شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
سلوک روحی بتهون
▪ اصطلاح «اقلیم ذهنی» وایتهد، آن فرضیات بنیادی است که در هر دوره خاص شایع است و در واقع زمینه کلی جهانبینی های گوناگون آن دوره خاص را تشکیل میدهد.
فرضیات در این رساله توجیه این نظر است که هنر فعالیتی است که کلاً مبیّن ویژگیهای خاص نهاد انسانی است. هنر مکاشفه واقعیت نیست، و صفاتی که هنرمند معمولاً به طبیعت نسبت میدهد ذاتاً در طبیعت وجود ندارند. ص ۱۹
▪ غنای ماده مورد مصرف هنرمند و میزان گستردگی و عمقی که هنرمند در شکل دادن به این ماده داده است، در واقع عواملی هستند که ارزش یک اثر هنری را معین میکنند. ص ۲۴
موسیقی ذاتاً «توضیح ناپذیر» است و اینکه موسیقی یکی از اشکال «حرکت مثالی» است و صرفاً به درک قوه ذهنی خاص و منفردی به نام «ملکه» موسیقی در میآید.
هیچ آهنگسازی به بیان آنچه گورنی «اعیان و افکار خارجی» مینامد دست نمییازد. ص ۳۰
▪ هنر امری سطحی نیست و اساساً برای آن بوجود آمده است که آنچه را که بطریق دیگر نمیتوان بیان کرد، بیان کند. انزوای حالات موسیقی بیش از حالات شاعرانه نیست. ص ۳۷
▪ از برجستهترین حقایق برای شناخت بتهوون، تحول منسجم و گسترش پذیری است که تا واپسین دم در آثارش به چشم میخورد.
در میان هنرمندانی که به سالهای کمال و پختگی میرسند چنین سیر تحول منسجم و مداومی نادر و البته بسیار مهم است. فیالمثل باخ، که از نظر پختگی و صلابت ذهن با بتهون قابل قیاس است سرانجام در پایان زندگی در هزار توی سترون تکنیک محض گم شد. و واگنر همچنان که تب و تاب خونش کاستی میگرفت، سرانجام جز واماندگی و اشتیاقی تهی سخنی برای گفتن نداشت. ص ۵۷
▪ کمتر کسی تاب و توان آن را دارد که رنج را به صورت یکی از خطوط سازنده و اساسی زندگی دریابد... ولی خصلت رنج در زندگی همواره یکی از عناصر بنیانی جهانبینی بتهوون بوده است، صفا و صمیمیت عمیق و سادگی طبیعت چون با سوانح زندگیاش همراه شد، این آگاهی را ناگزیر کرد. صص ۵۹ و ۵۸
▪ شخصیت مردی چون بتهوون کل ترکیبی منسجمی است و به آهستگی و آرامی تحول و تکامل مییابد. تکامل شخصیت نیاز به زندگی و درون ژرف و غنی دارد و از اینجاست که تنها فقط هنرمندان بزرگ و رهبران مذهبی در چشم ما انسانهای کامل مینمایند.
▪ (بتهوون) هرگز نمیتوانست نکتهای را جذب و یا در واقع درک کند، مگر آنکه آن را بخش زندهای از وجود خویش سازد.
موتسارت را به سبب ساختن اپرا برای داستانهای مستهجن سرزنش می کرد. بتهوون به اهمیت عظیم خیر و شر ایمانی راسخ داشت و از این رو هرگز نمیتوانست نظریه «هنر برای هنر» را قبول کند. ص ۷۵
▪ هیچ انسانی به اندازه بتهوون نسبت به حالات درونیش این همه وفادار و سرسپرده نبود، در نتیجه کمتر از همه از خویشتن خود احساس شرم میکرد. ص ۱۴۶
▪ ظاهراً «عظمت» و «زیبایی»یک اثر هنری از یک مقوله نیست. این که زیبایی آثار هنری در چیست مشکلی است که تاکنون لاینحل مانده است.
این عظمت (موسیقی بتهوون) البته مرهون محتوای روحی آن است و این محتوا را شنونده خود مستقیماً در مییابد، اگرچه از بیان دقیق آن یکسره عاجز باشد. موسیقی بتهوون به سبب ارزش ابدی و انسانی حالات و تجربیاتی که بیان میکند، همواره زنده خواهد ماند. این حالات و تجربیات از آن روی با ارزشند که در مسیر اصلی تطور انسان قرار دارند و نسل بشر در سیر تکاملیاش مشتاق رسیدن به آنهاست. ص ۱۸۷
▪ در دوره ما برخی هیجانات عصبی و خستگیهای روحی، به سبب شرایط خاص زودگذر، بخش اعظم هنر معاصر را به خود اختصاص دادهاند. هنرمندان حقیر در عصری که شایسته زندگی قهرمانان نیست، به کامیابی و شهرت میرسند. ص ۱۸۸
هیچ هنرمندی بیش از بتهوون با آنچه که عمیقاً به بشریت بستگی دارد، درگیر نبوده است... خوشبختی که او ترویج میکند، واقعاً خود بدان رسیده است.
بتهوون میتوانست موسیقی را فقط برای لذت و تفریح بسازد، ولی او در تصنیف آثار بزرگش جز یک هدف نداشت: میخواست از طریق هنرش حالات گوناگون آگاهی را که عمیقترین تجربیات درونیش ببار آورده بود، بروشنی بازگوید. ص ۱۹۰
▪ طبع عاطفی بتهوون بسیار حساس و ژرف و تیزبین بود و محیط غریب زندگیاش نیز او را با اساسیترین جنبههای حیات آشنا کرده بود. درک او از ماهیت زندگی هیچ مانعی در مقابل نداشت: نه همچون واگنر تاثیر ناپذیر بود و نه همچون باخ گرفتار مذهب. ص ۱۹۴
ترکیب حالات درونی او که در ذهن هنرمندی بزرگ شکل گرفته، از قوانینی پیروی میکنند که از آنها تقریباً هیچ نمیدانیم، ولی این را میدانیم که ضبط و ربط صرفاً عقلانی در این ترکیب نقشی بسیار اندک دارد. ص ۱۹۵
▪ تنها معدودی از مردمان، حتی در میان هنرمندان، رشد واقعاً روحی دارند. نگرش اکثر انسانها به زندگی، کم و بیش همواره نگرشی ثابت است. این نگرش البته ممکن است به غنا و ظرافتش بیفزاید ولی رشد و تکامل نمییابد. گذرهای خاص همچون گذر بتهوون از «دوره دوم» به «دوره سوم» که در آن هیچ چیز ترک نمیشود، ولی همه چیز دگرگونی مییابد، بینهایت نادرند. ص ۱۹۶
▪ اهمیت عظیمی که دنیا همواره به سمفونیهای سه و پنج و هفت و نه در قیاس با سمفونیهای چهار و شش و هشت داده است، تنها به صرف برتری موسیقی آنها نیست، علت آن را باید در این حقیقت دانست که هر کس کم و بیش به وضوح در این آثار مسائل مهمتری را مطرح میبیند که برای بشریت پیامهای مهمتری دارند، ص ۱۱۲
▪ بتهوون در میان آهنگسازان نه تنها به سبب عمق و برجستگی و تعدد حالات درونی، بلکه به علت قدرت درک در این حالات و بیان روشن و صریح آنها، نادر و یگانه است. ص ۱۲۱
▪ «قهرمانی»، «نومیدی» و «شور» اصطلاحات روشن و مشخصی نیستند و از محتوای واقعی موسیقی بسیار مبهمترند. «جملات» موسیقی بتهوون به اندازه لحن کلمات تفرد دارند... موسیقی بناچار باید تن به محدودیت زبان بدهد، که البته یکی از نتایج تأسفبار آن توصیف مشابه آثار متفاوت است... موسیقی به عناصر درگیر این کشمکش نمیتواند تمایز و تشخص ببخشد تنها حالت بسیار کلی آنها را بیان میکند.. سونات به اصطلاح آپاسیوناتا (= پرشور) نمونه بارز چنین بیانی است. ص ۱۱۹
▪ ما به موقعیتهای خارجی و به تاثیر آنها در پدید آوردن یک اثر هنری اهمیت بیاندازه میدهیم. موقعیت خارجی برای آثار هنری بزرگی که مورد نظر ماست هرگز نقشی بیش از یک «تلنگر» را ندارد و صرفاً نیروها و زمینههایی را که قبلاً مستقل از این موقعیت شکل گرفتهاند، آزاد میکند. ص ۱۱۳
▪ پیش از آنکه برمبنای نامهها و گفتگوهای بتهوون براین عقیده استوار شویم که او نابغهای ناخودآگاه بود، به جاست این حقیقت را به یاد بیاوریم که او یکسره فاقد «ذهنیت زبانی» بود. و این فقدان صرفاً بدان خاطر نبود که کاربرد زبان را نیاموخته بود و یا در نوشتن سهلانگار مینمود، مهمترین حالات آگاهی او، که او خود آنها را «اندیشههایش» مینامید، به گونهای نبود که در قالب زبان بیان شود. ص ۱۰۲
▪ قبول رنج به منظور خلق یک اثر یک مساله است، و قبول این حقیقت که لزوم خلاقیت در رنج بردن است مساله دیگر. آنان که رنج بردن را یکی از بزرگترین مواهب الهی دانستهاند، به راهحل رازآمیز مساله شر نیز دست یافتهاند. راهحلی که شاید به نفع بشر باشد که تنها معدودی بدان دست یابند. جز بدین شیوه محتوای روحی فوگ بزرگ را نمیتوان باز شناخت. ص ۱۷۶
▪ احتمالاً هرگز از زبان یک منطقی نمیشنوید که حالتی را «افسردگی شاد» بنامد با این همه موومانکو ارتت لابمل (شماره ۱۳) را بسیاری چنین وصف کردهاند. ولی کلام ناقص است. ص ۱۷۲
▪ عمیقترین حالات روحی بتهوون زمانی پدید آمد که شجاعت و مبارزه جویی جای به یاس و نومیدی سپرد. ص ۱۱.
▪ بتهوون اغلب یک وحدت منسجم را به ما مینمایاند که در درونش تضادهای پرشور دارد. ص ۱۱۶
▪ اکراه بسیاری از موسیقیدانان از قبول این که این نوع موسیقی که مورد بحث ماست و تقریباً تمام آثار بتهوون نیز از این دست است) به هیچ وجه موسیقی برنامهای نیست از اینجا ناشی میشود که احساس میکنند هر نوع «موقعیت» پیشنهادی نه تنها نارسا بلکه نامربوط است. و همین نارسایی بوده است که آنان را واداشته تا منکر هرگونه معنی و محتوای غیر موسیقیایی شوند که به یک اثر موسیقی نسبت میدهند و به وجود یک ملکه خاص و یگانه به نام تخیل موسیقی باور بورزند. ص ۴۱
▪ با اطمینان میتوان گفت که هیچ کس هرگز آن چهره بتهوون را که به لقای حق رسیده بود ندیده است. این مرد آنقدر رنج کشیده بود که نزدیکانش در او تنها همان بتهوون عادی آن روزها را میدیدند. بیچاره، فقیر بیمار، کر، بیخانمان، یکسره تنها و بیکس، و تنها انسانی هم که عشق و محبتاش را این مرد نومیدانه و رقتبار طلب میکرد، اینک ترکش گفته بود. ص ۱۸۳
گردآوری وتنظیم :مهدی فهیمی
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست