یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

سرنوشت غزه در میدان دیپلماسی


سرنوشت غزه در میدان دیپلماسی
چنان که انتظار می رفت با پایان جنگ در غزه، کشمکش دیگری میان جنبش حماس با رژیم صهیونیستی آغاز شده است. میدان این مرحله از رقابت دو طرف ، دیپلماسی است و محور آن طرح هایی است که درباره آینده سیاسی و امنیتی غزه ارائه می شود.
درست است که تل آویو پس از ناکامی در میدان رویارویی نظامی، دیگر سخن از نابودی جنبش حماس یا انزوای غزه به میان نمی آورد اما سران این رژیم در سطحی دیگر برای جبران بخشی از ناکامی هایشان راهبردهای پیچیده ای را دنبال می کنند.
غزه هنوز مسئله اصلی همه کارگزاران سیاسی و امنیتی اسرائیل است. اگر تا دیروز فقط دو جناح کادیما به رهبری تزیپی لیونی و کار به ریاست ایهود باراک به جایگاه غزه در استراتژی موازنه قدرت می اندیشیدند، اکنون همه جناح های سیاسی این رژیم یکپارچه درگیر موضوع غزه شده اند. به همین دلیل است که اکنون سران نهادهای گوناگون در تل آویو چندین طرح و پروژه را درباره نحوه مواجهه با غزه و قدرت فزاینده مقاومت اسلامی روی میز قرار داده اند. طرح آتش بس طولانی مدت فقط یک بخش از این طرح ها است که حزب حاکم کادیما دنبال می کند. احزاب دیگرمدعی در کنیست مثل لیکود به ریاست نتانیاهو یا «اسرائیل بیتنو» لیبرمن نیز هر کدام رشته ای از طرح های افراطی از تهاجم دوباره نظامی به غزه گرفته تا تشدید محاصره اقتصادی را ارائه کرده اند.
در این وضعیت آینده سیاسی غزه و مناسبات این رژیم با جبهه فلسطینی با دو نگاه خوشبینانه روبرو است. یکی نگاه ناظران عربی که مدعی هستند که اگر کادیما باردیگر قدرت بگیرد به دلیل یک تجربه شکست کامل در جنگ ۲۲ روزه ناگزیر از دادن خودمختاری به دو ناحیه غزه و کرانه باختری و برقراری نوعی از همزیستی است.
این شعار را تزیپی لیونی به عنوان برنامه انتخاباتی خویش دنبال کرد و اکنون همزبان با اولمرت می گوید که تل آویو برای رسیدن به آرامش و امنیت ناگزیر از واگذاری بخشی از اراضی اشغالی و تن دادن به عقب نشینی تازه است.
اما دیدگاه دوم این است که طرح لیونی نیز به سرنوشت طرح های گذشته سران این رژیم دچار خواهد شد و عاقبت اندیشه ژنرال هایی برکرسی خواهد نشست که به چیزی جز انتقام شکست دو جنگ ۳۳ روزه و ۲۲ روزه نمی اندیشند.
این دیدگاه را اغلب رهبران حماس و نیز حزب الله دارند که دائم تأکید می کنند که انتظار انعطاف و امتیاز دادن از سوی سران صهیونیستی در میدان دیپلماسی امری واهی است.
سیر حوادث سیاسی درون نظام صهیونیستی نیز برهمین دلالت دارد که کسانی در انتخابات اخیر این رژیم دست برتر داشتند که تندترین سیاست ها را برای رویارویی با مقاومت ارائه کردند.
واقعیت این است که استراتژیست های اسرائیل در بخش تهدیدها و چالش های این رژیم به این باور رسیده اند که برای آینده این رژیم در حوزه فلسطین هیچ جامعه ای خطرناکتر از غزه نیست زیرا غزه تنها نقطه ای است که اندیشه نابودی اسرائیل از بطن آن روئیده است.
چنان که در جنگ اخیر ثابت شد، غزه نشینان به چیزی جز آزادی کامل سرزمین شان نمی اندیشیدند.تفاوت غزه نشینان با دیگر سرزمین های عربی نیز در همین است.
این مسئله در بافت فکری غزه زمانی به اثبات رسید که آنها حکومت انقلابی هنیه را به یک دهه حکومت دولت رفاهی فتح ترجیح دادند. با آنکه آنها می دانستند زیستن زیر پرچم دولتی که فقط به مبارزه می اندیشد و حاضر به کنار آمدن با رژیم خصم نیست چه هزینه و پیامدی دارد اما در این انتخابشان تردید نکردند.
دو سال پس از زندگی در محاصره و نزدیک یک ماه پس از جنگی ویرانگر این گرایش در جهان بینی مردم غزه بیشتر ثابت شد آنها تامرحله مرگ پیش رفتند اما دست از آرمان حماس نکشیدند.
بنابراین اکنون مسئله اصلی سران جدید اسرائیل فقط حماس یا مذاکره و تعامل با آن نیست، بلکه مسئله آنها ساختار ایدئولوژیک و تفکر اجتماعی غزه است که ظرف ایدئولوژیک چنین جنبشی شده و نیروهای مبارزه ۲۲ روز جنگ را در بطن خویش پرورانده است. برای سران تل آویو در طول چند ماه تجربه، مسجل شد که غزه به لحاظ بارهای اعتقادی و انگیزشی قطعه ای کاملاً متمایز از نقاط دیگر است و یک میلیون و نیم ساکن این منطقه دارای روحیات و نگرش هایی هستند که آنها را از دیگر اعراب ساکن در دو سوی سرزمین های اشغالی متمایز می سازد. اتفاقاً به همین دلیل آنها معتقدند که فتح و ابومازن هیچگاه قدرت تسلط بر این نقطه را نخواهد یافت.
به عبارتی درمیان نتایج جنگ ۲۲ روزه این فراز از همه درخشانتر است که غزه یک قطعه ای است که به هیچ روی در ریل قطار سازش و ارد نمی شود.
اکنون می توان دلایل کارشکنی اخیر در پروسه آتش بس را دریافت. هدف واقعی رژیم صهیونیستی از تداوم حمله به نوار غزه را باید در همین دیدگاه غالب ژنرال های اسرائیل جست وجو کرد. سیاست یا وضعیت «نه جنگ و نه صلح» در غزه بخشی از هدف استراتژیکی این رژیم برای وادار کردن محافل جهانی بویژه امریکا به ادامه انزوای غزه است.
بنابراین رویارویی در این مرحله برای سران جنبش مقاومت اهمیتی کمتر از دوران جنگ ندارد. تل آویو در سیاست وقت کشی و بازی تأخیری خویش در پی گرفتن تضمین برای اجرای نوعی برنامه حصر سیاسی علیه غزه و حماس است.
واقعیت این است که عبور از این مرحله سخت که در واقع کارزار بزرگ سیاسی است بدون همراهی کشورها و محافل اسلامی و آزادیخواه امکان پذیر نیست. چنانکه خبرها حکایت دارد بخشی از مأموریت ها در باره تقابل سیاسی مقاومت و اسرائیل اکنون در پایتخت های عربی جریان دارد. شاید برای کسانی که در دوره جنگ دچار خسران در همراهی فلسطینی ها شدند این دوره فرصتی طلایی باشد.
ازمیان کشورهای عربی، لبنان و سوریه از ابتدا خود را خط مقدم مبارزه با صهیونیست ها قرار داده اند. آنها اکنون برای وارد کردن رهبران عرب که مبارزه را در جنگ غزه رها کردند، تلاش می کنند.
بدترین وضعیت برای طرف فلسطینی این است که شکاف و جدایی ایام جنگ ادامه یابد یعنی همچنان کشورهای عربی به طرفداران جنبش مقاومت اسلامی فلسطین ، حماس از یک سو و کشورهای حامی محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی از سوی دیگر تبدیل شوند این شکاف عین پیروزی تل آویو است.
به نظر می آید حماس نیز برای رسیدن به این هدف یعنی اتحاد جبهه عربی از بسیاری ازخطاهای دوره جنگ گذشته است با آنکه این جنبش بارها گفت که رهبری عرب در این بحران همسو با اسرائیل شد و به همان قطعنامه امریکا و اروپا در شورای امنیت بسنده کرد اما اکنون دیگر زمان تسویه حساب ها نیست.
محمد بخشنده
منبع : روزنامه ایران