جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

کافه ساینتیفیک، یک شبکه جهانی


کافه ساینتیفیک، یک شبکه جهانی
کافه ساینتیفیک، اولین شبکه جهانی است که به عامه مردم تعلق دارد و درباره علم صحبت می کند. ازآنجایی که امروزه گفتگو درباره علم نیز به اندازه خود علم اهمیت پیدا کرده است، این کافه روز به روز در حال گسترش است. اکنون بیش از ۱۵۰ کافه در بیش از ۴۰ کشور، جلسات منظم دارند. در زمانی که علم تنها بر سرمایه های دولتی متکی نیست و به حمایت عموم مردم نیز وابسته است، کافه ساینتیفیک، نوعی مشغولیت عموم مردم با علمی است که به گفته مجله Nature در چند دهه آینده محکوم به پیشرفت است.
یک کافه ساینتیفیک به جایی گفته می شود که به قیمت یک فنجان قهوه، مردم برای به بحث گذاردن آخرین ایده ها و روش های علمی که منجر به تغییر زندگی ما می شوند، دور هم جمع می شوند.
نکته بدیع فروش قهوه(!)نشان می دهد که تغییر محل مباحثات، موجب تغییر موضوع، لحن و ماهیت بحث ها می گردد. در یک تالار سخنرانی انتظار می رود که یک سخنرانی ارائه شود، در حالی که هدف کافه ها آوردن علم به مکالمات و بازگشت آن به فرهنگ است.
دیر زمانی، علم به عنوان سیستمی خود تعریف شده، خود برانگیخته و خود تنظیم که خود درباره اهداف و آداب خود تصمیم می گرفت و به ندرت به تمامی, منشا گرفته از فرهنگ بود، مشاهده می شد، در صورتی که مشخصا علم امروزه بر این گونه نیست و هر چه بیشتر به زندگی روزمره ما نفوذ می کند، منافع و مشکلاتی را به ارمغان می آورد و بیشتر نیازمند مباحثه، مناظره، پرسیده و آزمون شدن از طرف عامه مردم قرار می گیرد و کافه، این چنین دادگاهی برای علم را فراهم می کند!
● کافه چگونه آغاز شد؟
در ۱۹۹۸، من مشغول خواندن آگهی در گذشت Mark Sautet پایه گذار حرکت کافه فیلاسیفیک در فرانسه بودم. او فیلسوفی بود که در جلب توجه مجامع تجاری به فلسفه شکست خورد، پس این ایده را به سمت بحث های آزاد ، باز و عمومی در کافه ها هدایت کرد. من می دانستم که چندین کافه فیلاسیفیک در انگلستان راه اندازی شده و بر چیده نشده اند. گمان می کردم که نژاد انگلوساکسون، فلسفه را موضوعی احمقانه و اقلیمی می پندارد که نباید جدی گرفته شود ولی در هر حال می دانستم که مردم انگلستان ، علم را جدی می انگارند و این پایه ای برای علاقه مندی من شد.
با نگاهی کوتاه به روزنامه ها و در راه های رفت و آمد کافه ای کوچک یافتم که روزهای دوشنبه بسته بود. صاحب کافه موافقت کرد که برای یک شب آن را باز کند. باعضوی از فرهنگستان محلی، که مقاله ای در انتقاد از ریچارد داوکینز برای کتابSelfish Gene نوشته بود،تماس گرفتم. پوستری در پنجره کافه گذاشتم، به تعدادی از دوستان خبر دادم و امیدوار ماندم.
اگر چه، من خوشحال می شدم اگر ده، دوازده نفری خود را نشان می دادند، اما بیش از ۳۰ نفر به کافه آمدند! اما هنگامی که سخنگو شروع به صحبت نمود قلبم شروع به تپیدن کرد. چون او با لحنی آکادمیک، به گونه ای که برای شاگردان سخن می گویند، سخنرانی کرد.خوشبختانه بعد از ۲۰ دقیقه صحبت او، ما استراحتی برای نوشیدن داشتیم.چون ماشین قهوه ساز به علت سر و صدای زیادش در حین سخنرانی، خاموش شده بود. بعد از این استراحت، هنگامی که شنوندگان شروع به سوال کردن نمودند، جلسه به طور قابل توجهی بهبود یافت. سخنگو جایگاه خود را پیدا کرد و فهمید که راجع به چه چیز سخن بگوید. سوالها ساده، مستقیم وگاهی دشوار بودند. نمایشی همیشه لذت بخش برای شنوندگان. جلسه آن روز نسبتا ً موفقیت آمیز بود.
من جلسه دیگری ترتیب دادم واین بار هم شرکت کنندگان زیاد بودند. اما چیزی که تعجب من را برانگیخت این بود که مردم از من سراغ جلسه بعد را می گرفتند و اظهار می داشتند که تا چه اندازه مشتاق آن هستند. آرام آرام بر من مشخص شد که من تصادفاً در مردم اشتهایی واقعی نسبت به علم و مباحثه یافته ام. نه علمی که درمدرسه ها تدریس می شود بلکه علمی که قابل تجربه و مناظره است. علاوه بر آن اشتیاق زیادی نیز که در میان دانشمندان بود که کار خود را توضیح دهند و به نظر می رسید که بیش از اندازه از چنین جلساتی لذت می برند. شش ماه بعد، در حال جستجو در اینترنت متوجه شدم که چند کافه نیز در فرانسه ایجاد گشته اند گر چه فرمت های آنها متفاوت بود. البته واضحاً این ایده هنوز ناپخته بود.
کارها بر روی غلتک افتاد. Royal Society (قدیمی ترین جامعه علمی در بریتانیا و یکی از کهن ترین ها در اروپا که در سال ۱۹۶۰ افتتاح شد.) سرمایه ای برای پشتیبانی از دو سری از کافه ها اختصاص داد. یکی در ارتباط با موضوعات علمی-تخیلی ویکی در رابطه با علم و جامعه.
Wellcome Trust بودجه ای برای یک موسسه فراهم کرد تا کافه را در انتشار دهد. جایی که اکنون بیش از ۶۰ کافه دارد. British Council این ایده را با استفاده از همین فرمت به سراسر جهان برد، تا شنوندگان تازه ای برای تبادل و مباحثه آرا جمع کند.
در این حین، مردم نیز این ایده را از اینترنت می گرفتند و خیلی از اوقات بدون هیچ حمایتی و (اغلب حتی بدون اطلاع ما ) آن را بکار می گرفتند.کافه در کشورهایی مثل برزیل، ژاپن ،کاستاریکا و حتی در جاهای دوری مثل آمریکا که اکنون حدوداً ۲۰ کافه دارد پدید آمد. هیچ کس نمی داند تعداد واقعی کافه ها چقدر است. حتی به تازگی من در ارتباط با این سخنرانی چند کافه جدید پیدا کردم.
● چرا کافه ها اینقدر محبوب اند؟
پاسخ های واضحی برای این سوال وجود دارد. علم درحال گسترش در زندگی عموم مردم است. از طرقی مانند پزشکی، تغذیه ،گرم شدن زمین ، انرژی هسته ای ، غذاهایGM و از این قبیل: داستانهای علمی اکنون تیترهای معمول اخبار و تلویزیون هستند. بیشتر آنها بحث برانگیز و گاهی نگران کننده به نظر می آیند. به شکلی که باعث برانگیخته شدن علاقه و کنجکاوی می شوند. اما من تصور می کنم که دلیل دیگری نیز وجود دارد . از طریق علومی مانند ژنتیک ، دارو سازی و تکامل روانی، علم به ما تصویر تازه ای از مفهوم انسان می دهد. که مفهومی کاملا ً متفاوت از آن چیزی است که ما از طریق ادبیات، فلسفه، دین و بقیه فرهنگمان دریافت می داریم.مفهوم اراده و اختیار در معرض خطر است، تمایل به جنس مخالف احتمالاً از طریق ژنتیک تنظیم می شود. فرآیند هوشیاری در شرف مشخص شدن می باشد و حتی خدا نیز به محاکمه کشیده شده است!
این شکاف بین علم و فرهنگ برهمه ما تاثیر گذارده و نیازمند آن است که بحث گذارده شود و درباره آن مذاکره شود. و این فرآیند تا زمانی ادامه خواهد یافت که مخاطب علم ماهیت انسانی و تجربه های اوست. دلایل نظری زیادی وجود دارد که چرا کافه ها محبوبند. اما بعضی از این دلایل کاربردی ترند. مثلا لذت بخش است که به مکانی دلپذیر بروی. جایی که رفتن به آنجا به یک محرک قوی نیز دارد. ارتباطات چهره به چهره ، ارضا کننده ترند. نه تنها بین دانشمندان و شنوندگان که در بین محضورین نیز بدین گونه است. چون کافه ها مکانی دوستانه هستند و به راحتی با مردم برخورد می کنی . حتی اگر شما برای بغل دستی خود تنها این جمله را داشته باشید :«من حتی یک کلمه هم نفهمیدم .شما چه طور؟!» اما گپ دوستانه در هنگام استراحت باعث افزایش اطمینان در پرسیدن سوالهایی می شود که بقیه هم برایشان جالب است.
برای موسسین کافه ، این کار آسان و در عین حال ارزشمند است چون نیازمند هیچ پولی نیست و هزینه سخنران نیز از برداشتن کلاه مد عوین در احترام و تشویق سخنرانان تامین می شود! هیچ کمبود موضوعی وجود ندارد. تنها با خواندن روزنامه ها و مجلات موضوعات جدید خود را نشان می دهند. نحوه بازی می تواند تاهر اندازه متنوع باشد. در فرانسه معمولاً ۴ سخنران حضور دارند در حالی که در دانمارک ۲ تا که می توانند دانشمند و یا یک هنرمند یا شخصی در این ارتباطات باشند. در لهستان کافه های تابستانه منظمی در کنار دریاچه ، در آلاچیق های چوبی وجود دارد. در یک مرکز تجاری درمرکز شهر و در رم در یک قایق در رودخانه و.... موضوعات هم به همان اندازه محل تغییر پذیرند. در برزیل در اولین نشست که بسیار محبوب واقع شد موضوع در ارتباط با شیمی آبجو بود. در پایتخت چین در رابطه با طراحی تصویر بچه ها و در مسکو در ارتباط با ویروس HIV در روسیه و در انگلیس درباره آینده کیمیاگری بود. در این حین در بلگراد، همیشه کیکی می پزند که نشان دهنده موضوع جلسه است. مثلاً برای جلسه ای که در ارتباط با تکامل بود، تصویر Australopithecus را کیک کردند.
گاهی موسسین نگران کیفیت سخنرانان هستند اما این واقعاً مشکلی محسوب نمی شود. شنوندگان هستند که جلسه را می گردانند و به ندرت سخنران تاثیر خاصی دارد. اگر موضوع جالب و بحث انگیز باشد و سخنران اطلاعات کافی داشته باشد بحث همیشه ارزنده است. در بسیاری از موارد ، سخنران تنها برای آن حضور دارد که تا حدی به حضار اطلاعات بدهد که آنها سوالهای هوشمندانه خود را آغاز کنند و بحث از آنجا آغاز می شود. برای موسس نیز این کار بسیار سودمند خواهد بود. شمار افرادی که به شما خسته نباشید می گویند و تشکر می کنند و شما را برای ادامه کار ترغیب می نمایند، قلبتان را بر می افروزد و حاله ای مقدس قلبتان را فرا می گیرد.
● هدف این کافه ها چیست؟
Oliver Sacks نویسنده و نورولوژیست گفت که مقصود این کافه ها ، بازگرداندن علم به فرهنگ است. بعضی ازمردم به این چشم به آن نگاه می کنند که باعث افزایش آگاهی مردم از علم می شود. بعضی آن را ارتباط علمی می دانند .بعضی مشغولیت به علم و یا حتی آن را آموزش علم قلمداد می کنند.
بدون شک مقصود نهایی ترکیب از تمامی این اهداف است. اما من آن را به گونه ای دیگر می بینم. اگر همانگونه که من به آن معتقدم، پر شورترین قسمت جلسه ، قسمت مباحثه و سوالات است, پس من تصور می کنم که کافه یک نوع آزمون فرهنگی از علم است. شنوندگان ، درباره جنبه ای از علم می آموزند و آن را نه از درون, بلکه از ورای آن آزمون می کنند. این گشاینده سوالات و موضوعاتی است که با مناظره علم در میان دانشمندان بدست نمی آیند.
مزیت بزرگ کافه علمی این است که یک ویترین برای فروش علم نیست و شنوندگان، خود به سرعت آن را در می یابند. هیچ موضوع محرمانه ای وجود ندارد که باعث موفقیت و سرگرم کننده بودن جلسات گردد. یک جلسه می تواند با موضوع نانوتکنولوژی تشکیل شود. در حالی که موضوع نشست بعدی کاملاً مخالف این موضوع است. شنوندگان آزادند که خود تصمیم بگیرند و این درراستای شرایط دوران زندگی ماست. جوامع علمی قرن ۱۹ نوزدهم ، ماشین هایی برای پیشرفت خود هستند. در قرن ۲۱، مردم می خواهند شرکت کننده باشند و تصور خود را خود بسازند. حلقه مشترک کافه ها دردنیا این است که علم در تمام فرهنگ ها در نفوذ کرده است.
علم در همه جا تقریباً یکی است. اما پاسخ فرهنگی در مقابل آن متفاوت است . البته فرمت ها، موضوع ها و محل کافه ها نیز متفاوتند . احتیاج پیشرونده ای احساس می شود که فرهنگ با ایده های علمی تماس پیدا کند و علم به محاورات باز گردد.
اگر کافه ها ، بازجویی فرهنگی از علم هستند پس باید برای هر فرهنگی مناسب باشند. فرهنگ های بالا، فرهنگ علمی ، فرهنگ جوانان، فرهنگ های نژادی یا هر چه . این چیزی است که به نظر می رسد درحال اتفاق افتادن است. تعدادی از کافه ها در نیویورک ، لندن و کوپنهاگن, اگر بخواهیم تنها ۳ تا از آنها را نام ببریم، درباره ارتباط علم و هنر بحث می کنند که شاید بتوان نام آن را فرهنگ بالا یا high culture نامید. Popular culture یا فرهنگ ملی ، شاید موضوع اکثر کافه ها باشد که در ارتباط با موضوع های جالب برای عموم و یا داغ روزنامه هاست.
Youth culture یا فرهنگ جوانان در فرانسه پیشگام بود و باعث تشکیل کافه های کوچک در مدرسه ها در سال ۱۹۹۹ شد. اصول این است که دانش آموزان مسئولیت جلسه را به دست می گیرند و موضوع را تعیین می کنند و برای آن تبلیغ می نمایند. این جلسه حتماً نباید در کلاس درس برگزار شود و می تواند در سلف، اتاق همایش و یا جای دیگر باشد. سخنگو ها معمولاً از دانشکده های محلی انتخاب می شوند و اگر معلمی آنجا باشد، تنها تماشاچی است. یکی از معلمان اشاره کرد چیزی که برای من حیرت انگیز است این است که سوالات هوشمندانه بیشتر از بچه های شرور با موهای بلند بر می خیزد تا بچه های درس خوان و با مطالعه کلاس! پیدا کردن موضوع و سخنگوی مناسب یکی از مشکلات است، یکی از مدارس می خواست موضوعش «خشکشویی» باشد نه موضوع های روتین آکادمیک. به هر حال کافه های کوچک در فرانسه موفق بودند و اکنون در بریتانیا و ایالات متحده آمریکا نیز از آنها کپی برداری شده است. جالب این است در آمریکا محل برگزاری خارج مدرسه و در یک قهوه خانه محلی است.
Ethnic culture یا فرهنگ های قومی سخت ترند. در بریتانیا، یک زن مسلمان یافته ایم که کافه ایی در یک از مناطق مسلمان نشین راه اندازی کرده است. موضوع ماه آینده آن پیوند اعضا است که در اسلام مسئله انگیز می نماید، اما سخنگو یک جراح پیوند مسلمان است. ما همچنین کار مشابهی در یک شهر دیگر در شمال انگلستان با زنی آفریقایی – کارایبی انجام دادیم و امیدواریم فرمولهای مختلف دیگری نیز در زمینه موضوع ها، سخنرانان و شرکت کنندگان بیابیم که باعث رونق گرفتن مباحثه در چنین جوامعی شود.
● در آینده چه خواهد شد؟
سیرکافه از پایین به بالاست نه از بالا به پایین! این شبکه ای داوطلبانه است که درآن سلسله مراتب وجود ندارد. همه با هم آن را اداره می کند و تنها لوازم آن یک وب سایت مرکزی و لیستی از موضوع هاست.
رشد و تغییر، از اصول آن است و هدایت شده نیست. پس هر طرح ریزی برای آینده شخصی است نه برنامه ریزی شده. اما همه ما امید هایی داریم که بگذارید آن ها را شرح دهم:
۱)من امیدوارم که کافه ها ، اینجا در شمال آمریکا و همچنین انگلستان و ژاپن که اکنون ۱۰ تا هستند گسترش یابند. ایالت متحده آمریکا ، پتانسیل های زیادی برای رشد دارد و کافه های کنونی آن بسیار زنده ، موفق و بدیع اند. در اروپا به علت هزینه پایین مسافرتهای هوایی، ماشرایط نامعلومی داریم که برای ما آسان تر است که سخنرانی از هلند بهLead بیاوریم تا سخنرانی از لندن. پس اگر بتوانیم سخنرانان را از مرزها بگذرانیم، سودمندی کافه ها بیشتر می شود.
۲)من فکر می کنم جهان اسلام بسیار چالش انگیز است. اگر بتوانیم راهی برای ترغیب این گونه بحث ها در خاورمیانه و جاهایی مانند ایران بیابیم فکر می کنم بسیار خوب خواهد بود و کافه راهی برای بازکردن این گونه مباحثات است. این یکی از دلایل علاقه مندی ما به کافه های قومی در بریتانیای کبیر است.
۳) کشورهای توسعه نیافته دردنیا ، چالش های غریب و ویژه ای دارند. من با فردی در بنگلادش از طریق Email تماس دارم که سوالاتی درباره راه اندازی یک کافه در مناطق شهری آنجا دارد.
گرچه من تجربه ای از این مورد ندارم اما با خبرم که چند موسسه در حال طرح ریزی یک کافه علمی اینترنتی هستند، واگر راهی برای متصل کردن آنها به بنگلادش پیدا شود، شاهد موقعیت های جالب و بحث های جالب توجهی خواهیم بود.
اما در حال حاضر من از کافه محلی خود درخانه لذت می برم و منتظر جلسه بعدی هستم که قرار است درباره پدیده روحی déjà vu (احساس اینکه چیزی را جایی در گذشته دیده اید) باشد. من فکر می کنم اولین باری است که ما در ارتباط با این موضوع بحث می کنیم.
کیاندخت کیهانیان
منبع : نشریه قاف