعیات سروکار دارند حال آنکه مطبوعات تفسیر و واقعیت را درهم میآمیزند و تصویری معوج و غیرواقعی از امور ارائه میکنند؛ نیت غالب سیاستمداران خیر است (میگوید: «باور کنید یا نه، بیشتر سیاستمداران به قصد خدمت وارد صحنه سیاسی میشوند و درکل بیشتر سعی دارند کاری را که درست است انجام دهند نه کار غلط را») حال آنکه روزنامهنگاران به واسطه ملزومات حرفهشان، به درون رقابتی کشیده شدهاند که هدفاش تاثیرگذاری بر مخاطب و منافع حرفهای است و در نتیجه: «بیشتر حرارت تولید میکنند تا نور.»
بلر منظورش را از التقاط میان تفسیر و واقعیت به صورتی عینیتر توضیح میدهد. میگوید که برای مثال روزنامه «ایندیپندنت» را در آغاز بدینجهت چنین نامیدند که بین «خبر» و «نظر» (که از نظر وی هردو برای روزنامه ضروری است) تمایز قایل شد و این دو را از هم «مستقل» (independent) دانست.
امروزه روزنامهها، از جمله ایندیپندنت، دیگر «خبرنامه» (newspaper) نیستند، بلکه «نظرنامه» (viewspaper) اند. ابراز نارضایی بلر در مقام سیاستمدار قابل درک است، چرا که طبیعی است که واقعیت در نظر وی همان چیزی جلوه کند که از زاویه دید سیاسی خود میبیند. به قول پگی فیلن: «هر واقعیتی خود را واقعیت واقعی میپندارد.»(۲)
و در این معنا البته مطبوعات چیزها را بدان گونه که هستند نمایش نمیدهند. چطور ممکن است بتوانند راهی عینی بیابند تا تصوری «صحیح» از جهان ارائه دهند؛ تصوری که بتواند از شبکه بازنمایی راه به بیرون بگشاید. نکته همینجاست که در حیطه اجتماعی، تصوری که خود را «صحیح» و یگانه تصور حقیقی بپندارد از صحت فاصله میگیرد.
فیلن حجم بزرگی از مباحثات پسامدرن را در این باب به زیبایی بدین صورت خلاصه میکند: «واقعیت و بازنمایی، مولدترین زوج ممکن در حیطه سیاستاند.(۳) ... بازنماییها همزمان هم بر نوعی منطق در دل امر واقع متکیاند و هم این منطقها را تولید میکنند؛ امر واقعِ منطقی، بازنمایی خود را اشاعه میدهد [و به همین ترتیب] ... هر گونه تصوری از واقعیت، حاوی نوعی فرامتن است که قادر است کسانی را طرد کند.»(۴)
یکی از آموختههای روشنفکری لیبرال در دهههای اخیر دقیقا همین نکته بوده که صادقانهترین و روشنگرترین شیوه رفتار، از قضا سست کردن اقتدار همین بازنماییها و نشان شکافها و تناقضات انواع و اقسام شیوههای به ظاهر منسجم نگریستن امور است.
شکافهایی که اصلاح امور و تغییر وضعیت موجود را میتوان از آنجا آغاز کرد، چنانکه غالب تغییرات اجتماعی دوران اخیر نیز به همین ترتیب در غرب محقق شدهاند: حقیقت نه براثر انباشتهشدن واقعیت (خبر) بر یکدیگر، بلکه در نتیجه تصادم انبوهی از نظرها رخ مینماید. «نظرنامه»های انگلیس، صورت بسیار حرفهایِ «خبرنامه»اند.
آنچه بلر به عنوان معضلات ناشی از رسانهها در دوره ۱۰ساله نخستوزیریاش برمیشمارد در واقع همگی از زاویه دید فلسفههای سیاسی رهاییبخش جدید، از وظایف روشنفکر به شمار میآید. میگوید رسانهها «اعتماد به نفس و خودباوری ملی را تضعیف کرده و بنیانهای طرز تلقی جامعه از خود و موسساتاش را سست کردهاند و بدتر از همه توانایی ما را برای اتخاذ تصمیمات صحیح مناسب آیندهمان کاهش دادهاند.»
تضعیف «خودباوری ملی»، «اطمینان به موسسات»، «رضایت جامعه از خود» و «تصور آیندهای معین که بتوان صحت تصمیمات را در تناسب با آن سنجید» همگی از اهداف روزنامهنگار و روشنفکر لیبرال غربی به شمار میآید.
بلر در پایان سخناناش برای دفاع از خویشتن نهایتا به همان ابزار دشمناناش متوسل میشود و در جامعهای که بنیادش بر لیبرالیسم قرار دارد چاره دیگری هم ندارد. میگوید: «پس از شک و تردید فراوان تصمیم به ایراد این سخنرانی گرفتم. میدانم که بسیاری از حرفهایم دور ریخته خواهد شد اما باید اینها را میگفتم.»
نهایتا باز این رسانهها هستند که باید حرف او را به مخاطباناش برسانند. در نهایت، او نیز ناچار است با گفتن «نظر»ش درباره روزنامهنگاری در انگلستان و نه واقعیت امر، وضع موجود را زیر سوال برد. محتوای سخنرانی بلر در جمع روزنامهنگاران در کل بیشتر دشمنشادکن به نظر میرسد و بهخصوص از دید ناظر بیرونی، بیش از آنکه حملهای به مطبوعات به شمار آید، به صورت نشانهای دال بر قدرتمندی روزنامهنگاری انگلیسی جلوه میکند.
۲) شاید برای ما که در این سوی جهانیم کمی غریب باشد که بلر از کدام قدرتِ (از دید وی لجامگسیخته) حرف میزند اما اگر به یاد بیاوریم که هنوز بیش از یک ماه از آخرین باری نگذشته که روزنامهای انگلیسی فرد بلندپایهای را در این کشور به زیر کشید و به خاک سیاه نشاند چندان شگفتانگیز ننماید. ماجرا از این قرار است که در دیماه سال گذشته، لرد براون، مدیر عامل شرکت «نفت انگلیس» (British Petroleum) از طریق روابط عمومی شرکتاش باخبر میشود که روزنامه «مِیل آن ساندی» (Mail on Sunday) قصد مصاحبه با فردی را دارد که سابقا با وی رابطه عاشقانه داشته است.
لرد بلافاصله به لندن میشتابد و شرکتی حقوقی به نام «شیلینگ» را اجیر میکند تا جلو چاپ مطلب را در روزنامه بگیرند. عصر همان روز به حکم قاضی، روزنامه به صورت تلفنی از چاپ داستان لرد به طور موقت منع میشود. دعوای حقوقی کامل میان این دو چهارماه به طول میانجامد. روزنامه اصرار دارد که در داستان لرد مطالبی هست که میلیونها سهامدار انگلیسی شرکت بریتیش پترولیوم حق دارند از آن باخبر باشند.
روند دادرسی به نفع لرد پیش میرود تا اینکه روزنامه مدارکی را تقدیم دادگاه میکند که نشان میدهد لرد درباره محل آشناییاش با معشوقاش به دادگاه دروغ گفته است. نهایتا به حکم دادگاه، روزنامه از حق درج صرفا برخی قسمتهای مصاحبه منع میشود.
اما لرد براون دست از مبارزه حقوقی خود برنمیدارد و بدینترتیب طناب دار خود را میبافد. در این کار از هر سهقوه نظام حکومتی انگلستان سر میخورد: به دادگاه استیناف روی آورد و دعوی را میبازد. دست به دامان مجلس لردها میشود که در سیستم قضایی انگلستان (تا سال ۲۰۰۹) همان قدرت دادگاه استیناف را دارد.
مجلس لردها هم احترام لرد بودن او را نگاه نمیدارد و رضایت نمیدهد که حکم دادگاه تغییر کند. حتی نخستوزیر هم که از دوستان صمیمی براون است نمیتواند برای رئیس دومین شرکت بزرگ انگلستان با درآمدی بیش از ۱۰۰میلیارد پوند در سال کاری کند.از آن سو، روزنامه میلآنساندی در نوشتهای شدیداللحن، لرد را تهدید به همان سرنوشتی میکند که گریبان لرد آرچر (Lord Archer) و جاناتان اتکن (Jonathan Aithken) را گرفت. (اتکن در سال۱۹۹۹ به خاطر شهادت دروغ و منحرف ساختن رویه قضایی در دادخواهی علیه روزنامه «گاردین» و شبکه تلویزیونی «گرانادا» به هجده ماه زندان محکوم شد؛ لرد آرچر که در سال ۱۹۸۷ به روزنامه دیلیاستار تهمت افترا بسته و در دادگاه پیروز شده بود در سال ۲۰۰۱ شهادت دروغاش محرز شده و زندانی شد.) میلآنساندی مصر است که پرونده لرد را به دادستان کل کشور ارجاع دهد.
قاضی دادگاهِ اولِ لرد براون، شهادت دروغ او را بیعقوبت رها کرده بود چرا که معتقد بود لرد به اندازه کافی «ادب» شده است اما روزنامه در مقام مدعیالعموم مایل است این کار انجام شود.
لرد براون پس از علنی شدن داستاناش به خاطر دروغگوییاش به دادگاه و نه سرگذشت عاشقانهاش، پس از ۴۱ سال کار برای شرکت نفت انگلیس به اجبار از ریاست آن استعفا میدهد و بدینترتیب ۵/۱۵ میلیون پاوند متضرر میشود. همچنین مقاماش را به عنوان رئیس بانک گلدمن ساکس (Goldman Sachs) از دست میدهد.
این قدرتنمایی برای انگلیسیها تکاندهنده نیست و تازگی ندارد. اسکار وایلد (که خود دو سال را به جرم تهمت در زندان گذرانید و در جریان دادرسیاش هنگامی که دادستان از جرم او درگذشت مطبوعات وظیفه مدعیالعموم را در قبال او برعهده گرفتند) به سال ۱۸۹۰ درباره مطبوعات انگلیس چنین مینویسد:
«در قدیم چوبه دار داشتند. امروزه مطبوعات هست... شخصی—شاید برک (Burke)—زمانی روزنامهنگاری را رکن چهارم حکومت خواند. حرفاش در آن زمان بیشک صحیح بود. امروزه یگانه قواست. سایر قوا را بلعیده است: لردهای مجلس که حرفی نمیزنند، روحانیون مجلس که چیزی ندارند بگویند. مجلس عوام هم که حرفی برای گفتن ندارد و این را در حرفهایش هم میگوید.
روزنامهنگاری بر ما حاکم شده ... در فرانسه آزادی عمل روزنامهنگاران را محدود کردهاند و به هنرمند آزادی عمل تقریبا کاملی دادهاند. اینجا به روزنامهنگار آزادی عمل مطلق دادهایم و هنرمند را کاملا محدود کردهایم... چنین است که ما جدیترین روزنامهنگاران و نانجیبترین روزنامههای دنیا را داریم.»(۵)
میلآنساندی که سابقه مطبوعاتیاش تحت نام دیلیمیل (Daily Mail) تقریبا به همین دوران یعنی سال ۱۸۹۶ بازمیگردد و امروزه با تیراژی بیش از دومیلیونوسیصد هزار نسخه یکی از پرخوانندهترین روزنامههای انگلیسیزبان و دوازدهمین روزنامه پرخواننده جهان است، پیش از این نه فقط در مقابل سه قوای انگلیس قدرتنمایی کرده بود بلکه حتی نهاد سلطنت نیز حریف او نشده بود.
در آذرماه سال گذشته، این روزنامه کپی دفترچه خاطرات ولیعهد انگلستان را از طریق یکی از کارکنان دربار به دست آورد و چاپ قسمتهایی از آن را آغاز نمود! ولیعهد به دادگاه شکایت برد که چاپ دفترچه خاطراتاش نقض حریم خصوصی اوست. روزنامه نیز با جارو جنجال فراوان مدعی شد که ولیعهد با این کار آزادی مطبوعات را محدود کرده و پای از حیطه اختیارات قانونیاش بیرون نهاده است.
دادگاه نهایتا نقل قولهای جدید از یکی از هفت دفترچه خاطرات ولیعهد را ممنوع کرد اما درباره شش دفترچه دیگر نظری نداد چرا که «ممکن است شرایط پیش آید که روزنامه حق داشته باشد از این دفترچهها نقل کند» و تا زمانی که قاضی خود این دفترچهها را نخوانده باشد «از هر اظهارنظری در این باب ناتوان است».
این قدرتی است که بلر بدان اشاره میکند؛ قدرتی که از ترکیب نظام پیچیده و مستحکم حقوقی انگلستان با سنت استوار روزنامهنگاری در این کشور حاصل شده و به صورت زیرساخت حامی بنیانهای دموکراتیک این کشور عمل میکند.
۳) ضعف روزنامهنگاری امروز ما نه تنها در مقایسهای جغرافیایی از این دست، بلکه در مقایسهای زمانی نیز بسیار بارز است. کسی به یقین نمیتواند بگوید جنبش مشروطه بیحمایت مطبوعاتی جسور، چه سرنوشتی پیدا میکرد؛ جسارتی که صرفا محدود به قلمهای گستاخ و سرهای نترسی چون میرزاده عشقی و چهرههای سرشناس مشابه نبود بلکه نمونههای بارز آن را در روزنامهنگاران کمتر معروف آن زمان نیز میتوان دید. مثال محمدرضا مدبرالممالک هرندی اصفهانی میتواند یکی از نمونهها باشد.
صد سال پیش از این در سال۱۲۸۵هـ.ش./۱۳۲۴ هـ. ق. هرندی روزنامهای به نام «تمدن» منتشر کرد که این جمله همیشه در صفحه اول آن حضور داشت: «این روزنامه که بیغرضانه آیینه عیبنمای ملی است مسلکنگارشاش ارائه طریق صلاح مملکت و فلاح ملت و استحکام اساس مساوات و حریت و انتشار نکات جالبه توجه و دقت اعضای محترم مجلس شورای ملی خواهد بود.»(۶)
شایان توجه است که چطور مدبرالممالک از ابتدا روی سخناش با سیاستمداران است و اگرچه خطاب به مردم مینویسد میداند که سیاستمدار را تحت فشار میگذارد: به دومین رئیس مجلس میرزا محمودخان احتشامالسلطنه خرده میگیرد که در ماجرای استعفایش از «شوریت» تجاوز کرده و «دایره شخصیت را پیش کشیده است»؛(۷) رفتار کامران میرزا نایبالسلطنه را به تندی نقد میکند و اساس خرابی وزارت جنگ را در عملکرد او میداند؛
مخالف دعوت میرزا علی اصغرخان امینالسلطان به ایران است و دوره صدارت او را دوره هلاکت کشور میشمارد؛ هنگام ذکر اسامی هیات وزراء کابینه ناصرالملک، نام آصفالدوله را وارونه چاپ میکند تا اعتراض خود را به چنین انتصابی اعلام کند،(۸)
سپس در شماره بعد در مطلبی تحت عنوان «العاقبه للظالمین» ضمن بیان گذشته آصفالدوله به ماجرای محاکمه فروش دختران قوچان اشاره میکند که خود آصفالدوله از متهمان همان پرونده است؛(۹) اگر در شمارههای ابتدایی نظر مساعدی نسبت به محمدعلی شاه دارد و او را مدافع مشروطیت میداند به تدریج این دیدگاه را کنار میگذارد تا اینکه در شماره ۵۷ از «شراره غیرت» سخن میگوید و نهایتا در شماره۷۸ چنان گستاخ میشود که پس از آنکه نشانههای «کهولت مملکت» و «اضمحلال استقلال یک ملت» را برمیشمرد، نخستین نشانه آن را در شخص اول مملکت میبیند.
در مسائل بینالمللی نیز به همین ترتیب رفتار میکند و مستقیما سفیران خارجی را خطاب قرار میدهد. شکوائیهای خطاب به دولت و ملت انگلیس چاپ میکند که با این جمله آغاز میشود: «قابل توجه سفرای دول متحابه عموما و سفیر محترم دولت فخیمه انگلیس خصوصا» و با این جمله پایان میپذیرد:
«باری ما هرگز قبول نمیکنیم این دولت نوعخواه [=انگلستان] بدین مقام برآید [که ایرانیان را در سختی گذارد و] در صورت صحت، [باور نمیکنیم] ملت متمدن انگلیس از این حرکت بازخواست ننماید.»(۱۰)
از همان اولین شماره روزنامهاش هدفی روشنی برای کار مطبوعاتی خود در نظر دارد. میداند که هنگامی که مردم از لزوم تغییری اجتماعی شوند خواست این تغییر در ایشان شکل میگیرد و این کار را هدف خود ساخته است.
از روزنامه تحت عنوان «محرک استمراری» یاد میکند و در سرمقاله اولین شماره مینویسد: «بر آنانکه از ترقیات دول و ملل مستحضرند مکشوف و مبرهن است که هیچ قومی از حضیض ذلت به اوج عزت نائل نشدند جز در سایه علم و اتفاق و تبری از جهل و نفاق و به تجربه رسیده است که حصول این دو را محرکی بایست که لاینقطع اذهان عموم را به طور سهل و ساده به ذکر حوادث و شرح وقایع به جانب این دو جلب نماید و این محرک استمراری را امروزه روزنامه یا جریده مینامیم که همه روزه یا همه هفته با بیاناتی شیرین و عباراتی نمکین وقایع حادثه و نصایح مفیده و کیفیت و ثمرات مخترعات جدیده یا مفاسد و مضار عادات ذمیمه را به عرض عموم برساند.» بدین ترتیب، ذکر حوادث و شرح وقایع را در کنار هم مینهد. خبرنامه او نیز، بیشتر «نظرنامه» است.
همین قدرت فارغ از مسوولیت مطبوعات است که به کمک نهضت مشروطه میآید؛ قدرتی که از حمایت قانون بیبهره است اما در عوض قانونی هم جلودار آن نیست.
قدرتی که خود خواستار وضع قانون میشود. گستاخی مطبوعات این دوره توان این را دارد که فضایی را ایجاد کند که وجدان جمعی در آن به خویشتن نظر کند و با آنچه مطبوع طبعاش نیست روبهرو شود؛ قدرتی که «اعتماد ملت به دولت»، «رضایت جامعه از خود» و «اطمینان از آیندهای را که به طور حتم از امروز بهتر است» بهرغم تمایل سیاستمداران زیر سوال میبرد تا نگذارد چرخدندههای دستگاههای مدنی به عقب بچرخد (چنانکه اروپا نیمقرن پیش از این شاهدش بود) یا چفت و بستهای توهمی که محصول طبیعی نظامهای مدنی است به صورتی گریزناپذیر درهم قفل شود.
باوند بهپور
پینوشت:
۱- متن کامل سخنرانی روی اینترنت:
http://image.guardian.co.uk/sys-files/Politics/documents/۲۰۰۷/۰۶/۱۲/BlairReustersSpeech.pdf
۲. Peggy Phelan (۱۹۹۶) Unmarked: The Politics of Performance (London: Routledge), pp. ۲-۳.
۳-Ibid, p. ۶.
۴- Ibid.
۵- «روح انسان تحت نظام سوسیالیستی»، بخشی از کتاب «سوسیالیسم و فردگرایی»، ترجمه نگارنده، نشر چشمه (زیر چاپ).
۶- «روزنامه تمدن/ سال اول» (۱۳۸۳) چاپ دانشگاه تهران. مقدمه حجت فلاح توتکار. شماره اول، ص ?.
۷- همان. شماره ??، ص ?. به نقل از مقدمه حجت فلاح توتکار. ص ??.
۸- همان، شماره ??، ص ?.
۹- همان. شماره ??، صص ?-?.
۱۰- همان، شماره ??، ص ?.
پینوشت:
۱- متن کامل سخنرانی روی اینترنت:
http://image.guardian.co.uk/sys-files/Politics/documents/۲۰۰۷/۰۶/۱۲/BlairReustersSpeech.pdf
۲. Peggy Phelan (۱۹۹۶) Unmarked: The Politics of Performance (London: Routledge), pp. ۲-۳.
۳-Ibid, p. ۶.
۴- Ibid.
۵- «روح انسان تحت نظام سوسیالیستی»، بخشی از کتاب «سوسیالیسم و فردگرایی»، ترجمه نگارنده، نشر چشمه (زیر چاپ).
۶- «روزنامه تمدن/ سال اول» (۱۳۸۳) چاپ دانشگاه تهران. مقدمه حجت فلاح توتکار. شماره اول، ص ?.
۷- همان. شماره ??، ص ?. به نقل از مقدمه حجت فلاح توتکار. ص ??.
۸- همان، شماره ??، ص ?.
۹- همان. شماره ??، صص ?-?.
۱۰- همان، شماره ??، ص ?.
منبع : روزنامه هممیهن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست