جمعه, ۲۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 14 March, 2025
مجله ویستا

گرد فروشان - Clockers


گرد فروشان - Clockers
سال تولید : ۱۹۹۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : مارتین اسکورسیزی، جان کیلیک و اسپایک لی.
کارگردان : لی
فیلمنامه‌نویس : ریچارد پرایس و لی.
فیلمبردار : ملک حسن سعید.
آهنگساز(موسیقی متن) : ةرنس بلانچارد.
هنرپیشگان : هاروی کایتل، جان تورتورو، دلروی لیندو، مخی فیفر، آیزایا واشینگتن، کیت دیوید و پی وی لاو.
نوع فیلم : رنگی.
صدا : ۱۲۹ دقیقه.


بروکلین. "ران دانهم" ملقب به "استرایک" (فیفر) و "ویکتور دانهم" (واشینگتن) دو برادرند. "ویکتور" یک کارگر سخت‌کوش و ساده با همسر و دو فرزند است که زندگی سخت و ریاضت‌کشانه‌ای دارد و برای گذران زندگی در چند جا کار می‌کند. اما "استرایک"، یک گردفروش جز استکه برای یک قاچاقچی به‌نام "رادنی لیتل" (لیندو) کار می‌کند و وضع خوبی دارد. دو پلیس مأمور منطقه، "روکو" (کایتل) و "لاری" (تورتورو) با این که نحوه چرخش و توزیع موادمخدز و عوامل جزء و خرده‌پا را می‌شناسند، عملاً چندان کاری به آنان ندارند. دستور "رادنی" برای کشتن یک مغازه‌دار مزاحم انجام می‌شود. پلیس برای بازجوئی، "ویکتور" را در کلیسا دستگیر می‌کند. "ویکتور" که ماجرای قتل توسط برادرش را فهمیده، قتل رابه گردن می‌گیرد و زیر فشار "روکو" که می‌داند او حتی نحوه قتل و تعداد گلوله‌ها را نمی‌داند، علت و انگیزه قتل را دفاع از خود قلمداد می‌کند. "روکو" و "لاری" سراغ خانه "دانهم‌ها" می‌روند. مادر آنان اخلاقیات و پاکی "ویکتور" را شرح می‌دهد اما می‌گوید که او اهل دروغ نیس و اگر گفته که قاتل است، پس حتماً هست. دوستان هم نمی‌توانند بپذیرند که "ویکتور" قاتل باشد. "رادنی" به سراغ "استرایک" می‌رود و تهدیدش می‌کند که در صورت اعتراف کارش تمام خواهد بود. پلیس‌ەا یکی‌یکی می‌آیند و "استرایک" را زیر فشار می‌گذارند. اما او حاضر به اعتراف نیست و تلویحاً می‌گوید که "ویکتور" دارد او را حاضر به اعتراف نیست و تلویحاً می‌گوید که "ویکتور" دارد او را پوشش می‌دهد و قاتل نیست. "ویکتور" را آزار می‌کنند. "استرایک" سوار قطار می‌شود و به سوی مقصدی نامعلوم می‌رود.
٭ گردفروشان، هرچند از نظر ساختار و کاربرد دوربین و نوع پرداخت، دور شدن از فیلم‌های متأخر لی و نزدیک شدن به سینمای گذشته او را نشان می‌دهد (و این بسیار خوش آیند است) اما فیلمی مأیوس کننده است. طرح قصه بسیار پیش پا افتاده است. دو برادر، یکی خوب و بی‌گناه و انسان شریف و والا و دیگری بد و مخرب و دزد و قاچاقچی است. پسر خوب فداکار است و پسر بد بی‌ملاحظه و نابکار. خط قصه، از لحظه دستگیری پسر خوب تا انتها عملاً بیهوده کش می‌آید و حرف زیادی نمی‌زند، توضیحی درباره دو شخصیت و زندگی‌شان نمی‌دهد، درباره بروکلین معاصر هم چیزی نمی‌گوید. مایه‌های فرعی به هیچ کاری نمی‌آیند و قدرت برجسته‌تر کردن خط اصلی راندارند، بلکه حتی تشتت را بیشتر می‌کنند. دو شخصیت بسیار بی‌حال و مقوائی‌اند. از نظر ساختاری هم فیلم اندکی شگفتی‌آور است. بخش اعظم فصل بازجوئی به جز یک نما در انتها فصل ـ با نماهای درشت ـ به شدت درشت ـ از صورت‌ها کار شده است، به‌طوری که حتی خلل و فرج پوست پیدای‌شان می‌شود، منتها این نگاه واقع‌گرا کمکی به فیلم نمی‌کند چرا که فقدان شخیت‌پردازی و کوتاه بودن خط قصه باعث ملال شده است. در فصل بازجوئی، دوربین حتی تصویر پلیس را در مردمک چشم مظنون نشان می‌دهد و یکی از عجیب‌ترین و بی‌حاصل‌ترین جلوه‌ها را می‌آفریند. فیلم اندکی طولانی به‌نظر می‌آید. فاقد آن لحن شوخ و شنگ لی است. حتی موسیقی فیلم هم متعارف شده است. فیلم بسیار شبیه یک قسمت از یک مجموعه تلویزیونی است. تنها نکته مثبت فیلم شخصیت کایتل تست که کار نشده باقی مانده است. باقی می‌ماند روحیه صلح طلبانه (!) لی در برخورد چند گونه آمریکا... جائی که از آن دو پلیس تب جنگل (ساخته خود لی، ۱۹۹۱) خبری نیست. لی نوعی فراخوان می‌دهد، به پذیرش شرایط اجتماعی، و به نوعی تنزه گرائی در جامعه سیاه‌‌پوستان در رعایت قواعد اجتماعی، که به نظر هم عجیب و هم مأیوس کننده می‌رسد. فیلم‌ساز چموش و رادیکال آرام‌آرام پیر و جذب نظام شده است.