یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا
دشمنان بزرگ لیبرالیسم
مدعیان دروغین سرمایهداری بزرگترین حامیان سوسیالیستها هستند.
از این پس نئومرکانتلیستها، نومحافظهکاران و دولت گرایان حق ندارند خود را حامیان بازار آزاد بنامند. افرادی مثل بوش، پالسون، گرینسپن و برنانکی که خود را حامیبازار آزاد میدانند، اصلیترین تهدید کنندگان سرمایهداری هستند. به عبارتی مدعیان دروغین سرمایهداری بزرگترین حامیان سوسیالیستها هستند.
بسیاری از چهرههای برجسته ایالات متحده مدعی حمایت از بازار آزاد هستند اما در عمل مدافع سیاستهای نئومرکانتیلیسمیو حامیمنافع شرکتها هستند. این سیاستها نهایتا آنگونه که انتظار میرود منجر به پیامدهای اجتماعی و اقتصادی مخربی میگردد و سرمایهداری، بازار آزاد و قانون زدایی به خاطر این مصیبتها ملامت خواهند شد و بدین طریق سوسیالیستها به سهولت افکار عمومی آشفته را متقاعد خواهند کرد که سرمایهداری یک تجربه شکست خورده است و تنها دخالت گسترده دولت در بازار است که میتواند آنها را نجات دهد. در این دیدگاه، سرمایهداری بدین طریق از بین خواهد رفت و از درون نابود خواهد شد.
نکته واقعی این نیست که برخی از مدافعان بلند بالای بازار آزاد، اغلب سیاستهایی را برقرار میکنند که در تضاد با بازار آزاد باشد، بلکه نکته این است که افکار عمومی و کارشناسان به ندرت این مدعیان را در سوادشان و در پایبندی به ادعایشان به چالش میکشند. بهطور کلی افکار عمومی به سادگی میپذیرند که اگر فردی معتقد به کار در چارچوب نظام سرمایهداری و حقوق مالکیت خصوصی باشد، آنگاه این فرد یک طرفدار حقیقی سرمایهداری است. در حقیقت بسیاری از سیاستمداران مدعی، هر خط مشی دیگری را دنبال میکنند جز حمایت از اصول بازار آزاد.
جای تاسف دارد که نمیتوان عملکرد نادرست این افراد نابخرد را حداقل در جایی غیر از این نوشتار مورد قضاوت و انتقاد قرار داد. اما با این وجود، قصدداریم بر عملکرد برخی از شناخته شدهترین این افراد نگاهی گذرا بیاندازیم. برای مثال جورج بوش بارها مدعی حمایت از بازار آزاد شده بهطوری که شاید بتوان اظهارات او در این باره را در چند جلد کتاب به چاپ رساند. اما در عمل، تغییراتی که بوش ایجاد کرده، بجز در مواردی نادر، با اصول سرمایهداری سازگاری نداشته است. بوش از قدرت خود برای گسترش رفاه و منفعت شرکتها از طریق دستگاه حکومتی اش استفاده کرد اما در اواخر دوره دوم حکومت او بود که بیشترین خسارتها از این رویه به بار آمد. تحت نظارت و حکومت بوش، منافع اصلی ناشی از رفاه شرکتها به بنگاههای خصوصی رسید و در مواردی منجر به ملی سازی در مقیاسی بیسابقه در تاریخ ایالات متحده گردید.عموم مردم به میزان کافی با وقایع مرتبط با ملی سازی بنگاههایی مثل AIG، Fannie Mae و Freddie Mac به مانند طرحهای نجات گوناگون بانکها و خودروسازها آشنا هستند که از تکرار این مکررات اجتناب میکنیم. بوش در مصاحبهای با CNN اعلام کرد که، من اصول بازار آزاد را کنار گذاشتم تا بدین طریق نظام بازار آزاد را نجات دهم.این افکار تنها در ذهن فردی مثل بوش است که میتواند منطقی جلوه کند. هنگامی که بوش خود را برای حضور در اجلاس گروه ۲۰ آماده میکرد، تعهد داد که از بازار آزاد در مقابل درخواستها برای وضع بیشتر قوانین و محدودیتهای جهانی دفاع نماید. اما با این وجود او اعلام نمود که، من فردی بازار گرا هستیم اما نه هنگامی که با یک بحران جهانی مواجه باشم.
این قبیل اظهارات است که زمینه را برای ظهور سوسیالیستها مهیا میکند. هنگامی که یکی از اثرگذارترین چهرههایی مثلا طرفدار سرمایهداری در جامعه عنوان مینماید که اصول آن را کنار گذاشته چراکه بدون سیاستهای مداخله گرایانه دولت، سرمایهداری به خودی خود نابود خواهد شد، آنگاه مسلم است که حامیان سوسیالیسم کار سادهای را در پیش خواهند داشت. لذا به سهولت میتوان مشاهده کرد چگونه افرادی که معتقدند بوش یک حامیسرمایهداری حقیقی است، متقاعد به پذیرش این امر میشوند که بازار آزاد در حال شکست است و دولت برای رهایی از بحران میبایست پا به عرصه بگذارد.
حال نوبت به یکی دیگر از حامیان بازار آزاد یعنی بن برنانکی میرسد. مطمئنا او نیز خود را یک حامی واقعی سرمایهداری میداند. متاسفانه باید گفت که حتی رییس نهاد قدرتمندی مثل فدرال رزرو نیز مدافع سرمایهداری نیست. نظام فدرال رزرو مشابه سازمانی است که مخفیانه و با رویکرد برنامهریزی متمرکز در جزیره جکیل جورجیا توسط گروهی از بانکداران قدرتمند ایجاد شد.
اگر که برنامهریزی متمرکز در قیمت غله و دیگر کالاها تخطی از اصول سرمایهداری محسوب میشود، حال چگونه میتوان برنامهریزی متمرکز در تعیین قیمت پس اندازها و استقراض (از طریق تغییر مقدار حجم پول موجود) را بخشی از بازار آزاد به حساب آورد.
جدای از طبیعت ضد سرمایهداری ذاتی فدرال رزرو، اقدامات برنانکی در طول بحران نشان داده است که او هیچ اعتقادی به بازار آزاد ندارد. برنانکی در کنار پالسون از رعب و وحشت ایجاد شده استفاده کردند تا قدرت بیسابقهای را برای فدرال رزرو ایجاب کنند. همگی ما آگاه هستیم که برنانکی از قدرت خود چه استفادهای نمود، از واسطه گری در ادغام شرکتها گرفته تا ملی سازی بانکها. هیچ یک از حامیان واقعی سرمایهداری نمیتوانند چشم خود را بر اعمالی که توسط فدرال رزرو به ریاست بن برنانکی صورت پذیرفت، ببندند. با این وجود تا قبل از بحران، سوسیالیستها برنانکی را یکی از طرفداران پروپاقرص افکار سرمایهداری میدانستند . نمونهای از واکنشهای اولیه گروههای سوسیالیست پس از انتصاب برنانکی را میتوان در آرشیو پایگاه اینترنتی World Socialist مشاهده نمود.
از سوی دیگر بازخوانی زندگی هنری پالسون به مانند داستانی کلیشهای از یک رویای آمریکایی است. ظهور پالسون از دارتموث و هاروارد آغاز شد. او مدتی کوتاه را در دستگاه حکومتی نیکسون خدمت کرد و سپس در راس گلدمن ساکس قرار گرفت. مطمئنا هرکس که قرار است گلدمن ساکس را مدیریت کند باید مدیر و بازرگانی استثنائی باشد. البته این بدان معنا نیست که باید یک حامیاستثنائی نظام سرمایهداری نیز باشد. در طول بحران اقتصادی، پالسون از موقعیت خود به عنوان وزیر خزانهداری استفاده کرد تا بنگاههای بزرگ را از عواقب تصمیمگیریهای ضعیف شان نجات دهد.
هنگامی که قدرت سنتی در اختیار پالسون قرار گرفت، وی کنگره را قانع کرد تا قدرت بی سابقهای را به او اعطا کنند. پالسون در سخنرانی خود پیرامون گزارش اولیه طرح نجات ۷۰۰میلیارد دلار اینگونه اذعان کرد که : تصمیمات اتخاذی بر مبنای این طرح غیر قابل تجدید نظر هستند و نهادهای ذیربط متعهد به انجام آن بوده و هیچ دادگاه قانونی و یا نهاد اجرایی نمیتواند در آن تجدید نظر نماید.
پالسون فردی بود که در کنار برنانکی رهبری بزرگترین حجم دخالت دولت در بازارهای سرمایه را در طول تاریخ بر عهده داشت و با نظر خود تعیین میکند که چه کسی با پول مالیات مردم از مخمصه نجات خواهد یافت و چه کسی ورشکست خواهد شد. آیا کسی حتی با اطلاعات محدود پیرامون اصول نظام سرمایهداری میتواند بپذیرد که پالسون به بازار آزاد وفادار است؟
متاسفانه گویا در حال حاضر اهمیت حرف بیش از عمل است. روی هم رفته افکار عمومیقادر به تشخیص گسست میان حرف و اعمال رهبرانی که از اصول بازار آزاد حمایت میکنند نیستند که امری بسیار خطرناک خواهد بود. لذا میبایست مانع از اظهار نظرهای احساسی و غیر عقلایی شد چراکه اهمیت پیغام بیشتر از پیغام رسان است. البته در این مورد باید مراقب بود تا به تعبیر شکسپیر به پیغامرسان شلیک نکنیم. در این موقعیت خاص، پیغام رسان در عمل، پیغام را اشتباه ترجمه مینماید. اعمال این افراد که به نام سرمایهداری انجام میشود تاثیر منفی عمیقی بر ذهنیت افکار عمومی پیرامون نظام سرمایهداری خواهد گذاشت.
کسانی که صرفا با توجه به مصلحتهای سیاسی اعلام حمایت از نظام سرمایهداری مینمایند ولی در عمل این اصول را زیر پا میگذارند باید پاسخگو باشند. افرادی هم که نظریات سرمایهداری را به خوبی دریافتهاند، موظفند تا هر گونه ادعای نابه جا از سوی این افراد دسته اول را رد و تکذیب نمایند. تمام کسانی که در رسانهها و اذهان عمومی خود را حامی سرمایهداری جلوه میدهند میبایست با تمام حامیان واقعی این نظام رو در رو شده و به مناظره بپردازند.
ما نیز نباید صرفا در مقام یک تماشاچی ایفای نقش نماییم و انتظار داشته باشیم که دیگران در این میدان مبارزه کنند. بلکه باید تمامی افکار غلط از سوی دشمنان بازار آزاد را که نفوذ بسیاری نیز دارند، به چالش بطلبیم.
بریگز آرمسترانگ
مترجم: محمد امین صادق زاده
مترجم: محمد امین صادق زاده
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست