چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
هنر آموزش هنر
پیش از آنكه همایش آموزش هنر در آذرماه سال جاری برگزار گردد، تعدادی از استادان، هنرمندان و مدرسان دانشگاه پیرامون این مقوله نظرات و پیشنهادهایی داشتند كه در قالبهای مختلفی همچون گفتوگو، مقاله و سخنرانی ارائه شدند. آنچه میخوانید بخشی از همین آرا است.
اگر هنر در كشور ما دچار آشفتگی و بیهویتی است، یكی از علل مهم آن دستگاه آموزشی است. به نسبت آنچه ما از هویت فرهنگی خویش سخن میرانیم، نحوهی آموزش در دانشكدههای هنری ما فاجعهآمیز است؛ زیرا این نحوهی تدریس از همان آغاز راه بیگانگی مضاعف را هموار میكند. در برابر ظاهر غنی و گیجكنندهی شیوههای گوناگون نقاشی غربی كه از همان ابتدا بر سر دانشجوی ما فرود میآید، سخنگفتن از فضایی خارج از آنچه در دیدگاه غربی مطرح است، بیهوده مینماید. مثلاً دانشجوی ما نمیتواند میان مفاهیم و ارزشهای دینی و آنچه از فضای معنوی، مثالی و غیرمادی فرهنگ و هنر ایران با خود دارد از یك سو، و فضای مادی و محسوس و ارزشهای انسانی و دنیوی فرهنگ و هنر غربی از سوی دیگر، رابطهای پیدا كند. در برابر آموزش، نقد و تجزیهوتحلیل و تبلیغ و ترویج هنرِ میكلآنژ، رافائل، رامبراند، دلاكروا، مونه، مانه، گوگن، ون گوگ، براك، پیكاسو، مونش، ماگریت، دالی، ماتیس، پولاك و دهها و صدها اسم دیگری كه از همان ابتدا به نقشكردن آنها در وجود دانشجو میپردازیم، نقاشی ایرانی ـ با عنوان محقرانهی «مینیاتور» یا «نگارگری»، با هنرمندان اغلب بینامونشانش مظهر عقبماندگی است و حكم سایههای پژمردگی خاطرهی تنگی را دارد كه ممكن است بهندرت شامل نیمنگاهی توریستی شود. در چنین فضایی، برای دانشجوی ما، هنر غرب یعنی امپرسیون، یعنی اكسپرسیون، یعنی رئال و سوررئال، یعنی تحرك و پویایی و نوآوری، و هنر ایران یعنی تزئین، سرگرمی، پژمردگی و عقبماندگی. به دانشجوی رشتهی هنر چیزهایی را میآموزند كه نه سنخیتی با عواطف و ساخت ذهنی او دارد و نه معلوم است از كجا آمده است و به كجا میرود؟ نه هنر غربی را در متن فرهنگیاش به او میآموزند و نه میراث گذشتهی او را. نه از تجزیهوتحلیل درونی هنر غربی پرسشی میشود، نه به منظر و دیدگاه هنر ایرانی توجهی میگردد. او باید یا كلاسیست باشد یا امپرسیونیست یا اكسپرسیونیست یا كوبیست و یا معجونی از چند یا همهی ایسمها؛ معجونی كه گاه به معنی راستین كلمه، یعنی سردرگمی. مونتاژ چند واحد هنرهای سنتی ـ با هر عنوانی كه باشد ـ ممكن است سردرگمی و پریشانی او را تشدید كند، چون او دو دید را از هم باز نمیشناسد و نمیداند یكی از كجا میآید و دیگری به كجا متصل است و تا چه حد میتواند به آفرینش خلاقه منجر شود. برای همین همه چیز در پردهی ابهام باقی میماند. ما بیش از یك دهه از هویت فرهنگی گفتیم و میگوییم، اما فراموش میكنیم كه بیشتر دروس و روشهای آموزش استادان در دانشكدههای هنری ما غربیاند. اگرچه شعارهایی در زمینهی هویت فرهنگی و هنری سر میدهیم، اما در میدان عمل كوشش ما درست در جهت نابودی آخرین بقایای هویت تصویریمان است. میكلآنژ، مونه، ون گوگ، رنوار و پیكاسو جزئی از میراث هنری یك جوان اروپایی است و او روح آنها را در گوشهكنار و در فضایی كه در آن نفس میكشد، باز مییابد. در حالی كه دانشجوی ایرانی نمیداند هنر غرب از چه سرزمینی برخاسته در چه شرایطی ظاهر شده، همچنان كه نمیداند هنر ایرانی كه سرشار از عرفان است، از چه مأوایی پدید آمده و گویای چه حقیقتی است. چندین عامل دیگر باعث شد از یك سو روند ازسرگیری دیدگاهها و ملاكها و شیوههای رایج هنر غربی و از سوی دیگر مهجور و مظلوم ماندن هنر و هنرمندان متعهدی كه دنبال یافتن هویت مستقل ایرانی ـ اسلامی در آغاز راه دشوار خویش بودند، تشدید شود.نخستین عامل، حاكمیت دیدگاهها، ملاكها، ارزشها و روشهای هنر غرب در مراكز آموزش هنرهای تجسمی بهویژه دانشكدههای هنر بود و است. عوامل دیگر عبارتاند از: نبود دیدگاه روشن مسئولان در زمینهی هنر و عدم تأسیس مراكزی كه به طور جدی و بنیانی به طرح و تدوین مباحث گوناگون هنر بپردازند.عملكرد بسازوبفروش بسیاری از گالریها و گالریدارها، حمایت برخی نشریات از این روند، عدم وجود نشریات حرفهای و تخصصی، عدم حمایت از یكیدو نشریهای كه در این زمینه نسبتاً موفق بودهاند، فقر نقد و منتقد سالم و مستقل و غیرغربزده در زمینهی هنر. هرچند هنرمندان ما خود را بی هیچ پرسشی به ایسمهای غربی سپردهاند، اما ـ خصوصاً جوانترها ـ دریافتهاند كه یك جای كار لنگ است. اما كجا؟ نمیدانند. آنها احساس میكنند كه بسیاری از مسائل باید روشن شود؛ میدانند چیزهای زیادی هست كه از دست دادهاند و بسیاری چیزها در آفرینش هنریشان نقش دارند كه نباید باشند. بههرحال، برای بهرهوری درست و واقعبینانه از دستاوردهای هنر جدید غرب، نخست باید ویروس خودباختگی را از تن بیرون كنیم و سپس به فضای نقاشی سنتی خود سری بزنیم و به تجدید حیات مبانیاش بپردازیم. برای بهرهگیری از دستاوردهای هنری دیگران و مستحیل كردن آنها در خویش و یافتن هویتی مستقل و هنری زنده و ماندگار كه افقهای جهانی را نیز درنوردد، كمی غیرت لازم است و اندكی حوصله و مقداری عشق.غیرتی كه حریم و حرم را نگه میدارد و صبر و حوصله و عشقی كه دانهای را به درختی تنومند مبدل میكند كه هزار رهگذر به سایهی آن تن میسپارند. اگرچه ما هرگز نمیتوانیم روح فیاض و روان خلاق و فضای خیالانگیزی را كه محرك هنرهای ایرانی بوده است، دوباره زنده كنیم، اما كندوكاو در مبانی آن میتواند دید ما را از هنر متجسد و انسانمدار غربی تغییر دهد. ۱
اگر از فداكاری عدهای بچهمسلمان در بعضی دانشكدههای هنری بگذریم، هیچگونه تحول بنیانی در زمینهی آموزش هنر اتفاق نیفتاده است. اكنون هیچ تفاوتی میان دانشكدهی هنرهای زیبای دمشق، دهلی و پاریس وجود ندارد. در ایران، اما از یك سو فرق دارد و از سوی دیگر فرقی ندارد. هیچ اختلاف بنیانی و اساسی كه مقتضای كشوری انقلابی با فرهنگ دینی و معنوی باشد، نمیتوان یافت. اما با واردكردن مجموعهای دروس عمومی به اسم دین و معنویت خواستهاند كه بگویند فرق دارد. ما همان مبانی هنرهای تجسمی غرب را تدریس میكنیم. البته نمیگویم كه كار دیگری را باید انجام داد. فعلاً باید همینطور باشد، اما نه از نوع التقاطی آن. این نوعِ التقاطی كه هم این باشد و هم آن و درعینحال نه این باشد و نه آن، همه چیز و همه كس را تحلیل میبرد. برای برخی آدمهای خنثی خوب است، اما برای آنكس كه دغدغهها و آرمانهای مقدس دارد كارساز نیست؛ بلكه او را عذاب میدهد و چشمهی ذوق و استعداد او را میخشكاند. به همین دلیل، دانشكدههای ما نقاش تولید میكنند، اما از هنرمند خبری نیست. وجود تعداد بیشماری نقاش كه هنرمند هم نیستند، خود از عوامل بحرانزا است و اصلاً خودآشفتگی بسیار میآورد. بعضی از دوستان هم گمان كردهاند كه با واردكردن نگارگر به نظام آموزشی میتوان كاری از پیش برد، اما این كار جز دامنزدن به التقاط كار دیگری نمیكند. اكنون نمیخواهم دربارهی نگارگری مطلبی گفته باشم، اما در ارتباط با آموزش باید روشن كنم بازگشت به هویت و اصالت ربطی به نگارگری ندارد. من بیش از ۱۴، ۱۵ سال با مینیاتور و تذهیب و تشعیر ور رفتم. برای این تجربهام ارزش قائلم و نمیخواهم آن را بیارزش قلمداد كنم، اما با نگارگری به این شكل كه فعلاً مطرح است هیچ هویتی بهدست نخواهد آمد و ما چیزی را مستقلاً از پیش نخواهیم برد؛ هرچند ممكن است صرفاً به عنوان یك تجربه برای گروهی مفید باشد. ۲
وضعیت آموزش هنر در ایران معاصر پراكنده است و این شاید از محاسن آن باشد! در گوشهای مرتجعانهترین شیوههای آموزش كه مبتنی بر بازنمایی عینی طبیعت یا محیط است، الگویی حاكم است و در گوشهای دیگر، دانشجویان بدون كسب آموزش و مهارتهای لازم، آزادانه به تخلیهی احساسات خود روی بوم و كاغذ مشغولاند. در فضای آموزشی دیگری، محتاطانه، تلاش میشود تا دانشجویان ضمن فراگیری مهارتهای لازم، تجربیات دیگری را نیز كسب كنند. سادهلوحانه است اگر تصوّر كنیم شیوهی آموزش هنرهای تجسمی در تمام مراكز دانشگاهی، زمانی یكدست خواهد شد. (اصولاً این طرز تفكر حُسنی نیز در بر ندارد و جلوی ابتكار عمل و تنوع رفتار را سد میكند.) ولی كلیهی دستاندركاران آموزش هنرهای تجسمی میتوانند به چند اصل پایدار این حرفه، یعنی طراحی ، ساختار ، تركیببندی وفادار بوده، باتوجه به سلیقه، تجربه، جهانبینی و سلوك خود، آن را تنوع ببخشند و به نسل جدید منتقل كنند. مشكل عمدهای كه اكنون در مراكز آموزش عالی (هنرهای تجسمی) به چشم میخورد و بسیاری از استادان زجركشیدهی این حرفه را رنج میدهد، بیتوجهی به اصل طراحی است. امروز در مراكز آموزشی ما به این نخستین اصل هنر توجهی نمیشود. كم طراحی میشود و پایههای آن بسیار سُست و لغزان است. به همین لحاظ، گامها و حركتهای بعدی به كُندی پیش میرود و یا اصلاً به نتیجه نمیرسد. دانش طراحی درعینحال به رشد ذهن تحلیلی دانشجویان، كمك شایانی میكند و قادر است تا آنها را در دیگر زمینههای علمی و نظری مددرسان باشد. كامپیوتر هم كه الحمدالله به بازار آمده و تلویحاً بسیاری میپندارند با در اختیار داشتن این ابزار نوین، طراح نیز شدهاند. این مانند آن است كه فردی بدون شناخت نت، ریتم و هارمونی، تنها با دراختیارداشتن یك سینستایزر، خیال كند كه موسیقیدان و آهنگساز شده است. ۳
آموزش هنرهای تجسمی در دانشكدههای هنری به هیچوجه اصولی و صحیح و متناسب با نیاز جامعهی امروز نیست و خواستهای جوانان پرشور و هنردوست را تأمین نمیكند. به این لحاظ، برنامههای درسی، سرفصلهای دروس و روشهایی كه استادان از آن طریق تدریس میكنند، دانشجویان را به بیراههای برده است. متأسفانه، در سالهای گذشته دانشجویانی كه فارغالتحصیل شدهاند، نه دركی از هنر مدرن دارند كه بتوانند كار خوبی را در قالب آن ارائه دهند، و نه به اندازهی كافی كار دانشگاهی كردهاند كه اصولاً هنرهای كلاسیك را بشناسند.درحالحاضر، هم هیچگونه تغییر عمدهای به وجود نیامده است. بهطوركلی باید بگویم با توجه به اینكه هیچگونه نظارتی بر نحوهی آموزش در آموزشگاههای خصوصی نمیشود و نیز برنامهای برای ارزیابی عملكرد وزارت فرهنگ و آموزش عالی در دو دههی گذشته از سوی هیچ مقامی پیشنهاد و ارائه نشده و نیز سرفصلهای دروس بازنگری نشده است، میشود گفت كه وضع آموزش هنری در كشور ما خوب نیست و حتی به تعبیری بسیار خراب است.تقسیمبندی ] مقاطع دانشگاهی [ خوب است، ولی برنامهها و استادان در بسیاری موارد مشترك است. یعنی دروس كارشناسی ممكن است در كارشناسیارشد هم تكرار شوند و یا استادی كه در مقطع كارشناسی تدریس میكند با دانشجوی دكتری هم كار میكند. چون این بحث بسیار پیچیده است و به كمبود استاد و نبود برنامهی مناسب مربوط میشود، بنابراین ابتدا باید یك كار پژوهشی عمیق برای بهدستآوردن سرفصلها و برنامهی مناسب انجام شود و متناسب با برنامههای تدوینشده و سرفصلها، استاد تربیت شود. درحالحاضر، كیفیت گرفتن دانشجو در رشتههای هنری بسیار بد و نامناسب است. باید نحوهی امتحانگرفتن متفاوت با گزینشهای معمولی سایر رشتهها باشد، زیرا هنر حالوهوای خاصی دارد و نمیشود نصف روز افراد را نشاند تا به مجموعهای از سؤالها پاسخ بدهند. سؤالها باید در سه بخش تنظیم شوند: اول، اطلاعاتی است كه جزء محفوظات به حساب میآید؛ دوم، بخشی كه مربوط به نتیجهی تجربیات شخصی فرد است و سوم، بخشی كه مربوط به احساس و عواطف فرد میشود. همچنین در كار عملی عیناً باید: ۱. توانایی و اجرا، ۲. میزان آگاهی و تسلط بر اصول و مبانی هنرهای تجسمی و ۳. بخشی از كار عملی مربوط به خلاقیت و احساس شخصی فرد كه شاید با همهی قواعد معمول متفاوت باشد، مورد نظر قرار گیرد. بعضی از مسائل، مثلاً اینكه هر كس از هر رشتهای میتواند در رشتهی هنری نیز شركت كند، غلط مضاعف است. ۴
در دانشگاههای ما، بعضی از دانشجویان مثلاً خیلی علاقه دارند كارهای خیلی مدرن انجام دهند. عدهای دیگر به سبك كلاسیك یا سبكهای مختلف دیگر علاقهمندند. در اینجا، مسئلهی مهم این است كه شناسایی و تداوم كار بر روی دانشجو وجود ندارد. وقتی دانشآموزی مثلاً از كلاس اول تا سال پنجم با یك معلم بالا میرود، چه حُسنی دارد؟ در حالیكه اگر از یك نقاش بپرسند استاد تو چه كسی بود، مشكل میتواند جواب بدهد. اگر در هر سالی و هر دورهای، معلمی با یك روش خاص وجود داشته باشد، نمیتوانم بگویم كه استاد من چه كسی است و اساساً آموزشی هم كه دیدهام چندان عمیق نخواهد بود. در دانشگاههای هنری ما، متأسفانه از همان سالهای اول به دانشجو میگویند با «حس»تان نقاشی كنید.با حس نقاشیكردن خوب است، امّا به نظر من، باید این حس را تربیت كرد. باید حداقل دو سال روی دروس كلی و طراحی عمومی كار كرد. بعد از آن باید به دانشجو اجازه داد تا استاد یا استادهایش را خودش انتخاب كند. استادان باید كاملاً مشخص و معرفیشده باشند. در چنین نظامی، هر كسی بر اساس ذوق و استعداد و تواناییاش رشد میكند؛ چه كسی كه علاقه دارد كار كلاسیك انجام دهد و چه كسی كه دوست دارد فقط كارهای مدرن انجام دهد. در آن دو سال اول، درواقع پایهریزی اصلی شده است و شخص بعد از آن، طی دو سال به شكل تخصصی دوره میبیند. درواقع، این تجربه و سبك و سیاق و نام و عنوان استاد است كه در شكلگیری شخصیت هنری دانشجو مؤثر است. ما اگر بگوییم كه هواپیما چیز بدی است برای اینكه فرنگیها آن را ساختهاند و یا بهتر است با اسب سفر كنیم تا با اتومبیل یا هواپیما، كار درستی نكردهایم. به نظر من، بد نیست الگوهایی كه دانشكدههای بزرگ دنیا دارند، ما هم در كشور خودمان پیاده كنیم، امّا نه با این نگاه كه چون آنها فرنگی هستند و غربی، كارشان درست است. مثل اینكه ما بخواهیم رادیو بسازیم و آن وقت از چیزهایی ابتدایی و اولیه شروع كنیم. راه درست، استفاده از تجربهی دیگران است. دیگران تجربه كرده و به اینجا رسیدهاند؛ هیچ عیبی ندارد كه ما هم از تجربهی آنها استفاده كنیم و بعد با سلیقه و ذوق و مطالعهی خودمان تغییراتی در آنها بدهیم. اگر یك ایرانی هستیم، فرهنگ خودمان را نشان دهیم. خیلی از نقاشان ژاپنی، چینی و یا هندی بسیار مدرنیست هستند، ولی در كارهایشان حالوهوای سرزمینشان را میبینید. همانطور كه وقتی مینیاتور از چین به ایران آمد، صورتها، فرمها و رنگ لباسها چینی بود، اما بعد كمكم در دوران صفویه این ویژگیها توسط رضا عباسی دگرگون شد. بنابراین، میشود از تجربیات دیگران استفاده كرد و متناسب با فرهنگ خود تغییراتی را به وجود آورد. ۵
فنآوری وسیلهای است برای توسعهیافتگی؛ یعنی درحقیقت توسعهی فرهنگی، توسعهی سیاسی، توسعهی اجتماعی و توسعهی اقتصادی، ارتباط مستقیم با تكنولوژی دارد. مخصوصاً در آخر قرن بیستم كه اصلاً همه چیزِ همهی نهادها و پیشرفتشان بستگی شدید به پدیدههای تكنولوژی داشت. هنر شاید چیزی حدود ۷۰ ، ۸۰ سال است كه در دنیا از فنآوری روز بهرهبرداری میشود، چه در خلق آثار هنری و چه در آموزش كار هنری و ما نمیتوانیم فارغ از این قضیه باشیم. نمیتوانیم در را به روی خودمان و به روی استفاده از پدیدههای تكنولوژیك ببندیم و انتظار هم داشته باشیم كه همپای جهان جلو برویم و حرفمان را همهی جهان بفهمند و حرف اول را هم در دنیا بزنیم. پس در آموزش هنر صددرصد باید از دیدگاههای نو كه نتیجهی كاربرد فنآوری روز است، استفاده كنیم. اگر پا را از این مملكت بیرون بگذارید و به دانشگاههای خوب دنیا بروید، میبینید كه آموزش هنر دیگر آن شكل سنتیاش را كه یك آتلیه باشد و استادی كه بیاید فقط چهار تا خط بكشد و چهار تا رنگ بمالد، دیگر وجود ندارد. میبینید كه از تمام امكانات از ماهواره گرفته تا ویدئو و سینما و از خیلی موادی كه نتیجهی پیشرفت صنعت و تكنولوژی است، استفاده میشود كه ما اصلاً خبری از آن نداریم. ما بعضی آثار را در كتابها نگاه میكنیم و نمیدانیم با چه چیز ساخته شده است و بافتش چیست. درحالیكه در آنجا به راحتی در دسترس هنرمندان قرار دارند. در اینجا، درحقیقت همه چیزمان همچنان در محدودهی ۸۰ سال پیش جریان دارد. هنر معاصر ما، بدون هیچگونه تعارفی، از غرب گرفته شده است. پس اگر قرار است تلفیقی از این هنر با سنتها و با هویت شخصی و ملی خودمان داشته باشیم، باید از امكانات تكنولوژیكی كه در دنیای غرب وجود دارد، ما هم بتوانیم استفاده كنیم. متأسفانه، ما همچنان از استفاده از تكنولوژی، مخصوصاً در بخش آموزش هنر دور ماندهایم. ۶
نظام آموزش غربی محصول جدایی علم و هنر از دین است. اكنون در همه جای دنیا ظاهراً تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) تقلیدی از مغربزمین است و هیچ كس حتی كوچكترین تردیدی به خود راه نمیدهد كه مبادا این نظام آموزشی بر محور تكامل و تعالی روحی و اخلاقی انسان پایهگذاری نشده باشد. به قول آن شهید بزرگوار، اصلاً فرصت یك چنین سؤالی پیش نمیآید، چرا كه هیچ كس در «لزوم توسعه با شیوههای معمول» تردیدی ندارد و نظام آموزشی غربی نیز بر همین مبنا برنامهریزی شده است. آیا فیالمثل میتوان غایت و هدف نظام تعلیم و تربیت را بر اساس معتقدات اسلامی خود، بر مبنای اعتقاد به معاد و یا برمبنای این فرمایش علوی بنا كنیم كه «باید سعی و تلاش تو برای بعد از مرگ باشد»؟ اگر چنین شود، آیا باز هم مواد اصلی دروس ما همینها است كه اكنون در مدارس و دانشگاهها تدریس میگردد؟ ۷
این نحوهی برگزاری آزمون، شایستهترین نوجوانان داوطلب را كه اصولاً به طراحی و تجسّم فضاهای تصویری تمایل دارند و كمتر به مسائل نظری و محفوظات میپردازند، در همان مراحل نخست از فضاهای تحصیلی و آموزش عالی رشتههای هنرهای تجسمی دور میسازد. زیرا جوانی كه به نیروی حافظهی خود متكی است و قادر است پاسخ سؤالهای چهارچوبی را در كوتاهترین مدت بدهد، ضرورتاً انسان خلّاقی نیست. این گمان وجود دارد نوجوانانی كه فاقد تواناییهای لازم هستند، به هنرستانها و بهویژه هنرستانهای هنری پناه میآورند؛ در صورتی كه در عمل ثابت شده است (چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب) فارغالتحصیلان هنرستانهای هنری دارای استعداد و خلاقیت لازم برای ادامهی تحصیل در مراكز آموزش عالی هستند و همواره هنرمندان برجستهای از میان آنان تحویل جامعه شده است.بههرحال، بهطور خلاصه پیشنهاد عملی این است: ۵۰% از سهمیهی داوطلبان ورود به رشتههای هنری آموزش عالی به فارغالتحصیلان دختر و پسر هنرستانها اختصاص داده شود و ۵۰% دیگر به داوطلبان رشتههای دیگر.اصولاً نحوهی برگزاری آزمون سراسری برای دانشجویان رشتههای هنر غیرعادلانهترین نوع انتخاب دانشجو و سنجش خلاقیت است، زیرا خلاقیت را از این طریق نمیتوان اندازه گرفت. راه درست این است كه نمونهی كار این داوطلبان، قبل از ورود به دانشگاه رؤیت شود، امتحان عملی برگزار گردد و با فردفرد آنها مصاحبه شود. ولی این فرایند با توجه به تعداد داوطلبان در هر سال (متجاوز از ۱۰۰هزار نفر) عملاً غیرممكن است. پس چاره چیست؟
ـ لازم است نیروی انسانی مورد نیاز تربیت شود.
ـ باید باتوجه به رشد جمعیت و جوانان داوطلب برای ادامهی تحصیل در رشتههای هنری، دانشگاه و مراكز آموزش عالی كافی ساخته شود.
ـ بودجهی وزارت فرهنگ و آموزش عالی، بهویژه در زمینههای هنری، افزایش یابد و در زمینههای خلاقیت هنری سرمایهگذاری كلان شود.
اگر استادی، در تعریف و تفهیم نقطه تنها از موارد غربی و مشخصاً «باهاوسی» مثال نیاورد و به مصداقهای غنی سنتی و دیگر فرهنگها توجه داشته باشد، و یا به هنگام تعریف حجم و فضا، با درنظرگرفتن این نكته كه ما مسلمان و ایرانی هستیم، تنها به آوردن نام «سانتا ماریا دِل فیوره» اكتفا نكند و ذكری نیز از گنبد بینظیر «سلطانیه» كند و یا بههنگام معرفی حركت اسپیرال (حلزونی) در تركیببندی، به جای اشاره به مسجدالمتوكل، تنها از موزهی «گوگنهایم»، اثر فرانك لوید رایت در نیویورك (كه متأثر از همین مسجد است) مصداق نیاورد، و یا در كنار تجربهی «محیطی» رابرت اسمیتسون به نام اسكلهی حلزونی از نگارهی شكوهمند معراج حضرت رسول اكرم (ص)، اثر سلطان محمد نقاش در مكتب تبریز نیز مثال و نمونهی تصویری بیاورد، مشكلی در میان نخواهد بود. ولی درد از زمانی آغاز میشود كه برخی از موارد فرهنگ سنتی و یا اصولاً فرهنگهای دیگر مورد توجه قرار نمیگیرند. البته كاملاً روشن است كه منظور این نیست كه فرهنگهای اروپایی، و یا اصولاً غربی، بهطور كلی نادیده گرفته شوند؛ بلكه بیشتر هدف آن است كه به ارزشهای فرهنگ خودی بیشتر توجه شود و در مراحل مختلف آموزش از آنها بهره برداری گردد تا جوانان به عمق و اهمیت آن بیشتر آگاهی پیدا كنند و آنها را در نمود عینی آثارشان بیشتر لحاظ نمایند. واقعاً در چند درصد كتابهایی كه غربیها در زمینهی مبانی هنرهای تجسمی برای آموزش تألیف میكنند، از نمونهها و مصداقهای غربی بهره گرفته میشود و چند درصد آن به دیگر فرهنگها اختصاص دارد؟ تنها كافی است به كتاب رنگ اثر یوهانس ایتن، كه از كتابهای درسی مكتب باهاوس بوده است، نگاه شود تا متوجه شویم كه ۸۰% مصداقهای آن غربی است. چرا ما به عنوان یك ملت كه دارای پیشینهی غنی فرهنگ و بهویژه فرهنگ تصویری هستیم، نباید بیشتر به ارزشهای كمنظیر آن توجه كنیم و در آموزشهای بنیادی خود از آن استفاده كنیم؟
مسائل آموزشی در نظام آموزش عالی چند محور را در بر میگیرد:
ـ برنامه
ـ مدیریت
ـ استاد
ـ فضای آموزشی
ـ و در نهایت، وسایل كمكآموزشی
در زمینهی برنامههای آموزشی باید بگویم كه برنامههای مصوب موجود متعلق به ۱۵ سال پیش است و در این مدت، تجدیدنظر نشده و بهاصطلاح «روزآمد» نشدهاند. اگر هم فعلاً این برنامهها همچنان كار میكنند، به لحاظ ابتكار عمل بسیاری از استادان است كه با توجه به تحولات زمان، برنامههای آموزشی خود را متحول و كارآمد ساختهاند. در مورد مدیریت، باید اشاره كنم كه باتوجه به تغییر بافت اجتماعی ما كه جوان است، اغلب مدیریتها به افراد جوان و عموماً كمتجربه محول شده است كه توان و تجربهی عمیق یك مدیر باتجربه و كاركشته را دارا نیستند. مشكل به همین جا ختم نمیشود، زیرا همین نیروهای جوان بخش مدیریت دانشگاهی زودبهزود هم تعویض میشوند و هنوز یكی تجربه و مهارت لازم را كسب نكرده، فرد تازهنفس و كمتجربهی دیگری جایگزین او میگردد. در نتیجه، مدیریت دچار اخلال میشود.درعینحال، به اعتقاد من، مدیریت یك امر ذهنی و ذاتی است و نمیتوان صرفاً از طریق آموزش به آن دست یافت. در میان رشتههای دانشگاهی، در مقطع كارشناسیارشد، رشتهای وجود دارد به نام «مدیریت امور فرهنگی» كه از پیش از انقلاب دانشجو پذیرفته و هماكنون نیز فعال است و دانشجو تربیت میكند. ولی بسیار دیده شده است كه فارغالتحصیلان این رشته به كارمندان متوسطی تبدیل شدهاند كه نقش عمدهای در مرتفعساختن مشكلات مدیریت (فرهنگی) ما نداشتهاند. در عوض، افرادی كه خصلتاً «مدیر» هستند و اصلاً این دورهها را سپری نكرده و برای دولت هزینهی عمدهای نیز نداشتهاند، مدیران برجسته، توانا و لایقی هستند. در مورد استادان نیز همین امر صادق است. بیشتر استادان پیشكسوت و باتجربهی ما یا بازنشسته شده و یا به دلایلی دست از آموزش شسته و از میان ما رفتهاند. نسل فعلی استادان ما نسل جوانی است كه بهشخصه برای فردفرد آنها احترام بسیار قائلم، ولی اغلب این هنرمندان، استادانی تازهنفساند كه حداقل یك دهه طول خواهد كشید تا كاركشته و باتجربه گردند. ولی بههرتقدیر، با وجود این مشكلات، به آیندهی هنرهای تجسمی این كشور ایمان و امیدواری بسیار دارم. فضاهای آموزشی موجود ما فرسوده و باتوجه به میزان جمعیت و تعداد دانشجویان و داوطلبان، رشد لازم را نداشته است. البته منكر آن نیستم كه به فضاهای آموزشی قدری افزوده شده است ولی این افزایش، با تعداد داوطلبان تحصیل در این رشته و دانشجویان فعلی تناسب ندارد. متوسط فضای آموزشی لازم برای هر یك از دانشجویان رشتههای هنرهای تجسمی ۱۵ مترمربع است. این سرانه در مراكز آموزش دولتی كمتر از یكسوم استاندارد بینالمللی است و در برخی از مراكز آموزش غیردولتی، با توجه به تعداد دانشجویان شاغل به تحصیل، شاید از یك مترمربع هم كمتر باشد.تقریباً میتوان گفت كه شباهت به كندوی زنبور دارد! دانشجوی رشتههای هنرهای تجسمی نیاز به فضا دارد. او باید در طبیعت گام بردارد، درخت و سبزه و گل را تجربه كند و در فضای پاك طبیعت، كلاس و كارگاه تشكیل دهد و در سایهسار درختان انبوه و سرسبز با دوستان خود به طراحی، مطالعه و گفتوگو بپردازد و از هر لحظهی خود، بهرهی آموزشی ببرد و اندیشه و ذهن خلاق خود را بارور سازد. در برخی از فضاهای آموزشی ما، دریغ از حتی یك درخت، یك باغچه و یا یك آبنما. در مورد وسائل كمكآموزشی وضع از این هم اسفناكتر است. كتابخانههای موجود نیروی متخصص لازم را بهقدر كافی برای سفارش، آمادهسازی و كاتالوگكردن كتابهای جدید ندارند و در برخی از موارد، با وجودی كه كتاب سفارش داده شده و به كتابخانه رسیده است، خیلی دیر وارد برگهدان میشود و در قفسه برای استفادهی دانشجویان قرار میگیرد. در آخرین دههی سدهی بیستم و در آخرین دهه از قرن «انقلاب اطلاعات» و یا «انفجار اطلاعات»، در اغلب مراكز آموزش عالی هنرهای تجسمی ما، كتابخانه نقش نازل و حقیرانهای دارد. البته در كتابخانهی دانشگاههایی كه سابقهی طولانیتری دارند، وضع كتاب و كتابخانه شكل آبرومندانهتری دارد، ولی بسیاری از كتابهای رشتههای هنرهای تجسمی سیاه شده، مثُله شده و یا اصولاً برای استفاده روی قفسهی كتابخانهها قرار نمیگیرند. در بسیاری از این كتابخانهها، اصولاً یا بایگانی اسلاید و فیلمهای ویدئویی آموزشی وجود ندارد و یا اگر وجود دارد، فرسوده و ناكارآمد است. رنگ اسلایدهای آموزشی به مرور كیفیت خود را از دست میدهد و اسلاید تبدیل به شیء غیرقابلاستفادهای میشود. ضروری است متصدیان این قسمتها، ضمن اینكه همه ساله اسلایدهای جدیدی را سفارش میدهند، اسلایدهای قدیمی را نیز كه قابل بهرهبرداری نیستند، تجدید سفارش نمایند تا بایگانی كیفیت خود را همواره حفظ كرده، برای استادان و دانشجویان قابلاستفاده باشد.
شرط اول یك «استاد خوببودن» عشق است:
ـ عشق به اشاعهی فرهنگ،
ـ عشق به تربیت نسل جوان،
ـ عشق به انتقال اطلاعات،
ـ عشق به حفظ ارزشها و سنتها.ضروری است هر چند سال یك بار هیئتهایی برای رسیدگی به برنامههای آموزشی دانشگاههای هنری تشكیل شود تا نقاط قوت و ضعف آنها را بررسی كرده، پیشنهادهای لازم را به شورای برنامهریزی گروه هنر وزارت فرهنگ و آموزش عالی ارائه كنند تا مشكلات موجود مرتفع شود. یكی از مسائل عمدهی كشور در مقطع راهنمایی و دبیرستان، كمبود آموزگاران حرفهای در زمینهی آموزش هنرهای تجسمی است. همانطور كه اطلاع دارید، كلاسهای هنر در اغلب مدارس یا تشكیل نمیگردد و یا افراد غیرحرفهای و بدون صلاحیت در این كلاسها آموزش نوجوانان را به عهده میگیرند. این مسئله یك ضعف عمده در آموزش هنرهای تجسمی در مقاطع راهنمایی و دبیرستان است. پیش از انقلاب، در دانشگاه فارابی، رشتهای برای تربیت نیروی انسانی لازم برای این مقاطع پیشبینی و برنامهریزی شده بود به نام «تعلیم و تربیت هنری» كه همان art education انگلیسیزبانها است. برایم روشن نیست كه چرا این رشته پس از بازگشایی دانشگاهها در سال ۱۳۶۲، راهاندازی نشد. بههرحال، به نظر من، این رشتهی، «تعلیم و تربیت هنری» از رشتههای بسیار ضروری است كه لازم است از سوی ستاد انقلاب فرهنگی و گروه هنر وزارت فرهنگ و آموزش عالی بازنگری شود و برنامهی آن برای اجرا به دانشگاههایی كه آمادگی اجرای آن را دارند، ابلاغ گردد. درعینحال، اطلاع دارم كه برنامهی این رشتهی آموزشی پس از انقلاب نیز مجدداً تدوین و بازنگری شده و در اختیار وزارت فرهنگ و آموزش عالی قرار گرفته است. به اعتقاد من، راهاندازی این رشته بسیاری از مشكلات نوجوانان را در مقاطع راهنمایی و دبیرستان كه علاقهمند به هنرهای تجسمی هستند، مرتفع خواهد كرد.این رشتهی تحصیلی در بسیاری از كشورها تا مقطع دكترا دانشجو میپذیرد تا نیروهای متخصص تربیت شوند. امروز بدون اسلاید، كاست، ویدئو و فیلم نه تنها فضای آموزشی هنرهای تجسمی، بلكه فضای آموزشی دیگر رشتهها نیز فضایی بیرونق است كه جوانان در آن احساس كسالت میكنند. از این نظر، انقلابی در فضای آموزشی رخ داده است. جوانان امروز در مقابل كلام صرف احساس بیحوصلگی میكنند.ضروری است پیام و اطلاعات از طریق وسایل ارتباط تصویری و صوتی منتقل شود تا تأثیر لازم را داشته باشد. وگرنه كیفیت آموزشی به سطح نازلی سقوط خواهد كرد و بازدهی لازم را نخواهد داشت.البته، همین جا یك نكته را عرض كنم كه اساساً استفاده از كامپیوترهای تصویرساز را برای جوانی كه طراحی نمیداند و مفهوم فضا را در تصویر درك نكرده است، به هیچ عنوان، صحیح نمیدانم و حتی مضر میشناسم. ما با كمبود كتابهای آموزشی (تألیفی) مطابق با معیارهای نظام روبهرو هستیم. در این زمینه، بسیار كم كار كردهایم و ضروری است كه فعالتر عمل كنیم. اغلب دانشجویان ما از نظر زبان خارجی آمادگی لازم را ندارند تا از منابع خارجی به نحو احسن سود برند. زمانیكه وضعیت نشر خودمان را در زمینهی هنرهای تجسمی با دیگر كشورها (حتی كشورهایی مانند هند، مراكش و تركیه) مقایسه میكنیم، احساس غریبی به ما دست میدهد كه تنها واژهی «حقارت» بیانگر آن است. نمیدانم تا كی میتواند این وضع استمرار یابد! ولی به هر صورت باید فكری اساسی برای این اصل و كمبود غیرقابلتوجیه آن كرد.در تفهیم و تبیین موارد، مصداقهای فرهنگ شرق و بهویژه فرهنگ خودی، كه درعینحال نمونهها و مثالهای درخشانی نیز هستند، كمتر مورد توجه قرار میگیرند. غربیها خود را عمدتاً كانون تمدن میپندارند و اغلب كتابهای آموزشی آنها بر پایهی این تفكر تدوین گردیده است. كاغذ كه از ابزارهای مهم فرهنگی و انتقال اطلاعات است، قرنها در شرق مورد مصرف داشت و غربیها از آن بیاطلاع بودند. زمانی كه نگارگران ما، نگارههای بینظیر شاهنامهی بایسنغری را تصویر میكردند، انگلستان، از نظر تصویری، در بیخبری به سر میبرد و كریستف كلمب برای حركت به سوی آمریكا (یا به گمان خودش هندوستان)، هنوز عزمش را جزم نكرده بود. حال زمانی كه به كتابهای آموزشی آنان مینگریم، متوجه میشویم فرهنگ تصویری ما در این كتابها شكل حاشیهای دارد. بههرتقدیر، بدون گذر از درسهای نظری ـ عملی مبانی هنرهای تجسمی، نمیتوانیم در حیطههای حرفهای طراحی، نقاشی، ارتباط تصویری، عكاسی، انیمیشن و غیره وارد شویم؛ ولی حیف اگر این عبور از طریق فرهنگ سنتی صورت نپذیرد. ۸
باید بررسی كنیم چه تعداد از فارغالتحصیلان به حرفه مرتبط با رشته خود پرداختهاند و نتیجه كار حرفهای آنها چه بوده است؟ آیا سرفصل دروس با نیازهای جامعه به این رشته متناسب است؟ امّا آنچه بهطور كلی میتوان گفت روح حاكم بر آموزش دانشگاهی، چك و چانه زدن بر سر نمره و مدرك است. ۹
یادداشتها:
۱ـ هنر معاصر ، ش ۲، آذر و دی ۱۳۷۲.
۲ـ «چهرهی جدید تناقص»، مصاحبه با مصطفی گودرزی، هنر معاصر ، ش ۵ و ۶، خرداد و شهریور ۱۳۷۳.
۳ـ «حرفهایی نو برای گفتن»، گفتوگویی صمیمانه با مهدی حسینی، نقاش و مدرس دانشگاه، فصلنامهی هنرهای تجسمی ، ش۱، بهار ۱۳۷۷.
۴ـ «مدرنیسم كه تقلیدی باشد...»، مصاحبه با غلامعلی طاهری فصلنامهی هنرهای تجسمی )، ش ۵، بهار ۱۳۷۸.
۵ ـ «مثل هنرمندان رنسانسی»، مصاحبهای كوتاه با علیاكبر صادقی، نقاش، فصلنامهی هنرهای تجسمی ، ش ۴، زمستان ۱۳۷۷.
۶ـ «این مشكلی است كه گالریدارهای ما دارند»، مصاحبه با غلامحسین نامی، نقاش و مدرس، فصلنامهی هنرهای تجسمی ، ش ۵، بهار ۱۳۷۸.
۷ـ «آه! ای مرگ سرخ»، سرمقالهی فصلنامهی هنرهای تجسمی ، ش ۱۰، ۱۳۷۹.
۸ـ «با این همه، به آیندهی هنرهای تجسمی كشورمان امیدواریم»، گفتوگویی كوتاه با مهدی حسینی، نقاش و استاد دانشگاه، فصلنامه هنرهای تجسمی ، ش ۴، زمستان ۱۳۷۷.
۹ـ «شیوههای نو حاصل درگیری هنرمند با مسائل عصر خود است»، گفتوگویی كوتاه با ناهید فراست، فصلنامهی هنرهای تجسمی ، ش ۸، بهار ۱۳۷۹.
مرتضی گودرزی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست