پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا


ارتباط و پیام – خلبان و جنگ


ارتباط و پیام – خلبان و جنگ
چنانچه بخواهیم در گستره وظایف روابط عمومی قلم بزنیم، ابتدا می بایست اصلی ترین این وظایف، یعنی ارتباط را به معنی بنشینیم.
در خلاصه ترین حالت، ارتباط فقط یك كلمه است، كلمه ای مانند كهكشانی كه علی رغم یك كلمه بودن، همه هستی را در خود جای داده و این كهكشان عظیم را تنها یك كلمه دیگر پابرجا نگه داشته و آن چیزی از كهشكان و هستی باقی نمی ماند، پس همه مخلوقات عالم بر اساس اصل ارتباط، وجود دارند و ادامه وجود می دهند و هرگاه كه در این ارتباط، ذره ای خدشه وارد شود، نه وجودی می ماند نه موجودی و نه كهشكانی !!
آری تمامی این عظمت وجود، از اتم های كوچولو گرفته تا تمامی اجرام آسمانی، با عنصر ارتباط است كه پابرجایند و خواهند ماند، تا زمانی كه ارتباط میان آنها پابرجاست.
پس ارتباط، فقط یك كلمه نیست كه عنصر اصلی و راز نامرئی خلقت است و حتی مقدم بر كهكشان، یا همسنگ آن! تنها تفاوتش در این است كه كهكشان را می بینیم و حیرت می كنیم اما آنچه این همه عظمت را از تلاشی نگه داشته، نمی بینیم و شاید انكار می كنیم، اما انكار ما، مطمئناً چیزی از اهمیت ارتباط نخواهد كاست !
لذا هرچه در اهمیت وظیفه روابط عمومی بگوئیم، احتمالاً كم گفته ایم و با این همه، واحدی مظلوم تر و ناشناخته تر از روابط عمومی در كلیه دستگاه های دولتی و غیر دولتی وجود ندارد! و شاید عمده مشكلات اداری و سازمانی، اگر نیك بنگریم، از همین بی توجهی ناشی شده باشد.
پس ارتباط اصل است، بی تردید.
و این اصل (ارتباط) هر چه علمی تر، دقیق تر، تخصصی تر، به روزتر و با امكانات بیشتری به كار گرفته شود، نظام وجودی هر موجود (زنده - مرده- خصوصی- دولتی- كوچك- بزرگ و...) كاملتر، هدفمندتر و نهایتاً موفق ترخواهد بود.
اما...
وقتی كه از كهكشان، پایین و پایین تر می آییم و می خواهیم ارتباط را در درون یك سازمان معنا كنیم، شكل دهیم و سودش را ببریم، اینجا فاقد قدرت مطلقه خداوندگار عالم خواهیم بود (هر چند بارقه ای از آن را داریم) و نمی توانیم بدون ابزار (تخصص، امكانات، فضا و و و) به تمامی منافع ناشی از یك ارتباط سیستماتیك دست یابیم (بی شك اگر با ذره بین به عنصر ارتباط نگاه كنیم چیزهایی مثل‌: انگیزه، هدف، تلاش، روح جمعی و... را در لابلای آن خواهیم جست)، لیكن اگر همه اجزاء مثلاً یك دوچرخه را داشته باشیم اما پیچ و مهره ها (عناصر ارتباطی) را به دلیل كوچك و بی اهمیت بودن در مغازه جا گذاشته باشیم، هرگز صاحب دوچرخه نخواهیم بود و البته از مسابقه دوچرخه سواری نیز باز خواهیم ماند.
پس اگر به مسابقه، به برد و به اول بودن می اندیشیم، نمی توانیم به ارتباط و امكاناتی كه یك ارتباط منطقی و به شدت تخصصی به هر سازمان یا حتی شخصی اعطاء می كند، نیاندیشیم و اگر به ارتباط مطلوب می اندیشیم بی انصافی و حتی شكست است اگر به پیچ ها و مهره ها نیاندیشیم، اما بدانیم كه برای پیچ و مهره آچاری هم هست و واشری، به قول یك شاعر گمنام :
منم پیچ و تویی مهره، میون ما جدایی نیست اگرچه مثل واشر، اون رقیب افتاده در كـارم
پس هر ج‍زء كوچكی در ارتباط، كوچك نیست و نقش مسلم خود را ایفاد می كند، چه ما به آن بها دهیم چه ندهیم. اما قدر مسلم این است كه اگر به اجزای به ظاهری بی اهمیت ارتباطی بها ندهیم چه بسا مجبور باشیم بهای آن را بدهیم! كه در خیلی از سازمان ها این بها را بی آنكه بدانند چـرا ؟ می پردازند، كه اگر بخواهیم برای این بهاء مصداقی عرضه كنیم، به مثال دوچرخه باز می گردیم كه اگر مونتا‍ژ كار دوچرخه، واشر كوچك و بی ارزش محور چرخ جلو را (فقط به دلیل بی ارزش بودن) سرجای خود نبندد، البته دوچرخه كار خواهد كرد و مسافتی را هم خواهد رفت، اما بهای نبستن یك واشر، چه بسا در سراشیب های تند و جاده های سنگلاخ، یا حتی جاده صاف و هموار و به قیمتی میلیاردها برابر قیمت واشر (جان دوچرخه سوار) تمام شود و این است آخر و نهایت كوچك شماری برخی اجزای بی قیمت، اما پربهــا !
در ایجاد یك ارتباط موثر، یك عنصر حیاتی دیگر هم وجود دارد و آن چیزی نیست جز محصول نهایی یك واحد روابط عمومی، یعنی پیام؛ در روابط عمومی همه چیز براساس اصل ارتباط برنامه ریزی می شود، اما این اصل بر مركبی سوار است به نام پیام، ما پیام سازی می كنیم تا بر گرده آن سوار شویم و به مخاطب برسیم (ارتباط) و این محصول نهایی، چنانچه از هر نظر و هر حیث سنجیده نشده باشد، بی شك به هدف ارسال پیام (اعتبار- فروش و...) نخواهیم رسید كه هیچ، چه بسا ضد هدف عمل كرده باشیم، لذا پیام سازی و نحوه ارسال آن نیز از ظرافت و حساسیت خاصی برخوردار است و چون ارسال پیام اشكال و انواع بسیاری دارد بایستی برای هر نوع پیام (كه به سه نوع كلی صوتی، تصویری، نوشتاری تقسیم می گردد) از متخصص خاص آن مقوله بهره جست، لذا بدیهی است كه نمی توان از هر ناآشنائی در این عرصه، سود برد و بایستی كه از مشاورین متخصص و متعددی استفاده نمود كه شكست در این عرصه، یعنی شكست در ایجاد و بهره برداری از ارتباط و شكست در ارتباط یعنی ...
اما در عرصه پیام، توضیح یك مطلب ضروری است و آن این كه در یك واحد پیام ساز، برخلاف واحد مثلا تولید كننده رب گوجه، یك پیام واحد برای توده ای از مردم ساخته و ارسال می گردد، لذا هر نوع لغزش، خطا و نابخردی، گاهاً نتایج فجیعی به بار می آورد و در این عرصه دقت، حوصله، زمان سنجی و... حرف اول را می زند در حالی كه رب گوجه فرنگی در قوطی های متعدد تولید و پخش می گردد اگر خطایی در آن باشد صرفاً مصرف كننده یك قوطی متوجه آن شده و عكس العمل نشان خواهد داد (تازه اگر این خطا از سوی مصرف كننده قابل تشخیص باشد) در حالی كه خطاهای داخل یك پیام به سرعت نمود داشته و تشخیص داده می شود یا نهایتاً در ناخودآگاه مخاطب تاثیر نامطلوب خود را بر جای می گذارد، پس این عرصه عرصه ای است كه درصد خطای آن باید حتی زیر صفر باشد و رسیدن به این درصد البته باز می گردد به امكانات و......
این حساسیت حتی در تنظیم یك متن ساده و یك جمله ای برای تبریك یا تسلیت مناسب هم وجود دارد و ممكن است وقت زیادی ببرد (البته اگر به تاثیر مثبت و منفی آن فكر شده و یا به كلیه زوایای یك جمله بندی از حیث مخاطب، شرایط زمانی، هدف پنهان و... اندیشیده شود.)
لذا نمی توان برای رسیدن به یك پیام، محصول تبلیغی یا ایده جدید، فهرست، مرحله، تعداد و البته زمان تعریف كرد؟
در حالی كه این امر برای واحدهای تولید كاملاً قابل دستیابی است، چرا كه مراحل مشخصی، از تهیه مواد اولیه تا ساخت محصول نهایی وجود دارد و بایستی حتماً طی شود، اما برای ساخت یك پیام، چنین چینشی اساساً امكان پذیر نیست چرا كه گاه برای یك مطلب یك ستونی دهها ساعت وقت صرف می گردد و گاه یك نفر در عرض نیم ساعت چند ستون می نویسد، با این كه گاه برای كسب یك خبر از یك واحد یك مراجعه یا تلفن كافیست و گاه ساعتها و روزها باید انتظار كشید و پیگیری كرد، ضمن آن كه به دلیل وجود تنوع خاص در فعالیت های این واحد، ( علی رغم داشتن سرفصل هایی با عناوین مشترك) واقعاً نمی توان فهرست خاص مثلاً برای مراحل عقد یك قرارداد تبلیغی ارایه نمود، چرا كه هر قرارداد در نوع خود منحصر به فرد است و هر طرف قراردای ضوابط یا سلایق خود را دارد.
نهایتاً اجازه بدهید بایك مثال، اهمیت كار واحدهای فرهنگی- هنری و فاصله روابط عمومی را آشكارتر كنیم، آیا تاكنون اندیشیده اید كه اساساً یك خلبان جنگی در زمان صلح به چه درد می خورد (البته بلاتشبیه، وگرنه این حقیر حتی نمی دانم بوق هواپیما كجاست !) به هر حال من كه فكر نمی كنم خلبان جنگی در زمان صلح مورد نیاز باشد، حالا چرا دولتها این همه هزینه می كنند تا نه تنها خلبانان جنگی بیشتری داشته باشند، بلكه وضعیت مالی و روحی روانی آنها را در بهترین وضعیت نگه می دارند!؟ در حالی كه شاید در طول عمر كاری یك خلبان جنگی، حتی یك جنگ واقعی هم پیش نباید!!
و البته عمده فعالیت كاری این خلبانان در گذراندن انواع دوره ها و آموزش های پرهزینه طی می شود كه ظاهراً هدر دادن سرمایه های ملی است! حال آن كه همه این هزینه ها صرف می شود فقط برای یك روز و یك موقعیت و آن چیزی نیست جزء روز جنگ و جز روز پاسداری از حرمت یك ملت.
لذا به نظر اینجانب نگاه به مقوله های فرهنگی و تبلیغی نیز بایستی از نوع نگاه به خلبانان جنگی باشد و عیار و معیار دیگری غیر از فهرست و مرحله و تعداد و زمان می طلبد.
منبع : کارگزار روابط عمومی