جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا


بازار در تمدن اسلامی


بازار در تمدن اسلامی
در اوایل قرن هفتم میلادی زمانی که دو ابرقدرت ایران و روم بر سر تسلط و نفوذ جهانی پیکار میکردند, در شبه جزیرهٔ عربستان حادثهای رخ داد که مسیر جریان تاریخ را عوض نمود. در آن برهه مردی خردمند و امین به تلقین ندای حق در کانون بتپرستی بر ضد خدایان متعدد برخاست و نهضت عظیم و جهانی اسلام را بنا گذاشت. این نهضت عظیم با پیشرفت سریع خود, تمدنی با شکوه در تاریخ جهان بوجود آورد. تمدنی که در نتیجهٔ چندین قرن تلاش و فعالیت پیروان اسلام پدید آمد, از نظر عظمت و ابهت و ظرافت از مهمترین تمدنهای انسانی کم نداشت. اولین اقدام پیامبر(ص) پس از هجرت به مدینه پایهگذاری یک جامعهٔ نوین بود, جامعهای که در آن دین با کلیهٔ جنبههای زندگی پیوندی محکم داشت و از آلایش اعراب دورهٔ نظام جاهلیت و مفاسد قریش عاری بود. ابداعات و تصمیم گیریهای اقتصادی پیامبر(ص) درمدینه باعث رونق اقتصادی عربستان گردید و موجب شد تا اهداف اسلامی در سراسر عربستان گسترش یابد و بعدها به سراسر دنیا برسد. از این رو جامعه اسلامی مزبور میتواند به مقیاس کوچکتری الگوی جامعهٔ بزرگ اسلامی آینده باشد. لذا در هنگام تدوین نظام اقتصادی اسلامی ایران, آگاهی هر چه عمیقتر از تمدن غنی اسلامی ضرورتی غیر قابل تردید دارد.
هدف این تحقیق اثبات این واقعیت است که دین مقدس اسلام, به عنوان یگانه مکتب رهاییبخش انسان در تمام زمینهها و از جمله مسائل اقتصادی با ارائه فرامین منطبق بر فطرت انسانی خود, راه هدایت دنیوی و اخروی بشر را نشان داده است, چنانکه تنها در ارتباط با مسائل تجارت و زندگی در بازار از ارائه الگوی کامل فروگذار ننموده و به کیفیتی عالی شیوه پیوند بین علم, اخلاق و تجارت را در این مرکز تجاری تبیین نموده است. در راستای تحقق این هدف, تحقیق حاضر در پنج قسمت به شرح ذیل تدوین یافته است: در قسمت اول به مفهوم بازار, تعریف آن و طبقهبندی انواع بازارها پرداخته شده است. در دومین قسمت به شکل فیزیکی بازار در تمدن اسلامی, تعیین مکان بازار در احادیث و سیستم حاکم بر بازار مسلمین اشاره دارد. در ادامه به تشکیلات و اصناف در بازار اسلامی, چگونگی شکلگیری آن, وظایف انسانی و فعالیتهای آن پرداخته و کیفیت نظارت بر بازار و متولیان این امر تشریح میگردد. در انتها نیز به چگونگی پیوند تجارت, علم و اخلاق در بازار اسلامی اشاره میگردد.
مفهوم بازار تعریف واژهٔ بازار قبل از ورود به بحث اصلی, یعنی بازار اسلامی, تعاریف مختلفی را که از واژهٔ بازار شده است, بیان میکنیم:
الف) پروفسور هاردی در دایرهالمعارف علوم اجتماعی آمریکا, جلد دهم, بازار را به شرح زیر تعریف کرده است: «بازار عبارت است از محل یا مکانی که در آن عرضه و تقاضا به منظور تعیین قیمت واحد با هم تلاقی میکنند. بازار ممکن است محل جغرافیایی باشد و همچنین ممکن است عدهای از افراد را که دادو ستد آنها منجر به ایجاد عرضه و تقاضا و قیمت واحدی میشود نیز بازار نامید»
ب) بازار مکانی است که در آن فروشندگان و خریداران یکدیگر را ملاقات میکنند. این تماس ممکن است رودررو صورت گیرد که در این وضع, بازار ناحیهای محدود و معین است؛ و یا به وسیلهٔ تلفن, تلگراف و دیگر وسایل ارتباط جمعی واقع شود که در این حالت بازار جنبهٔ جهانی پیدا مینماید. در موردکالا, بازار محوطهای است که در آن خریداران و فروشندگان کالا با یکدیگر تماس میگیرند و مبادله واقع میشود.(منوچهر فرهنگ, ۱۳۶۳, ص۷۳۳)
ج) از نظر اقتصادی, بازار به شرایطی گفته میشود که برای یک کالا و یا عامل تولیدی, تقاضا و عرضه وجود داشته باشد و کالا یا عامل خاص در یک قیمت متناسب با عرضه و تقاضا مبادله شود. بنابراین به طور کلی هنگامی که برای یک کالا و یا یک نهادهٔ تولید, تابع عرضه و تقاضا وجود داشته باشد و مقدار مبادله شده کالا و یا عامل تولید و قیمت مبادلاتی آن توسط توابع عرضه و تقاضا مشخص شود, از نظر تئوری اقتصادی یک بازار وجود دارد. (محمد طبیبان, ۱۳۶۳, ص۸۹)
د) در لغتنامه انگلیسی آکسفورد تألیف هورنی-گاکتبنی-واکفلید آمده است:
بازار ۱)(در ایران, هندوستان و دیگر کشورهای شرق) کوچه محل دادوستد و مغازهها, قسمتی از شهر که در آن تمرکز دادوستد و مسیرهای بورس خرید و فروش قرار دارند.
۲)(در انگلستان و آمریکا) مغازه فروش کالاهای ارزان با تنوع انواع.
ه) بازار, محل تلاقی نیروها و یا شرایطی است که در آن خریدار و فروشنده تصمیمی اتخاذ مینمایند که نتیجهاش انتقال کالا و خدمات است (علی محمد اربابی, ۱۳۵۵, ص۴۶).
و) بازار, محل اجتماع و تلاقی تقاضای خریداران احتمالی یک کالا و یک خدمت است. (علی محمد اربابی, ۱۳۵۵, ص۴۶)
ز) بازار, محلی است که در آن گروهی از خریداران و فروشندگان یک محدودهٔ جغرافیایی به منظورهای زیر دور هم جمع میدشوند:
۱)برای خرید یک کالای خاص و یا شیئی که بتواند جانشین آن گردد.
۲)برای آنکه در مرحلهای خاص از مراحل تجارت, مثل مرحلهٔ بعد از خروج از کارخانه, مرحلهٔ فروش به خرده فروش و یا مرحلهٔ نهایی فروش به مصرف کننده وارد معامله شوند.
۳)برای آنکه در یک زمان معین کالایی را صاحب شوند (علی محمد اربابی, ۱۳۵۵, ص۴۶).
طبقه بندی بازارها برای طبقه بندی بازارها, مبانی مختلف زیر را میتوان نام برد:
۱) ممکن است موضوع مبادلات را مبنای دسته بندی بازارها قرارداد و بدین طریق بازارهای زیر را خواهیم داشت:
الف) بازارهای تجاری یا بازارهای محصولات, مانند بازارهای پنبه, پشم و مواد غذایی.
ب) بازارهای سرمایههای بکار افتاده, مانند بازارهای اوراق بهادار و بورس آنها.
ج) بازارهای سایر سرمایهها, مانند بازارهای خانه, کارخانجات, کارگاههای کشاورزی و غیره.
د) بازارهای پولی که در این نوع بازارها, سرمایههای کوتاه مدت مورد معامله قرار میگیرند.
ه) بازارهای ارز که در آن پولهای مختلف کشورها با یکدیگر مبادله میشود.
و) بازار خدمات مانند بازارهای بیمه, حمل و نقل دریایی, زمینی و هوایی.
۲) ممکن است بازارها را از نظر موقعیت مکانی تقسیم کرد؛ بدین معنی که بعضی از بازارها از نظر موقعیت مکانی در محلهای معینی قرار دارند. مانند بازارهای بینالمللی کالا و اوراق بهادار که در بازارها, خریداران و فروشندگان با یکدیگر ملاقات کرده, معامله میکنند. همچنین ممکن است بعضی از بازارها محل معینی نداشته باشند مانند, بازارهای بینالمللی ارز که ارتباط بین فروشندگان و خریداران به وسیلهٔ تلفن و یا دلالها انجام میگیرد.
۳) ممکن است بازارها را از نظر وضع جغرافیایی تقسیم کرد, که از این نظر به انواع زیر تقسیم میشوند:
الف) بازارهای محلی, مانند بازارهایی که به محلهای مختلف یک شهر مواد غذایی میرساند. ب- بازارهای منطقهای, مانند بازارهای مواد اولیه (پنبه, چای, و غیره). ج- بازارهای بینالمللی که در این بازارها, عرضه و تقاضای کلیه جهان متمرکز میشود. مانند بازار نفت (احمد علی شیبانی, بیتا, ص۱۶).
شکل فیزیکی بازار در تمدن اسلامی آنچه تاکنون بدان پرداخته شد, مروری اجمالی بر مفاهیم کلی بازار در تئوریهای اقتصادی بود. اما آنچه مورد نظر است, شکل خاصی از بازار است که از لحاظ شکل ظاهری, رفتار فروشندگان و خریداران, ترکیبهای فرهنگی, اقتصادی و اخلاقی حاکم بر محیط بازار, آداب تجارت و روابط میان بازار و حکومت, مبتنی بر ارزشهای اصیل اسلامی و رهنمودهای پیامبر اکرم (ص) و ائمه علیهم السلام میباشد که در اینجا بدان پرداخته خواهد شد. از آغاز تمدن اسلامی برای حرف مختلف, مراکز مختلفی وجود داشته است و هر بخش از آن مرکز را به پیشهوران و فروشندگان حرفهٔ خاصی اختصاص میدادند. هر بازار از معمولاً منطقهای سرپوشیده تشکیل میشد که در آن مغازههای کوچک مشابهی در دو طرف آن, کنارهم ساخته میشد تا کالاهای مشابهی را عرضه کنند. تعداد مغازهها, به نسبت کوچکی و بزرگی شهر و سطح تقاضا, متغیر بود. اما واژهٔ بازار یا «سوق» به محیطی اطلاق میگردید که در آن تعداد مغازههای یک حرفه معتنابه باشد. گوستاولوبون در کتاب خود در این زمینه میگوید: "از قسمتهای مهم شهرهای شرق, قسمت بازار آنهاست. زیرا در هر شهر مهم, رشتهٔ زیادی از ساختمانها به بازار اختصاص یافته و محلهای برای تجار تشکیل داده شده است. بازارهای مزبور دارای سقفهای بلندی است که بالای سقف آن را با چوب یا حصیر پوشاندهاند و برای هر یک از کالاهای تجاری دکانهای مخصوصی کنار یکدیگر قرار دارد که نام هر کدام از آن کالاها را به نام آن بازار اضافه میکنند و آن بازار را بدان نام میخوانند, مثلاً بازار بزازان و ..... ملاقاتهای مردم شهر بیشتر در بازار صورت میگیرد (گوستاولوبون, بیتا, ص۴۹۹). بازارهای سنتی به عنوان یک سازمان اقتصادی و یک نهاد اجتماعی بزرگ و مؤثر, پیشینهای طولانی و نقشی با اهمیت در اجتماعات شرقی, بویژه جامعه ایران داشته است. در شهرهای کهن مشرق زمین, بازارهای پر رفت و آمد انباشته از کالا, از دیر باز فعالانه جاذب پول و کالا بودهاند. بازار به عنوان یکی از مؤثرترین نهادها و سازمانهای شهری, همواره مورد نگرش و دقت جغرافی نگاران, جهانگردان و مسافران واقع شده است و همچنین به مثابهٔ ستون فقرات اقتصاد شهری, مرتبط کننده و در مواردی اداره کننده فعالیتها و تحرکات روزمرهٔ اجتماعی و قلب تپنده مبادلات کالایی و مایحتاج جامعه بوده است (خسرو معتقد, ص۱۳). در کنار یا پیرامون بازارها, سراها و کاروانسراها و میهمانسراها و مساجد و حمامها و تشکیلات و اماکن گوناگون به چشم میخورد و در بسیاری از شهرهای ایران نیز, بازار در نزدیکترین فاصله با اماکن مقدس مذهبی مانند مزار امامزادگان ایجاد میشد و این امر حضور بازار را به عنوان یک رکن مهم اجتماعی و سنتی, علاوه بر دارا بودن خصایص اقتصادی و طبیعی آن, به اثبات میرساند. در نزدیکترین سدههای پس از اسلام, شهرهای بزرگ ایران به بازارهای معظمی آراسته بودند که از نظر گستردگی حوزه ارتباط و فعالیت, قرار گرفتن در حیطه بیکران ارتباطات اقتصادی دولت اسلام و ورود و خروج قافلهها از دورترین نقاط جهان آن زمان, با بازارهای ایران پیش از اسلام تفاوت و تمایز عمده داشته و بر آنها رجحان داشتند (خسرو معتقد, بیتا, ص۱۳). از زمان پیامبر اسلام, بازارها به جهت آنکه در اطراف مساجد بزرگ و یا مسجد جامع بنا میشد و مسجد جامع کنار ارک یعنی مقرّ حکومت بود, لذا بازارهای سنتی از مراکز سیاسی و مذهبی شهر بشمار میرفت. در اطراف بازارها محلههای مسکونی بود و بدین صورت بازارها با مصرف کنندگان همزیست بودند. در هر منطقهٔ بازار چندین مسجد بزرگ و کوچک, و معدودی حوزهٔ علمیه ساخته میشد؛ به گونهای که منطقه اقتصادی بازار معبر طلاب, فضلا, اساتید و روحانیون بود. بدین ترتیب,بازار سیمایی علمی, فرهنگی و اقتصادی داشت که بیانگر ارتباط عمیق تجارت, علم و اخلاق در فرهنگ اسلامی است. در شهرهایی که جنبه خاص مذهبی داشت, بازارها در اطراف و گرداگرد مراکز مقدس شهر ساخته میشد. بازارهای سنتی مشهد و همچنین شهرهای کربلا و کاظمین در عراق گویای این طرح میباشد. هر بازار دارای دروازه و دری بود که شبها بسته میشد. تا چند قرن پیش بعضی از مغازههای بازار, در نداشتند بلکه شبها و در ایام تعطیل, مغازهداران توسط پارچههای ضخیم, مغازههای خود را میبستند. محل تقاطع دو راسته اصلی بازار, چهار سوق خوانده میشد و از مهمترین بخشها و نقاط بازار به شمار میرفت و بازرگانان بزرگ در این محل حجره داشتند. کاروانسراهای کوچکتری موسوم به "سرا" در سراسر طول بازار احداث میشد و دفاتر تجار و انبار برخی از کالاها در آنها قرار داشت. حیوانات بارکش کمتر وارد این سراها میشدند. در پشت برخی از سراهای مهم, کاروانسراهای بزرگی جهت فرود کاروانهای تجاری و انبار کردن کالاها وجود داشت و کاروانها از طریق راهی به موازات بازار وارد آن میشدند. حجرههای تجار در تیمچهها, که اغلب دو طبقه بودند, قرار داشت. اغلب تیمچهها به عرضه یک کالا اختصاص داشت. کالاهای گران قیمت و ظریف در رستههایی موسوم به "قیصریه" عرضه میشد؛ هر قیصریه دارای در, یا درهای جداگانهای بود. در هر رسته کالاهای یکسان به فروش میرسید (حسین سلطانزاده, ۱۳۶۵, ص۲۵۹).
در کتاب ویژگیهای تاریخی شهرنشینی در ایران دوره اسلامی آمده است: "...شهرهایی که فرمانروایان اسلامی بنیان گذاردند, دو پایه اصلی داشت: یکی مسجد جامع و دیگری بازار... .مسجد جامع در اوایل دوره اسلامی مرکز مذهبی و سیاسی بود. ... و گذشته از آن, کارکرد فکری و عملی نیز داشت و مرکز آموزش عالی بود. در سوی دیگر مسجد جامع و گاهی گرداگرد آن, بازارها قرار داشتند. نخستین بازار در کنار مسجد جامع, بازار فروشندگان اشیای مذهبی بود و شمع فروشان و عطاران و مهر و تسبیح فروشان و مانند ایشان در این بازار بودند و در کنار آن بازار کتابفروشان و بازار صحافان و سپس چرمسازان قرار داشت. پس از آن نوبت به بازار پارچه فروشان میرسید که قیصریه نامیده میشد و پر اهمیت ترین مرکز بازرگانی بازار بود؛ ... اهمیت اقتصادی قیصریه به عنوان مرکز اصلی بازار از آن جهت بود که صنایع نساجی در بازارهای اسلامی پایه اقتصادی بازار بود. پس از قیصریه, بازار درودگران, مسگران و قفل سازان و پس از آن بازار حلبی سازان و آهنگران قرار داشت. در حاشیه بازارها, کاروانسراها و بازار نعل بندان و زین سازان و پالان دوزان جای داشت که نزدیک دروازهٔ شهر بود... محلههای مسکونی گرداگرد بازارها جای داشت ... هر محله برای خود بازارچه, گرمابه و عبادتگاه (مسجد, کلیسا و غیره) جداگانهای داشت "(احمد اشرف, ۱۳۵۳, صص ۱۸-۱۶). آنچه گفته شد, نمونههایی از بازار اسلامی در کالبد شهرهای اسلامی بود. در سراسر تمدن اسلامی, از غرب تا شرق, شهرهای نوبنیاد تماماً الگویی خاص, متناسب با فرهنگ اسلامی را دنبال مینمود و شهرهای دیگر, با توجه به الگوی مطلوب, به مرور بازسازی میشد. تعیین مکان بازار در تئوریهای اقتصادی, نظریهای تحت عنوان نظریهٔ تعیین جا (Location Theory ) در باب عوامل مؤثر در تعیین محل استقرار بنگاههای اقتصادی, وجود دارد. طبق این نظریه, مکان مؤسسات تولید آنجایی است که کل هزینههای حمل و نقل به حداقل برسد. هزینههای حمل و نقل واحد تولیدی شامل هزینهٔ تهیه و تأمین مواد اولیه و هزینه توزیع محصولات تمام شده است. هزینههای تأمین مواد اولیه با نزدیک شدن به محل ملزومات کاهش مییابد, و هزینههای توزیع با انتقال کارخانه به نقطههای نزدیکتر به بازارها پایین میآید. چون این نظر احتمالاً در جهات متفاوت سیر میکند, تولید کننده باید مزایای نسبی و عامل هزینه را در اخذ تصمیم برای تعیین جای کارخانه بسنجد (منوچهر فرهنگ, بیتا, ص۷۰۰). هر چند این نظریه, صرف مسئله سوددهی و افزایش بازدهی تولید اقتصادی را عامل تعیین کننده برای مکان بنگاه تولیدی قرار میدهد و به مسائل فرهنگی و ارزشی که عامل مهم دیگری در تعیین مکان برای بازار و بنگاه تجاری افراد مسلمان میباشد اشاره نمیکند, ولی با این حال به یکی از مسائل مهم اقتصادی به نام پدیدهٔ مکان یابی و تعیین محل, برای استقرار واحدهای تولید که نقش اساسی در روند تولید و تجارت دارد, اشاره میکند. روایات بسیاری داریم که دلالت بر دخالت پیامبر اکرم (ص) در تعیین محل بازار دارد که چند نمونهٔ آن را ذکر مینماییم: "جاء رجل الی النبی (ص) فقال: انی رأیت موضعاً للسوق؛ افلا تنظرالیه؟ قال: بلی؛ فقام معه, حتی جاء موضع السوق, فلمّا رآه اعجبته, و رکض برجله, و قال: نعم سوقکم هذا؛ فلا ینتقض, و لا یضرب علیکم خراج" (وفاء الوفاء, بیتا, ج۲, ص۷۴۸). ترجمه: "مردی نزد پیامبر (ص) آمد و عرضه داشت: «من مکانی برای بازار دیدهام, آیا نمیآیی آن را ببینی؟» فرمود: «چرا», پس با او برخاسته به آن محل رفتند, چون آنجا را دید, تعجب کرد و با پا به آن زمین زده فرمود: «این بازار شماست از آن کم نمیشود (یعنی از مساحت آن کاسته نمیشود) و بر شما خراجی نیست». و عمر بن شبه از عطاء بن یسار روایت کرده که گفت: "فلمّا اراد رسول الله(ص) ان یجعل للمسلمین سوقاً أتی سوق بین قینقاع, ثم جاء سوق المدینه, فضربه برجله, و قال: هذا سوقکم فلا یضیق و لا یوخذ قیه خراج". و روی ِابنْ زبالهٔ, عن یزید بن عبیدالله بن قسیط: أن السوق کانت فی بنی قینقاع, حتی حول السوق بعد ذلک" (وفاء الوفاء, بیتا, ج۲, ص۷۴۷). ترجمه: "چون رسول الله(ص) خواست برای مسلمانان بازاری قرار دهد, به بازار «بنی قینقاع» رفت؛ آنگاه به بازار مدینه آمد و آن را با پا زده فرمود: "این بازار شما است, تنگ نمیشود و از آن خراجی گرفته نمیشود." وابن زبالهٔ از یزید بن عبیدالله بن قسیط روایت کرده که بازار در محله قینقاع بود تا اینکه بعد از این ماجرا از آنجا منتقل گردید. در روایتی دیگر, پیامبر (ص) در تعیین مکان برای بازار شهر مدینه دخالت فرمودهاند. "ذهب رسول الله(ص) الی سوق البسیط فنظر الیه؛ فقال: لیس هذا لکم بسوق. ثم ذهب الی سوق, فنظرالیه, فقال: لیس هذا لکم بسوق ثم رجع الی هذا السوق, فطاف به, ثم قال: هذا سوقکم؛ فلا ینتقض, و لا یضرب علیکم خراج" (سنن ابن ماجه, بیتا, ج۲, ص۷۵۱). ترجمه:"رسول الله(ص) به بازار بسیط رفت, بدان نظر کرده پس فرمود: "این برای شما بازار نیست۱", سپس به بازاری دیگر رفت و در آن نظر انداخت و فرمود:«این برای شما بازار نیست». آنگاه به این بازار (بازار مورد اشارهٔ راوی) بازگشته و در آن گردشی نمود و سپس فرمود: "این مکان بازار شماست, از آن کم نمیشود (یعنی از مساحت آن کاسته نمیگردد) و بر شما خراج (مالیات) بسته نمیشود. سیستم حاکم بر بازار مسلمین شرایطی که در تمدن اسلامی بر بازارها حاکم بوده, مشابه آن چیزی است که امروزه به آن بازار رقابتی میگویند. در اینجا ابتدا این نوع بازار را تعریف مینماییم و سپس با توجه به فضا, روابط موجود و احادیث وارده در زمینه بازار اسلامی, انطباق آن را با این نوع بازار مورد بررسی قرار دهیم. بازار رقابت کامل, به وضعی از بازار اطلاق میشود که نه تنها تقاضا کنندگان میتوانند بدون مانع به عرضه کنندگانی که حاضر به فروش ارزانترین قیمتاند, مراجعه کنند و یا عرضهکنندگان نیز میتوانند بدون مانع به تقاضا کنندگی که به گرانترین قیمت حاضرند متقاضی باشند, مراجعه نمایند, بلکه هیچیک از تقاضا کنندگان یا عرضه کنندگان قادر نیستند با تغییر حجم تقاضا یا عرضهٔ خود در قیمت بازار مؤثر باشند. دو شرط لازم رقابتی, سیّال بودن عرضه و تقاضا و ذرهای بودن عرضه و تقاضا میباشند. شرایط سیال بودن عبارت است از:
۱) خریداران و فروشندگان (بدون آنکه گروه خریداران یا کارتل فروشندگان و یا دولت یا شهرداری نرخی تعیین کرده باشند) بتوانند آزادانه قیمت کالاهای خود را تعیین کنند.
۲)فروشندگان و خریداران بتوانند آزادانه با همدیگر تماس داشته باشند, بدون آنکه موانعی از قبیل مقررات, بیاطلاعی از بازار, کمی وقت و تحریم معامله سد راه آزادی آنها باشد.
۳) فروشندگان و خریداران هر مقدار کالایی را که خواهان باشند و یا بخواهند عرضه کنند بتوانند آزادانه تعیین نمایند.
۴) کالاهای موجود در بازار, همگن باشند که در غیز این صورت ممکن است خریدار به خاطر تفاوت جنس, دیگر به فروشنده مراجعه نکند. اما شرط دیگری که لازم است تا رقابت در بازار کامل باشد, ذرهای بودن عرضه و تقاضاست و منظور از ذرهای بودن عرضه و تقاضا این است که تعداد عرضهکنندگان و تقاضا کنندگان آنقدر زیاد باشد که هر عرضه به مانند قطرهای در دریای عرضه و هر تقاضا به مانند قطرهای در دریای تقاضا باشد و هیچیک از تقاضا کنندگان و عرضهکنندگان نتواند با تغییر عرضه یا تقاضای خود در قیمت بازار تأثیر داشته باشد (باقر قدیری اصلی, ۱۳۶۷, ص۲۲۴). در بازار رقابتی, افراد فروشنده قادر به کسب سودهای بیحد و اندازه نمیباشند, بلکه برای ادامهٔ حیات خود در بازار باید به قیمت حاکم بر بازار گردن نهند. در غیر این صورت اگر کالاهای خود را گرانتر از قیمت تعادلی عرضه کنند, به فروش نمیرسد و در صورتی که پایینتر از قیمت تعادلی بازار عرضه کنند, ورشکست خواهند شد. بنابراین در چنین جوّ رقابتی است که تمام فروشندگان امکان فعالیت مییابند و از حداقل سود هم بهره میبرند و همچنین قیمت کالاها در حدّ متعادل و قابل قبولی در نوسان خواهد بود.
در نتیجه به مصرفکنندگان نیز اجحاف نخواهد شد. چراکه در بازار رقابتی, قدرت مانور و انتخاب برای مصرفکنندگان زیاد است و بدین ترتیب فرمان علی (ع) در مورد قیمتها که میفرماید: «واسعار لا تجحف بالفریقین من البایع و المشتری» (نهجالبلاغه فیض الاسلام, بیتا, نامه۵۵, ص۱۰۱۷). ترجمه: "و نرخها به گونهای باشد که برای خریدار و فروشنده اجحاف آمیز نباشد" تحقق مییابد. با مطالعهٔ رهنمودهای پیامبر اکرم (ص) و علی(ع) ودیگر ائمه (ع) , در رابطه با امور اقتصادی مسلمین و همچنین بررسی رفتار تجاری مسلمانان در صدر اسلام, در مییابیم که بیشتر فعالیتهای تجاری مسلمین در یک سیستم رقابتی انجام میگرفته است.
دلایل زیر مؤید این مطلب میباشد.
۱- پیامبر اکرم (ص) در جواب عدهای از اصحاب که از ایشان تقاضای قیمت گذاری کرده بودند, فرمود: "انما السعر الی الله یرفعه اذا اشاء و یخفضه اذا اشاء" (الحر العاملی, بیتا, ج۱۲, ص۳۱۷). یعنی:"همانا نرخ کالا با خداست, بالا میبرد هنگامی که میخواهد و پایین میآورد, هنگامی که اراده فرماید." منظور از نرخ کالا در این حدیث قیمت طبیعی و متعادل حاکم بر بازار است که در اثر شرایط طبیعی و عادی از قبیل زیادی کالا یا کمی آن, افزونی یا کاهش تقاضا و هزینههای تولید و توزیع اجرت حمل و نقل و نگهداری وجود خواهد داشت. نه قیمت غیر طبیعی که ممکن است کمتر یا بیشتر از قیمت متعادل باشد. زیرا این گونه نرخ و قیمت است که به خداوند متعادل نسبت داده میشود, نه آن نرخ غیر طبیعی که چه بسا احتکار محتکران و انحصار انحصارگران پدید میآید (آیت الله منتظری, ۱۳۶۵, ص۱۰۷). از این حدیث چنین مستفاد میشود که پیامبر (ص) خواهان تعیین قیمت براساس مکانیسم عرضه و تقاضا در بازار مسلمین میباشند, همان خصوصیتی که در بازار وجود دارد. یعنی, بدون اینکه دخالتهای انحصاری فروشندگان قیمت را در بازار تعیین کند, خود بازار قیمت متعادل را معرفی نماید.
۲) در زمان پیامبر(ص) عدهای دلال, جنسهای وارداتی را که توسط بادیهنشینان و صحرا نوردان و روستاییان وارد بازار میشد, به قیمت کم میخریدند, سپس با تخلیهٔ کامل بازار از کالای مورد نظر و متقابلاً ایجاد تقاضای بیحد و حصر, اقدام به عرضه آنها مینمودند و بدین شکل باعث صعود کاذب قیمتها در جامعه میشدند. از این جهت پیامبر اکرم (ص) در جهت مقابله با این عمل فرمود: "لا یتوکل حاضر لباد دعوالناس یرزق الله بعضهم من بعض". یعنی:"هیچ شخص شهری حق ندارد برای بادیه نشین, دلالی و واسطهگری کند, بگذارید مردم از یکدیگر بهرهمند گردند. "(الشیخ ابوجعفر الصدوق: ۱۴۱۰هـ .ق, ج۳, ص۱۲۱). این حدیث, اشاره به یکی از خصوصیات مهم بازار رقابتی دارد و آن این است که فروشنده و خریدار با یکدیگر در تماس مستقیم باشند, بدون اینکه مانعی ایشان را از این کار باز دارد.
۳) در روایتی آمده است:"ان رسولالله تصدق علی المسلمین با سواقهم" (وفاء الوفاء, بیتا, ج۲, ص۷۴۸). یعنی," رسول خدا(ص) بازار را به مسلمین تصدق فرمود" (یعنی در مقابل استفاده مسلمانان از بازار عوضی نگرفت). در روایتی دیگر نیز آمده است که "انّه (علی علیه السلام) کره أن یأخذ من سوق المسلمین اجرا" (الحرالعاملی, بیتا, ج۱۲, ص۳۲۱). یعنی, "علی(ع) در مقابل استفاده از بازار, اکراه داشت که مزد بگیرد." بازار در صدر اسلام محلی بود که بامداد هر روز, فروشندگان کالاهای خود را به آنجا حمل میکردند و مکانی را اختیار مینمودند, بدون اینکه مانعی از قبیل پرداخت کرایه یا اجاره در برابر آنها باشد. آنگاه تا پایان روز مشغول معامله میشدند و سپس آنجا را ترک کرده و روز بعد هر کس پیش از دیگران در موضعی از بازار قرار میگرفت, حق تقدّم مییافت و تا شب برای احدی جایز نبود برای او مزاحمت ایجاد نماید. از احادیث مذکور, چنین مستفاد میشود که در بازار مسلمین آزادی حضور و ورود که یکی از ویژگیهای بازار رقابتی است, وجود داشته است. ۴- ۴- کیفیت آرایش بازارهای سنتی, دلیل دیگری بر رقابتی بودن بازار در اقتصاد اسلامی است. در دوران امامت علی(ع), بازارها به گونهای بود که بازار خرمافروشها, شترفروشها و ... از یکدیگر جدا بودند و جداگانه مورد بازرسی امام (ع)قرار میگرفتند. در بصره قصابان بازاری مخصوص خود داشتند که به نام رحبه القصابین (میدان قصابها) معروف بود. همچنین صحافان, کاغذ فروشان, بقالان, نوشابه فروشان و اصناف دیگر هر کدام بازاری خاص داشتند. به این ترتیب برای هر گروه از بازرگانان و هر نوع کسب و تجارت, مکانی خاص در نظر گرفته شده بود. در خیابانها رستهها, دکانها و میدانهایی وجود داشت و هر گروهی با گروه دیگر و هر کسبی با کسب دیگر در نمیآمیخت و کالاهای هر صنفی با صنف دیگر فروخته نمیشد. (سعید الشیخی, ۱۳۶۲, ص۵۲). در سفر نامه شاردن, در قسمت شهر اصفهان آمده است: "هر نوع جنس و یا مصنوع و یا خواربار محل مخصوصی دارد که مردم به هنگام حاجت میدانند به چه قسمت مراجعه کنند." (شاردن, ۱۳۶۲, ص۶۳) و نیز در سفرنامه اوژنفلاندن چنین بیان شده است: "در بازارهای شرق معمول است که اهل یک حرفه در یک محل جمع باشند... این نوع بازارها اولاً کار را بر مشتری آسان میسازد تا جنسی را که طالب است به فوریت به محلش برود. ثانیاً برای فروشنده هم بسیار نافع است که وقتی به جای یک دکان, چند دکان از یک جنس باشد, فروشندگان از اینکه بیشتر مشتریها به بازارشان بروند, استفاده میکنند. ثالثاً "هیچ چیز فرحناکتر و خوبتر از این رویه نیست که هر صنفی محل خاصی داشته باشد" (اوژن فلاندر, ۱۳۵۶, ص۲۵۰). از آنچه گذشت، میتوان چنین نتیجه گرفت که سیستم حاکم بر بازار, سیستم رقابتی بوده اما از نوع رقابت سالم که با معیارها و ارزشهای اسلامی عجین شده بود. به طوری که تجار و کسبه, با رعایت اصول و موازین اسلامی, در آن فضای اسلامی به رقابت سالم میپرداختند. در هر بازار, خریداران در زمانی کوتاه میتوانستند از کم و کیف کالای مورد نظر از طریق ملاحظه مغازههای رقیب با خبر شوند و همراه با کسب آخرین اطلاعات در مورد انواع و حجم عرضه و بها و شرایط فروش تصمیم بگیرند و همان گونه که میدانیم در تئوریهای اقتصادی, کسب اطلاعات لازم در کمترین زمان و با حداقل هزینه توسط متقاضیان, لازمه حفظ شرایط رقابتی کامل و تخصیص کارآیی منابع است.
بدین ترتیب مشتریان, با کسب آگاهی جامع از تازهترین اطلاعات مربوط به کالای مورد نظر, از جمع رقیبان کنار هم, طرف معامله را انتخاب میکردند. سطح بالای رقابت در چنین حالتی قیمت را در برخورد عرضه و تقاضا تعیین مینمود و به فروشنده امکان نمیداد تا به میل خود, در قیمت تغییر داده و مشتری را اغفال کند (علی صادقی تهرانی, ۱۳۶۷, ص۲۰). اصناف در بازار اسلامی مفهوم صنف یکی از ویژگیهای اساسی بازارها تا سدهٔ کنونی, تشکّل بازاریان در انجمنهای صنفی, یعنی "اصناف" بوده است. این انجمنها اصولاً صاحبان حرفهها را در خود متشکل میکردند و دارای وظایف اجتماعی وسیعی بودند. منشأ اصناف اسلامی به قرن سوم هجری میرسد که دورهٔ شکوفایی تمدن اسلامی و رونق تجارت و شهر نشینی بود. در این دوران هزاران نفر از مردمان شهرها و روستاها در صنعت و پیشهها به کار گمارده شدند. در این قرن بود که تشکّل افزارمندان و صنعتگران براساس حرفهها و پیشهها آغاز شد و توسعهٔ کامل شهرها در قرنهای پنجم و ششم هجری فعالیتهای اصناف را توسعهٔ فراوان بخشید (احمد اشرف,۱۳۵۹ ص۲۸) در کتاب بسیار کهن"معالم القربه فی احکامالحسبهٔ" که در قرن هفتم هجری توسط «ابناخوهٔ» که از محتسبان مصر بوده, نوشته شده است و شکل بندی طبقات مختلفی که در بازارهای یک شهر بزرگ دنیای اسلام به کار و کسب اشتغال داشتهاند با ظرافت و وضوح تام ترسیم شده است.
براساس آنچه در این کتاب بصورت یک سلسله مقررات و شرح وظایف کسبه و پیشهوران و خردهفروشان و بازاریان توانگر آمده است, میتوان دریافت که طبقات و اصناف مختلف یک شهر شامل حدود ۷۷ گروه به شرح زیر بوده اند:
۱) علافان۲ و آسیابانان, نانوایان, بریانی پزان و کباب فروشان, لکانهپزان ۳و جگرپزان، غذاپزان, سلاخان و قصابان, حلیمپزان, طباخان, پزندگان آش گندم و شیر ترش یا کشک و سمنو, کلّه پزان, ماهیپزان, شیر فروشان, زولبیا پزان, فقاعپزان و شربت سازان که میتوان آنان را جزء صنوف و تهیه کنندگان مواد غذایی انگاشت.
۲) عطاران و شمعسازان
۳) بزازان, دلالان (اختصاصاً فروشندگان دست دوم پارچه). پارچه بافان, خیاطان, رفوگران, گازران, کلاهدوزان, حریر بافان, رنگرزان, پنبه فروشان و کتاب فروشان که دقیقاً صنف نساج و پارچه فروش و تهیهٔ پوشاک را تشکیل میدادند.
۴) صرافان, که امور مالی و پولی را زیر نظر داشتند.
۵) زرگران, که از معتبرترین و توانگرترین بازاریان بودند.
۶) مسگران و آهنگران که صنایع مسین و فلزی را تهیه میکردند و محل کار آنها در یک دو راستهٔ بازار به نام بازار مسگرها و بازار آهنگران بود.
۷) کفشگران, که آنها نیز صنف بزرگ و گستردهای بودند و تهیه پایپوش مردم را برعهده داشتند.
۸) سایر طبقات مانند دامپزشکان, سمساران, بردهفروشان, دلالان املاک, سدرفروشان, فصادان و حجامت چیان. (خسرو معتضد, بیتا, ص۵۱). علت اساسی پیدایش اصناف را میتوان گسترش بازارها و تخصصی شدن آنها نام برد, بازارهای دوران قبل از ظهور اسلام یعنی عهد جاهلیت, موسمی بود و در اوقات مختلف, اغلب در محل تلاقی راههای بازرگانی برپا میشد. تجار از مناطق گوناگون محصولات خود را در آن بازارها عرضه میکردند. پس از اسلام نیز بازارهای موسمی در شهرهای بزرگ برپا میشد ولی بتدریج این نوع بازارها جای خود را به بازارهای دائمی داد. این بازارها در آغاز بدون بنا و ساختمان بود تا اینکه باگذشت زمانی, سایبانی از حصیر یا پارچههای مخصوص برای آنها تعبیه شد. در آغاز قرن دوم هجری بازارها بصورت نظام یافته بنا شد و برای دکانها سقفهایی از آجر و گچ زده شد و بتدریج بیشتر بازارها پوشیده و مسقف گشت. همزمان با گسترش و توسعه بازارها, پیشهوران و صاحبان حرفههای مختلف در محلی خاص تجمع نمودند و این تجمع مقدمات تخصصی شدن بازارها را فراهم آورد؛ همچنانکه در صدر اسلام نوعی تخصص در بازارهای مدینه مشاهده میکنیم. پس از فتوحات اسلامی, بازار عامل مهم در طرحریزی هر شهر اسلامی گردید و پیشهوران در بازارهای خاص خودگرد میآمدند. در بصره, قصابان بازاری مخصوص خودداشتند که به نام رحبهٔ القصابین۴" معروف بود.
از بازارهای تخصصی کوفه, بازار بریانگران, بردهفروشان, سلاخان و زینت فروشان بود. تخصصی بودن بازارها در شهرهای اسلامی ادامه یافت و شکل روشنتری به خود گرفت. برای هر گروه از بازرگانان و هر نوع کسب و تجارت مکانی خاص در نظر گرفته شده بود. در خیابانها رستهها, دکانها و میدانهایی وجود داشت و هر گروهی با گروه دیگر و هر کسبی با کسب دیگر در نمیآمیخت و کالاهای هر صنفی با صنف دیگر فروخته نمیشد و صاحبان هر حرفه با صاحبان دیگر حرف و صناعات در نمیآمیختند (الشیخلی, بیتا, ص۵۷). این تخصص حرفهای را در بازار شهرهای ایران مانند اصفهان, تبریز, کاشان و ... نیز مشاهده میکنیم, چنانکه صنف پارچه فروشان در بازاری به نام "قیصریه" فعالیت داشتند. انگیزهٔ گرد آمدن هر حرفه در یک بازار در این ارتباط, مطالب زیر را میتوان ذکر کرد: اولاً- رابطهٔ اشتراک در حرفه بین صنعتگران, گروههای حرفهای و شغلی در هر مکان و زمان به علت روابط حرفهای موجود میان آنان و اشتراک منافع ناشی از همکاریهای گروهی, و تنظیم و ترتیب امور شغلی به اجتماع در یک محل با چشم رغبت مینگریستند, همچنان در میان ایشان نوعی گروهبندی و درک همکاریهای اجتماعی که به پیدایش روابط میان آنان انجامید و در زندگی حرفهای آنان مفید افتاد, ملاحظه میکنیم. ثانیاً-مصلحت خود پیشهوران, گاهی صاحبان هر پیشه یا گروه کثیری از آنان را به تجمع در یک بازار مخصوص وا میدارد, زیرا صناعت آنها در آنجا شهرت مییابد و این امر برای مشتریانشان بهتر و برای کار آنها مفیدتر است. ثالثاً-ضرورت نظارت حکومت بر مشاغل و حرفهها, دولت را به ایجاد بازارهای ویژه وا میداشت تا اعمال مراقبت بر آنها آسان گردد. به همین جهت صاحبان هر حرفه در یک بازار گرد میآمدند و حتی گاهی بازارهای حرفههای مشابه, در اماکن نزدیک به هم جمع میشد. رابعاً-گاهی ضرورت تفکیک میان حرفههای مختلف, به ایجاد بازارهای ویژه میانجامید تا صنایع گرانبها با صنایع کم ارزش نیامیزد.
این موضوع را آشکارا در بازارهای "کرخ" و "بابالطاق" در بغداد مشاهده میکنیم, زیرا به صاحبان کالاهای بدبو و عفن اجازه داده نمیشد تا با عطاران درآمیزند؛ همچنین خرده ریزفروشها نمیتوانستند با فروشندگان جامههای رنگارنگ و با ارزش در یک محل باشند. خامساً-رقابت میان پیشهوران همکار در گردآمدن آنان در یک بازار مؤثر بود. زیرا هر یک از ایشان بدین وسیله میتوانست ناظر بر گروه همکاران خود باشد و از نرخهای خرید و فروش آگاه گردد (الشیخلی, بیتا, صص۵۸-۵۹). سازمانهای صنفی بازار هر صنف در شبکه اقتصاد شهری, سازماندهی خاص خود را داشت. سابقه سازماندهی اصناف به قرون اولیه تمدن اسلامی و رشد شهر نشینی باز میگردد. این تشکیلات با دستگاه فتوّت و طریقهٔ جوانمردان از خیلی قدیم ارتباط داشته است. از قدیمی ترین مواضعی که به وجود اصناف و طبقات آنها اشارت رفته است, رسائل اخوان الصفا است به اقتضای رسوم فتوت و جوانمردی, افراد هر صنف از قدیم در غم و شادی یکدیگر شریک بودهاند؛ مثلاً در مراسم عروسی و تعزیهٔ اعضای صنف, در حق یکدیگر همدردی و همکاری جوانمردانه روا میداشتند (مرتضی راوندی, ۱۳۵۶, ج۳, ص۴۱۵).
در کتاب تاریخ امپراطوری عثمانی میخوانیم: ص۶۸). مراتب اصناف عبارتند از: شیخ صنف, نقیب, استاد, صنعتگر و کارآموز. شیخ «هر صنف شیخی داشت: شیخ بزازان, شیخ مسگران, شیخ ملاحان, شیخ اطبا, شیخ یا رئیس هم نامیده میشد؛ زیرا میبینیم که خیاطان, طباخان, تجار, و خدمتگزاران هر یک رئیسی داشتند. شیخ یا رئیس یکی از افراد صنف است که به فضل و علم و بسیاری تجربه و مهارتش در آن حرفه از دیگران ممتاز میگردد. از شرایط شیخ آن بود که آگاه به دین باشد, ثروت در انتخاب شیخ اهمیتی نداشت. انتخاب او یا از طرف اعضای صنف صورت میگرفت و مقامات مسئول او را به رسمیت میشناختند, یا محتسب که مأمور رسمی دولت و مسئول امور اصناف بود, او را تعیین مینمود. او قدرت و اختیار فراوانی داشته و در کلیهٔ مسائل عمومی نمایندهٔ صنف بوده است... در موارد بروز شک و اختلاف در امری از امور آن حرفه, به او مراجعه میشد. فرمان او بر افراد صنف نافذ و سخنش مبان آنان مسموع بود. افراد صنف خود را به انجام وظایف مقرر فرمان میداد و اطاعت از اوامر او بر اعضای دستهاش لازم میبود. از کارهای مهم شیخ موافقت وی بود با پیوستن فردی به صنف, هر گاه او را شایسته مییافت. به نظر میرسد که شیخ هر حرفه قدرت مالی نیز در صنف داشته و وظیفهٔ رئیس و صندوقدار هر دو به عهدهٔ او بوده است. (الشیخلی, بیتا, صص۸۵-۸۶). نقیب نقیب دستیار شیخ بود و هر شیخ ناگزیر از داشتن نقیب بود, ولی گاهی چنین پیش میآمد که رتبهٔ نقیب بدون شیخ باشد.
سمت نقابت در دورهٔ متأخر اهمیت بسیاری در تشکیلات حرفهای داشته است. رتبهٔ نقیب, چنانکه مؤلف الذخایر و التحف معتقد است. رتبهای کهن است و نقابت پیش از پیرها وجود داشته و میافزاید که نقیب پیشتر و برتر از شیخ است. نظراتش را با استشهاد به کردار و گفتار شیخ حسن بصری پایه مینهد و میگوید که حسن بصری از نقبا بیش از مشایخ تفقّد و پرس و جو میکرد. از او نقل شده که هر گاه از شیخی پیش او شکایت میبردند پی نقیب او میفرستاد؛ پس اگر نقیب را جاهل مییافت امر به عزل شیخ میداد و میگفت: "نقیب دانا از حرمت خود و حرمت شیخ پروا دارد و نقیب را به ناخدای کشتی مانند کرده است که اگر شایسته باشد کشتی در سلامت است و هر گاه فاسد گردد کشتی فساد پذیرد. بنابراین هر کس که میخواهد عهدهدار رتبهٔ نقابت گردد باید در کسب علم بکوشد و آن حرفه را بشناسد و بداند و عادل باشد. (الشیخلی, بیتا, ص۸۸). «نقابت سه مرتبه دارد: نقیب بزرگ که پیشوای دیگران و برتر از آنان است و دو نقیب دیگر زیر فرمان او هستند و دارای مقامی والاست و فرمانش بر همه روان. مهمترین وظیفهٔ نقیب اجرای تشریفات «شدّ» (بستن, کمربستن) میباشد که یک از رسوم ضروری پیوستن به جرگهٔ افراد یک حرفه است. گاهی شیخ او را برای انجام کاری که به افراد حرفه مربوط میگردد یا برای رسیدگی به امور آنان میفرستد. همچنین نقیب اطلاعاتی را که دانستن آنها ضروری و مورد نیاز افراد گروه است در اختیار آنان قرار میدهد تا آنجا که از دیگر بلاد نیز کسانی را پیش او میفرستند تا مسائل و مشکلات حرفهای را نزد او طرح و رفع کنند. از کارهای او تشویق اهل حرفهاش به اطاعت از شیخ و انجام تکالیفشان در قبال او بود. نقیب چنانکه به نظر میرسد, دارای قدرت مالی نیز بوده است. او اموال بسیاری از استادان را گرد میآورد و در زمینههای چندی مانند بخشش به شیخی که درآمد ندارد یا کمک به «مشدودی» (کمر بستهای) فقیر, جهت برگزاری ولیمهٔ «شدّ» خود صرف میکند.پیروانش که کمر بستهٔ او هستند پیوسته هدایایی برای او میفرستند. این هدایا خصوصاً در ایام مخصوص و اعیاد فرستاده میشد. دفاع از کمربستگان و حمایت از اهل حرفه جزء تکالیف نقیب بود (الشیخلی, بیتا, ص۸۹). استاد هر صنف متشکل بود از مجموعهٔ استادان صنف که با کمک کارگران و شاگردان فعالیت میکردند. هر استاد میتوانست به میل خود شاگردانی داشته باشد. در ایروان بطور متوسط هر استاد یک شاگرد داشت و در اوایل قرن نوزدهم, ۷۲۲ استاد ۶۶۷ شاگرد در آن شهر اشتغال داشتند. سن ورود به شاگردی از ۱۲ سالگی بود و ۱۰ سال طول میکشید که شاگرد به مقام استادی برسد. استادان شاگردان خود را در امور دینی و رموز حرفهای آموزش میدادند. شاگرد از استادش غذا و لباس میگرفت ولی حقوق دریافت نمیکرد و فقط شاگردانه میگرفت (احمد اشرف, بیتا, ص۳۲). ابن خلدون مهارت صنعتگر را در صناعت به استعداد و ذوق معلم (استاد) و توانایی او بر تعلیم نسبت میدهد؛ بنابراین در هر شغل و پیشهوجود استاد ضروری است, از این روی, مغنیان, پنبهفروشان, خدمتگزاران و... هر گروه برای خود استادی داشتند (الشیخلی, بیتا, ص۸۶). صنعتگر فردی که میخواهد صناعتی بیاموزد تا بعدها آن را پیشهٔ خود سازد, به استادی میپیوندد تا نزد او جهت آموزش و کسب مهارت در آن حرفه کارآموزی کند, در این مرحله نام صنعتگر یا شاگرد بر او اطلاق میگردد. صنعتگر به استادش در کار او کمک میکند و گاهی استاد برای این کار مزدی به او میدهد و گاهی به او خوراک و پوشاک میدهد. احترام استاد بر صنعتگر واجب است و از نشانههای این احترام این است که پشت سر او راه برود, نیازهای او را برآورد و خدمتگزار و فرمانبر فرمانهای او باشد... صنعتگر پس از دورهٔ کار آموزی میتواند استادی مستقل گردد و پس از انجام آزمایشی خاص جهت شناخت میزان مهارت او در آن حرفه میتواند دکانی مخصوص بگشاید(الشیخلی, بیتا, ص۸۷). توضیح اینکه, پس از بذل تلاش و کوشش در یک صنعت, باید خود را در معرض آزمایش کارشناسان آن صناعت قرار دهد تا میزان مهارت او در آن کار روشن گردد. پس اگر آن کارشناسان شایستگی او را برای پرداختن بدان صنعت تصویب کردند, نزد شیخ و نقیب آن حرفه میرود و آن دو را متقاعد میسازد که قادر است در سلک پیشهٔ آنان درآید (الشیخلی, بیتا, ص۸۷). بدین ترتیب طی مراسمی به نام کمربستن, شخصی در سلک اعضای یک حرفه در میآید. وظایف اصناف در رابطه با وظایف و تکالیف صنف باید گفت, آنچه در کتابهای حسبه آمده انسان را به وظابف مذکور رهنمون میسازد و آن عبارت است از تعالیم و وظایفی که محتسب به کمک «عریف» که فردی معتمد از پیشهوران و بصیر و آگاه به امور آنها بوده است, بر اهل اصناف واجب مینمود. این تعالیم و وظایف از مقدرات معمول و متعارف میان خود صاحبان حرف اخذ میشد و محتسب در شناخت خود نسبت به بی عیب و نقص بودن کار و کمال آن بر عرف جاری در میان اهل صنف و روشهایی که پیروی از آن در انجام آن حرف لازم بوده و نیز حرام و حلال شمردن آنچه پیشهوران باید بدان بپردازند, اتّکا میکرد. محکم کاری در صنعت و بیعیب و نقص بودن مصنوعات نسبت به محکم کاری در صنعت و بیعیب و نقص بودن آن, توجه شده است. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: "ان الله یحب اذا عمل أن یحسن" (نهجالفصاحهٔ, ۱۳۶۰, ص۶۴۷) یعنی خدا دوست دارد وقتی کسی کار میکند, آن را نیک انجام دهد. اصناف به این امر توجه داشتند. البته بیعیب و نقص بودن کار, امری نسبی بود. مثلاً در مورد نانوایان عبارت بود از پهن و نازک کردن و پختن خود آن, در مورد شیشه گران لازم بود که شیشه را, تا کاملاً پخته نشده از کوره خارج نکنند.
بر بافندگان لازم بود که در کار دقت کنند و طول و عرض متعارف را رد بافت مراعات نمایند. همچنین بر نوع فرآوردهها و درجه اتقان آنها عنایت شده, صاحب کالای نامرغوب به کیفرهای گوناگون مجازات میگردد؛ از جمله برگرداندن کالا برای بیعیب و نقص کردن آن, یا تعزیر و رسوا ساختن او, یا منع او از اشتغال به آن حرفه برای خیر جامعه تا زمانی که به اصطلاح کار خود و کسب مهارت بپردازد. (عبدالرحمن بن نضیر الشیرزی, ۱۴۰۱هـ , صص۶۵-۷۲). توجه به مصالح و منافع اعضای صنف مصالح اعضای صنف در امور مختلف مورد عنایت بوده؛ از جمله اختصاصی بودن بازارها برای تضمین منافع صنعتگران و کالاهای آنان. به هر صنف بازاری خاص اختصاص یافته و مقرر گردیده بود که به صنعتگران به لطف و مدارا رفتار گردد و آنان را بر کارهای فوق طاقتشان نگمارند. همچنین باید منافع آنان هنگام تعیین مزدها و نرخها مراعات شود. وقتی که محتسب نرخ نان, باید سود نانوا مراعات گردد. اگر کسی کمتر یا بیشتر از نرخ اهل بازار بفروشد از آنجا اخراج میشود. در بسیاری اوقات اعضای یک صنف بر نرخ معینی که ضامن حفظ منافع آنان بود, اتفاق مینمودند (الشیخلی, بیتا, ص۸۴) توجه به بهداشت پاکیزگی کالای تولید شده و وسایل تولید و کارگاهها نیز مورد توجه قرار داشت و حفظ نظافت در هر چیز برای اهل اصناف ضروری و واجب بود. مثلاً از نانوایان خواسته شده بود ظرفهایی را که به کار میگیرند پاکیزه نگاهدارند و آن را بپوشانند و آنچه نانها را با آن میپوشانند و زیر آنها میگسترند باید نظیف باشد و تغارها را باید خوب بشویند (الشیزی, بیتا, ص۲۲). آسیابانان ملزم بودند که غله را با غربال خاکگیری کنند و آن را از گل پاک نمایند و قبل از آسیاکردن, غبار از آن بزدایند. از لبنیاتیها خواسته شده بود که ظرفهای خود را بپوشانند و محلی که در آن کار میکنند, سفید و نظیف باشد. همچنین روغن فروشان به نظارت و شستن لباسها و ظرفها و دستها و پاک کردن ترازوها و پیمانههای خود امر شده بودند (الشیخلی, بیتا, ص۸۵). فعالیتها: نگاهی به کیفیت فعالیت اصناف در سیر تاریخ اجتماعی و اقتصادی مسلمین, نشانگر این مسئله است که اصناف و اهل حرف جهت تثبیت موقعیت سیاسی و اقتصادی خویش, در محفلهای مختلف فعالیت داشتهاند. این فعالیتها هم جنبه سیاسی داشت و هم جنبه اقتصادی, اجتماعی و دینی. فعالیتهای اقتصادی اصناف نقش اصناف در عرصه اقتصاد مهم بود و این ناشی از نیاز مردم به کالاهای ضروری و غیر ضروری بود. اصناف قادر به تعیین کمیت و کیفیت کالاها و حتی بهای آن بودند. بسیاری اوقات یک صنف بر نرخی واحد با هم توافق میکردند و جز با آن نرخ نمیفروختند. حتی گاهی یک صنف با دوستان بازاری خود سازش و توافق میکردند و دست از کار میکشیدند تا اوضاع بر مردم تنگ گردد و ناگزیر شوند که به خواستههای آنان تن در دهند. بنابراین ملاحظه میکنیم که ضرورت برقراری نظارت دولت در محدود ساختن قدرت اقتصادی اصناف در جامعه, از عوامل ایجاد شغل حسبه بوده است. صنف در هنگام بحرانهای اقتصادی نقشی فعال در حمایت از اعضای خود به عهده میگرفت.
اشارات بسیاری از ایستادگی اصناف در برابر دولت, برای پشتیبانی از اعضای خود, در رویارویی با ستم, در دست داریم, در سال (۳۰۵ هـ /۹۱۷م) امیر بصره مقرر ساخت که بازارها باید میزان معینی کالا تولید کنند, پس بازاریان در برابر او به پا خواستند و او را در خانهاش محاصره کردند, تا آنجا که خلیفه "المقتدر" ناگزیر از برکنار کردن او گردید (الشیخلی, بیتا, ص۱۲۵). فعالیتهای اجتماعی اصناف فضای بازار تنها به دادوستد و بازرگانی اختصاص نداشت, بلکه به عنوان مهمترین شاهراه حیاتی شهر, برخی از عناصر شهری مانند مسجد جامع, مدرسههای مذهبی, خانقاه, گرمابه و سایر تأسیسات و فضاهای مهم شهری را در خود جای میداد و در امتداد خود با مراکز اداری-حکومتی ارتباط داشت. به همین جهت, محوری مهم در حیات اجتماعی شهر بود. این محور که بین مراکز مهم سهگانه مذهبی, اقتصادی و سیاسی, پیوندی استوار ایجاد کرده بود, توسط عامل چهارم, یعنی نیروی حاصل از تجمع گروههای صنفی و روحیه فتوت و اخوت میان آنان به قلب شهر شده بود که جریان اجتماعی از درون کانالهای آن به کالبد شهر دمیده میشد (حسین سلطانزاده, ۱۳۶۷, ص۲۱۶).
در چنین محیطی فعالیت اجتماعی اصناف, با شرکت آنها در مراسم اجتماعی پدیدار میگردید. پیشهوران عادت داشتند که در روزهای شادی, برای نشان دادن شرکت خود در سرور و شادمانی, زینتها و زیورها را در بازارها به تماشا بگذارند, ایشان همچنین در مراسم سوگواری نیز شرکت میکردند. یکی از مراسم سوگواری که پیشهوران در آن شرکت میجستند, عاشورا بود و آن دهم محرم, روز شهادت امام حسین(ع) و یاران بزرگوار اوست. در این ایام بازارها بسته میشد, از فروش خودداری میگردید, بیرقها آویخته میشد و مردم به سوگواری و گریهو زاری میپرداختند. همچنین بازاریان در هجدهم ذیالحجه هر سال به مناسبت عید "غدیر خم" آذین میبستند و بازارها را شب و روز باز نگاه میداشتند (ابن اثیر, بیتا, ج۸, صص۵۴۹-۵۵۰). اغراق نخواهد بود اگر گفته شود, امروزه هیچ فضایی در شهر نیست که از نظر کارکردهای اقتصادی-اجتماعی قدرت, وسعت و دامنه نفوذ آن در حیات اجتماعی شهر, مانند بازار در شهرهای قدیم باشد. ویژگیهای کارکردی بازار موجب جلب همه فعالیتهای اجتماعی به خود میشد. فعالیتهای سیاسی اصناف و بازاریان در زمینه سیاسی نیز نقش اصناف بارز و مورد توجه میباشد. آنها بارها در هنگام بحرانهای سیاسی, دستخوش انواع گرفتاریهای ناشی از این تلاشها و فعالیتها گردیدند.
بازار عرصهای بود که مختار هنگام قیام علیه امویان (۶۶هـ/۶۹۵م) یارانش را در آنجا بسیج کرد. گاهی پیشهوران در لشکرهایی که جهت دفاع از شهر بسیج میشد, شرکت میکردند. مانند شرکت آنان در لشکری که زمان المهدی و به سرداری هارون برای نبرد به سرزمین روم رفت (الشیخلی, بیتا, ص۱۲۶). در ایران نیز در جریان نهضت مشروطیت پس از درگیریهایی که میان مردم و سربازان در بازار تهران درگرفت مردم بازارها را بستند و حدود چهارده هزار نفر که اکثریت آنان کسبه و پیشهوران بودند به تشویق تجار و با حمایت مادی آنان در سفارت انگلیس متحصن شدند. تجار شهرهای دیگر نیز به دنبال تهران بازارها را بستند و عملاً چرخهای اقتصادی کشور را از کار انداختند و مختل کردند. مبارزات پیگیر جبههٔ متحد علما و تجار سرانجام مظفرالدین شاه را وادار ساخت که فرمان اعطای مشروطیت ایران را در تابستان سال (۱۳۲۴هـ.ق /۱۸۰۹م), صادر نمایند. همچنین تجار و اصناف پس از بمباران مجلس و استقرار استبداد صغیر نقش فعالی در دفاع از مجلس و مشروطیت گرفتند و دوران استبداد صغیر چه در تهران و چه در شهرهای دیگر و بخصوص در شهر تبریز به مقاومت دلیرانهای برخاستند و علی رغم فشارهای شدید عمال محمد میرزا و نیروی قزاق, بازارها را بستند و به مبارزات خود ادامه دادند (احمد اشرف, بیتا, ص۱۱۵). مبارزهٔ بازاریان با استبداد و استعمار در سال (۱۳۳۱هـ.ق /۱۹۱۳م) هنگام اشغال تبریز به دست قشون روسیهٔ تزاری از نمونههای دیگر مقاومت این طبقه بود. از ۳۵ نفری که در جریان این حوادث به دست قشون روسیه به شهادت رسیدند, ۱۸ نفر از اصناف, ۶ نفر از تجار, ۶نفر از علما و ۴نفر از عمال دیوانی و یک نفر از فلاحان بودند. گذشته از آن روسها بسیاری از مغازههای بازاریان را غارت کردند و به تخریب اموال آنان پرداختند و بسیاری از بازاریان را مورد تعقیب, شکنجه و بازداشت قرار دادند. در این زمان مبارزات بازاریان در شهرهای دیگر مانند اصفهان, شیراز و مشهد و به خصوص شهر رشت که زیر سلطهٔ روسها بود نیز ادامه داشت و بازاریان با بستن بازارها و تظاهرات دسته جمعی اعتراض خود را به استعمار خارجی و استبداد داخلی اعلام داشتند (احمد اشرف, بیتا, ص۱۱۶).
نظارت بر بازار در تمدن اسلامی آغاز نظارت بر بازارها از ویژگیهای احکام اسلامی, فراگیری شرایط و احوال مختلف و جزئیات امور میباشد که از جملهٔ آنها مسائل مربوط به مبادلات مالی است. لازمه اجرای مقررات و نیل به اهداف و انتظارات به نحوی فعال, سازنده و نتیجه بخش, نظارت و کنترل دقیق, هوشیارانه و فراگیر را ایجاب میکند. بازارها از نخستین عهد تاریخ دولت اسلامی, تحت نظارت و مراقبت بودهاند, احادیث و روایات بسیاری در این زمینه آمده است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم: "و قدروی: أن الرسول الاکرم (ص). مرّ بصرّه طعام؛ فأدخل یده فیها, فنالت بللأ؛ فقال: ما هذا یا صاحب الطعام؟ فقال: اصابته السماء یا رسول الله فقال: أفلا جعلته فوق الطعام کی یراه الناس؟ من غش, فلیس منی" (نور الدین علی بن احمد السمهودی, بیتا, ص۷۵۶). ترجمه:"رسول اکرم (ص) از جایی میگذشت. مجموعهای طعام دید, دستش را در آن کرد مقداری طعام مرطوب بود, فرمود: "ای صاحب طعام این (رطوبت) چیست؟ گفت:"باران چنیناش کرده, ای پیامبر خدا." فرمود:"چرا آن را در قسمت بالا نگذاشتی تا مردم آن را ببینند؟ هر کس غشّ در معامله کند از ما نیست." و در روایتی دیگر آمده است "انت (ص) مدّ یده الی صبرهٔ طعام, فاخرج طعاماً ردیّا, فقال لصاحب الطعام:"ما اراک الا و قد جمعت خیانهٔ، و غشاً للمسلمین" (نور الدین علی بن احمد المسهودی, بیتا, ص۷۵۵). ترجمه: "که آن جناب دست خود را درون کپهای گندم کرد و مقداری گندم نامرغوب بیرون آورد و به صاحب آن فرمود: تو را نمیبینم جز اینکه خیانت به مسلمین و غش در معامله با آنها مرتکب شدهای". پیامبر اکرم (ص) امر نظارت بر بازارها را به مأموری خاص محول کرد, پس از فتح مکه سعد بن سعید بن العاس را بر بازار مکه گماشت و عمر بن خطاب را مأمور بازار مدینه فرمود (محمد بن محمد بن احمد الفراشی, ۱۹۷۶, ص۳۶). در مورد علی (ع) آمده است که هر روز صبح زود در حالی که تازیانهاش بر دوشش بود در بازارهای کوفه یکییکی میگردید و مردم را موعظه میکرد و وظایفشان را بدانها گوشزد مینمود؛ آنگاه باز میدگشت و برا ی رتق و فتق امور مردم مینشست.
در بعضی منابع اضافه شده است که چون بازاریان او را میدیدند دست از کار کشیده, گوشها بدو سپرده, چشم بر او میدوختند تا سخنش تمام شود. وقتی کلام او پایان مییافت میگفتند: "شنیدیم و اطاعت میکنیم ای امیرمؤمنان." بنابر روایتی "انه لما سأل (ع) المرأهٔ التی تخاصم ذلک التّمار عن شأنها, قالت: یا امیرالمؤمنین, اشتیب من هذا تمرا بدرهم و خرج أشفله ردیّا و لیس مثل الذی رأیت. قال: فقال: ردّ علیها. فأبی, حتی قالها ثالثاً, فعلا بالدّره حتی ردّ علیها و کان یکره أن یجلّل التمر" (اصول کافی, بیتا, ج۵, ص۱۵۱). ترجمه: هنگامی که آن حضرت(ع) از زنی که با آن خرما فروش بحث میکرد قضیه را پرسید, او گفت:"ای امیر مؤمنان از این مرد خرمایی خریدم به یک درهم, قسمت زیرین نامرغوب بود و مانند قسمتی که دیده بودم, نبود. "امام(ع) به فروشنده فرمود: خرما را پس بگیر"فروشنده نپذیرفت سه بار این دستور امام و استنکاف فروشنده تکرار شد آنگاه تازیانه را بر سرش بلند کرد تا اینکه فروشنده خرما را پس گرفت. آن حضرت از اینکه خرمای خوب رو, و خرمای نامرغوب زیر قرار داده شود, اکراه داشت. خلفای راشدین نیز به نظارت بر بازارها اهتمام داشتند خلیفه عمر بن خطاب در حالی که تازیانهای بر دوش داشت در بازارها میگردید و به وضع بازاریان رسیدگی میکرد و بارها کسانی را که در بازارها کار میکردند ولی احکام آن را نمیدانستند تازیانه زد. از او روایت شده که مردی را دید که شیر را با آب در آمیخته است پس آن را بر سر و روی او ریخت (الحر العاملی, بیتا, ج۱۲, ص۴۱۹). همچنین به فروشندهای که مویز در بازار میفروخت فرمان داد یا از نرخی که میفروشد باید بکاهد یا از بازار اخراج گردد. بدین ترتیب مشاهده میکنیم که عمر خود مستقیماً بر بازارها نظارت داشت, ولی مأمور ویژهای نیز برای این امر منظور کرد: سائب بن یزید و نیز عبدالله بن عقبه را مأمور بر بازار مدینه کرد و سلیمان بن ابی حثمه را نیز که از برگزیدگان مسلمان مهاجر بود بر بازار گماشت (ابن تیمیه, ۱۳۱۸هـ, ص۴۳). از اینجا برای ما روشن میگردد که نظارت بر بازارها از صدر اسلام وجود داشته است. مأموری را که عهدهدار نظارت بر بازارها میگردید"عامل بازار" مینامیدند و از وظایف مهم او رسیدگی به اوزان و پیمانهها, و گردآوری مالیاتهایی بود که بر دکانها و صنعتگران وضع میگردید. همچنین بنظر میرسد که از کارهای دیگر او داوری در اختلافاتی بوده است که میان صاحبان حرف و مشاغل پدید میآمد (الشیخلی, بیتا, ص۱۱۶). محتسب حرفهها در جامعهٔ عربی اسلامی قرون وسطی از آزادی مطلق برخوردار نبود, بلکه دولت نظارت بر امور آنها و ارشاد فعالیتهایشان را تصدی میکرد و آنها را زیر نظر داشت. میتوان حسبه را برجستهترین دستگاه رسمی دانست که با تشکیلات اصناف رابطهٔ مستقیم داشته است. عقاید دربارهٔ اصل حسبه متفاوت است, برخی آن را منصب یا سازمانی میدانند که برای اجرای قاعدهٔ مشهور اسلامی, یعنی قاعدهٔ «امر به معروف و نهی از منکر» در زمینهٔ اخلاق و قانون پدید آمده است. برای تأیید اصل اسلامی حسبه, این منصب به پیامبر (ص) و خلفای راشدین نسبت داده شده, زیرا آنان خود عهدهدار این وظیفه میگردیدند. اما برخی دیگر کوشیدهاند تا اندیشهٔ پدید آمدن حسبه را به عهده بیزانس نسبت دهند که امور بازار زیر نظر دولت بود و مأمورانی مخصوص برای نظارت بر صاحبان حرف و مشاغل تعیین شده بود. چنین تشکیلاتی در سراسر خاور نزدیک متداول بود و در طول دوران بیزانس تا زمان فتح اعراب همچنان ادامه داشت. هنگامی که اعراب آمدند آن را بدون تبدیل یا تغییری اقتباس کردند... ولی وجود این منصب در عهد بیزانس, ضرورتاً موجب نمیگردد که تشکیلات حسبهٔ اسلامی به ریشههای بیزانس نسبت داده شود؛ و دلیل بر این نیست که اعراب آن را از بیزانس گرفته باشند.
نهضت حیات اقتصادی در جامعهٔ قرون وسطی, تقلبات و خیانتهایی که گروهی بدان دست میزدند و علاقهٔ دولت به مبارزه با این تمایل ناپسندیده که منتهی به اخلال در مصالح عمومی میگردید, همه از عواملی بود که به ایجاد سازمان حسبه انجامید. ولی بشمار آوردن حسبه به عنوان سازمانی که به طور کامل از بیزانسیان اقتباس گردیده نظریهای است که مستند بر دلایل قوی نیست, خصوصاً آنکه نظارت بر بازارها, پیش از ارتباط یافتن اعراب با میراث بیزانس, در میان آنان معمول بوده است؛ زیرا چنانکه گذشت, پیامبر(ص) و خلفای راشدین یا خود بدان میپرداختند یا کسانی را ره نیابت از طرف خود بدان میگماشتند, (الشیخلی, بیتا, ص۱۱۷). نخستین اشارهٔ آشکار به حسبه, به پایان نیمهٔ اول قرون دوم هجری باز میگردد که عاصم بن سلیمان احول, در زمان ابوجعفر منصور, در کوفه عهدهدار حسبه بر پیمانهها و اوزان بوده است. همچنین منصور, ابازکریا بن عبدالله را در سال (۱۵۷هـ/۷۷۳م) بر حسبهٔ بغداد و بازارها گماشت (الشیخلی, بیتا, ۱۱۷). وظایف محتسب پطروشفسکی در کتاب "اسلام" در ایران "در شهرهای قرون وسطایی اسلامی و به ویژه در بلاد ایران, به موازات محکمه شرع, مؤسسه دیگری وجود داشته تا احکام دین و اخلاق اسلامی از طرف اهالی نقض نشود و د راین باره مراقبت مبذول دارد. این مؤسسه "حسبه" بوده است.
این اصطلاح حتی در زمان خلفا به معنی و مفهوم نظارت بر اخلاقیات و زندگی از نظرگاه احکام شریعت, بکار میرفته و چون در بلاد شرقی قرون وسطایی, زندگی اجتماعی در پیرامون بازارها متمرکز بوده, "حسبه" نیز به صورت نظارت بر اخلاقیات و بازارها در آمد. در هر شهری مأموری عالیرتبه و مخصوص به نام محتسب در رأس اداره حسبه قرار داشت وی از میان طبقه فقیهان معیین میشد. خدمت او وظیفهای دینی محسوب میگشت... محتسب به اتفاق دستیاران خویش مرتباً به بازارها و آویهای پیشهوران سر میزد و نظارت میدکرد. او حق نداشت قیمت اجناس بازار را معین کند و یا اینکه بازرگانان را مجبور کند که کالاهای خویش را به بهای معینی بفروشند. ولی صحت اوزان و مقادیر را رسیدگی میکرد و مراقب بود که فروشندگان در کالاهای خود تقلب نکنند" (الشیخلی, بیتا, ص۱۱۸). "ابن خلدون میگوید: "محتسب... حمالان و کشتی داران را از افراط در باربرداری منع کند و صاحبان بناهای شکسته را به ویرانی آن وادارد که عابران از سقوط ناگهانی آن زیان نبینند و نیز معلمان مکتب را که در زدن کودکان افراط کنند تنبیه کند.
دخالت وی محتاج شکایت و جلب نظر نیست که هر چه از این قضایا بدو رسد درباره آن رسیدگی تواند ونیز تواند که کسانی را که در اداری حق سستی کنند به انصاف وادارد و همه رسیدگیهایی که ضمن آن استماع شاهد و اجرای حکم نیست, از وظایف اوست که این احکام آسان و ناچیز است و مقام قضا از رسیدگی آن بالاتر است و آنرا به دست محتسب دادهاند تا خادم منصب قضا باشد.
در بسیاری از دولتهای اسلام چون دولت عبیدیان مصر و مغرب و امویان اندلس احتساب وابسته به مقام قضا بود و قاضی هر که را میخواست محتسب میکرد (پطروشفسکی, ۱۳۵۴, ص۱۹۲). محتسب مراقب بود که مردم مقررات شرع را رعایت کنند. بر بازار نیز نظارت داشت و از ایجاد دکانهایی که مانع عبور مردم میشد جلوگیری میدکرد. ضمناً مراقبت میکرد سنگ و پیمانه درست باشد و مطالبات مردم وصول شود. در دوران فاطمیان اهمیت این منصب بیشتر شد. محتسب نایبانی داشت که در بازارها میگشتند و دیگها و گشتها کار خوراک پزان را بازرسی میکردند و مراقب بودند که کسانی بر چهارپایان بیش از آنچه معمول بود بار نکنند. معلمان مکتب را از زدن اطفال مانع میشدند. در واقع محتسب عهدهدار امر به معروف و نهی از منکر بود (حسن ابراهیم حسن, ۱۳۶۲, ج۲, ص۲۵۹).
از تکالیف محتسب بررسی میزان دقت و خوبی کارها بود. گاهی اوقات به آزمایش صاحبان حرف و مشاغل میپرداخت تا از میزان تخصص و مهارت و خبرگی آنان در آن صنعت آگاه گردد. از نکات جالب اینکه محتسب, اهل صنف را بر تولید مقداری معین از فرآوردههای خود ملزم میساخت. بنابراین غله فروشها و آرد فروشها را وادار میکرد تا روزانه مقدار معین آرد تحول نانوایان دهند و برای هر دکان نانوایی سهمیه که هیچ گونه نارسایی و کمبودی پیش نیاورد و پاسخگوی مردم باشد, تعیین میکرد تا روزانه پخت کنند. همین مقررات را در مورد شیر فروشها اعمال میکرد, به نحوی که آنها بیش از نیاز مصرف کنندگان تولید نمیکردند, تا فرآوردههایشان دستخوش فساد و تباهی نگردد. غالباً محتسب فهرستی از نام پیشه وران و تعداد محل و دکانهای آنها در دفتر خود ثبت میکرد تا در مواقع لزوم بدان مراجعه کند. یکی از وظایف محتسب جلوگیری از احتکار بود. افراد از خرید کالاها در اوقات فراوانی و گوش خواباندن برای روزگار کمیابی و بالا بردن بهای آنها بنابر میل خود منع گردیدهاند. نهی از احتکار مبتنی بر حدیثی از پیامبر(ص) است که فرمود: "الجالب مرزوق و المحتکر ملعون". ترجمه: "وارد کنندهٔ (کالا به بازار) روزی میخورد و محتکر لعنت میبرد" و نیز حدیثی دیگر که فرمود: «لا یحتکر الاخاطی». ترجمه:"جز خطاکار کسی احتکار نمیکند." هر گاه محتسب پی میبرد که کسی کالایی را احتکار کرده اورا اجباراً وارار به فروش میساخت (حسن ابراهیم حسن, ۱۳۶۲, ج۱, ص۴۵۵). در کتاب آیین شهرداری در باب وظایف محتسب آمده است که: " محتسب باید که همواره بازارها را مراقبت کند و هر زمان سوار شود و به بازاریان و فروشندگان و دکانها و راهها و ترازوها و وزنهها سرکشی کند و طرز معاش و خوراک و نیز تقلباتی را که میکنند, بنگرد. شب یا روز در اوقات مختلف به بازرسی بپردازد و این کار را غفلتاً انجام دهد و اگر بازرسی بعضی از دکانها به هنگام روز میسّر نباشد در موقع شب مهر زند و بامداد به بازرسی بپردازد. به هنگام بازرسی باید شخصی امین و کاردان و مقبولالقول همراه او باشد.
اما جز بدانچه برخود او آشکار شود, اعتماد نکند و نیز بازرسی بازارها را سست نگیرد, چنانکه نقل شده است در روزگار علی بن عیسی وزیر, محتسب بغداد غالباً در خانهٔ خود مینشست. بدو نوشت: "حسبت با پوشیدگی و دوری از مردم سازگار نیست. در بازارها بگرد تا روزی برتو حلال باشد و به خدا سوگند اگر در خانه بنشینی مستوجب کیفر الهی خواهی بود." (ابن اخوهٔ, ص۲۰۶). دستیاران محتسب به علت مسئولیتهای بسیاری که بر عهده محتسب بود, چنین معمول گردیده بود که "اعووان" و "غلامانی" به منظور تعقیب و پیگرد متخلفان برای خود برگزیند. پاکدامنی و شهامت و نیز دلبستگی و پشتکار از صفاتی بود که این دستیاران و غلامان باید دارا باشند. تربیت آنان و تعلیم وظایف و شناسایی متخلفان زیر نظر محتسب انجام میگردید. شاید از مهمترین دستیاران محتسب "عریف۵" باشد. محتسب, چنانکه پیش از آن گذشت بر همهٔ کارهای اصناف نظارت میکرد و چون توانایی احاطه بر همهٔ امور آنها را نداشت از میان افراد هر حرفه, عریفی آگاه و دانا بر اسرار آن حرفه, که از معتقدان بازار و از بزرگان صاحبان صنعت و متصف به امانت و شرف بود, بر میگزید (الشیخلی, بیتا, ص۱۲۰). از مهمترین وظایف عریف, نظارت بر همهٔ اموری بود که محتسب در ارتباط با اصناف به عهده داشت.
از این روی, عریف وضع هم صنفان خود را مورد بازرسی قرار میداد و در اخبار آنان تحقیق میکرد و از اسرار آنان آگاه میگردید و آنان را در خفا و آشکارا از خطاها مطلع میساخت. هر گاه برای محتسب برای عریف روشن میشد که کسی در کار خود خیانت ورزیده, او را برای کیفر شدن نزد محتسب میبرد. غالباً محتسب برای شناخت میزان بیعیب و نقص بودن و خوبی کارها, به عریف مراجعه میکرد. عریف دفتری مخصوص داشت که صاحبان حرف و مشاغل, نمونههایی از تولیدات خود را بدانجا میبردند تا او راجع به میزان بیعیب و نقص بودن و خوبی آنها اظهار نظر کند. عریف محتسب را در تنظیم کیفیت کارها در رابطه با پیشهوران یاری میداد. از وظایف عریف نظارت بر کالاهایی بود که به بازار وارد و از آن صادر مسیشد. گاهی از ابزارهایی که اهل اصناف به کار میبردند, بازدید میکردو حدود اجرای تکالیفی را که به عهده داشتند مورد بررسی قرار میداد. همچنین گاهی به حل اختلافات و برخوردهایی که میان افراد صنف خود پیش میآمد میپرداخت و بدون آنکه به اطلاع حاکم برساند. خود داوری میکردند. هر گاه میان دو صنف برخوردی روی میداد، عریفان این دو صنف به حل و رفع آن اقدام میکردند. غالباً عریف به عنوان اینکه عهدهدار وظیفهٔ سرپرستی اهل صنف بود, مزدی از آنها دریافت میدکرد (الشیخلی, بیتا, ص۱۲۱). □ پیوند تجارت علم و اخلاق در بازار اسلامی بازار در فقه اسلامی به عنوان کانونی است که در آن سه عنصر تجارت, اخلاق و علم پیوندی عمیق دارند. تاجر مسلمان وظیفه دارد که علاوه بر تسلط بر رموز مختلف تجارت, با مبانی علمی و اخلاقی آن نیز آشنایی داشته باشد. از حضرت محمّد (ص) روایت شده که فرمود: «من باع اشتری فلیحفظ خمس خصال, والّا فلا یشترین و لا یبعن, الربا و الحلف و کتمان العیب و الحمد اذا باع و الذم اذا اشتری» (الحر العاملی, بیتا, ج۱۲, ص۲۸۴). ترجمه: کسی که میفروشد و میخرد باید از پنج خصلت دوری کند و گرنه هرگز نخرد و نفروشد:" ربا, قسم خوردن, عیب کالا را مخفی نگه داشتن, موقع فروش تعریف کردن و هنگام خرید عیب گرفتن". و امیرالمؤمنین(ع) میفرمود: «لا یعقدن فی السوق الا من یعقل الشراء و البیع» (الحر العاملی, بیتا, ج۱۲, ص۲۸۴). "هرگز در بازار ننشیند جز کسی که عقل خرید و فروش دارد". و در مقام تأکید بر اهمیت فقه و تفقه میبینیم امیرالمؤمنین(ع) بر فراز منبر میفرماید: «... یا معشر التجار الفته ثم المتجر, الفقه ثم المتجر الفقه ثم المتجرو والله للربای فی مثل هذاه الأمه أخفی من دبیب النمل» (ابو جعفر الصدوق, بیتا, ج۳, ص۱۹۲). ترجمه:"ای جماعت بازرگانان نخست فقه آنگاه تجارت, نخست فقه آنگاه تجارت, نخست فقه آنگاه تجارت، به خدا سوگند در این امت ربا مخفی تر از راه رفتن مورچه است". مهمترین عاملی که در فقه اسلامی, در رشد و تربیت تجار مسلمان معرفی شده است, محیط بازار و جو خاص اخلاقی و فرهنگی آن میباشد. با نگاهی گذرا به ساختار بازارهای سنتی در مییابیم که حوزههای علمیه و مساجد در بازارها, تأمین رسالت اخلاقی و فرهنگی بازار را به عهده داشتند.
در هر منطقه بازار, چندین مسجد بزرگ و کوچک و معدودی حوزه علمیه ساخته میشد؛ به گونهای که منطقه اقتصادی بازار محل عبور طلاب, فضلا, اساتید و روحانیون بود و بدین ترتیب فضای بازار, سیمایی اخلاقی و فرهنگی داشت. رفت و آمد تجار و کسبه در حوزههای علمیه موجود در بازار و ارتباط آنها با فضلا و دانشمندان و شرکت در مجالس درسی که علما در آن مباحث مختلف فقهی مثل آداب تجارت و مکاسب محرمه را مطرح مینمودند, باعث میشد تا تجار احکام فقهی را ملاک قرار دهند و به همین جهت یکی از طبقات پر نفوذ و معتبر و مورد اعتماد در جامعهٔ اسلامی, تجار و بازرگانان بودند. در فعالیتهای فرهنگی و خیرات, حتی به انگیزه رقابت باهم و کسب شهرت اجتماعی نیز, محیط, خدمات عامالمنفعه را تشویق مینمود. فرهنگ اسلامی پیوسته ارتقای سطح اهداف و کسب خلوص را ارشاد و تبلیغ میکرد. تمرکز واحدهای اقتصادی کنار هم, همبستگی کالبدی همکاران, پیوند با مساجد و مدارس علمیه, حاکمیت فرهنگ و فقه اسلامی در مناسبات اقتصادی محیط, همه و همه جنبه فرهنگی-اجتماعی نظام را در سطح بالایی نگه میداشت. اعتبار هر کاسب و پیشهور, سرمایه اصلی موفقت اقتصادی او بود. پیشرفت در کار تابع خوشنامی بود و لذا در چنان فضای فرهنگی-اقتصادی, هر فرد حتی اگر تنها به درآمد بیشتر میاندیشید, راه مطمئن و مداوم را در کسب اعتبار بیشتر و مقبولیت بهتر میدید (علی صادق تهرانی, بیتا, ص۳۵). کنت دوگوبینو میگوید: "بعد از میرزاها یکی از بزرگترین طبقات شهرنشین ایران, کسبه هستند که نزد مردم خیلی احترام دارند. کسبه ایرانی مردمانی درستکار و امین میباشند و من در طول اقامت خود در ایران, از هیچیک از آنها تقلب ندیدم. یکی از عل درستکاری کسبه ایرانی, این است که بر خلاف میرزاها, سرنوشتشان وابسته به تصادف نیست بلکه زندگی ثابت و مطمئنی دارند... زندگی این طبقه همواره آرام و بدون سروصداست و خودشان مردمانی میانهرو و بدون هوی و هوس و قانع هستند.
گفتم که کسبه ایرانی مردمانی امین هستند و چون میدانند که اساس زندگی آنها بسته به اعتمادی است که مردم به امانت آنها دارند, سعی میکنند که هرگز لطمه به شهرت آنها نخورد. نتیجه این میشود که ملت زرنگ و با احتیاط و پرهیزگار و گاهی از اوقات دورنگ و بوقلمون صفت ایران با کمال اطمینان پول خود را بدست کسبه میسپارد که آنها را بکار انداخته و به او فرع بدهند و کسبه در ایران تقریباً کار صرافان بزرگ و بانکهای اروپایی را انجام میدهند". (چارلز عیسوی, ۱۳۶۲, ص۵۲). جمع بندی از آنجای که بازار مکانی است که در آن انسان جز به مال و سعی در به دست آوردن هر چه بیشتر آن نمیاندیشد و دایم در پی این است که از دوستان و یاران خویش سبقت بگیرد, لذا احتمال اینکه قلب و روح انسان دچار غفلت از یاد خدا شود, بسیار قوی میباشد. روایتی علی(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل میکنند که: «قال علی(ع): "جاء اعرابی من علمر الی النبی صلیالله علیه و آله فساله عن شر بقاع الارض و خیر بقاع الارض. فقال له رسولالله صلیالله علیه وآله نشر بقاع الارض الاسواق و هی میدان ابلیس یغدو برایته ویضع کرسیه و یبث ذریته فبین مطفف فی قفیز, أوطایش فی میزان, أوسارق فی ذرع, اوکاذب فیسلعهٔ... ثم قال(ع) : و خیرالبقاع المساجد و أحبهم الی الله عزوجل أولهم تحولاً و آخرهم خروجاً منها» (شیخ صدوق, بیتا, ص۱۲۴). ترجمه: "مردی از قبیله بنی عامر, از رسولخدا(ص) در مورد بدترین و بهترین جای روی زمین سؤال نمود. پیامبر فرمودند: بدترین جاهای روی زمین, بازارهاست, بازار جولانگاه شیطان است که صبح با پرچم خود بدانجا آمده, کرسی خود را میگذارد و فرزندانش را گسیل میدارد و (نتیجهٔ مأموریت آنها) کم فروشی, دزدی در کیل و وزن و طول, دروغگویی دربارهٔ کالای خود..." سپس فرمود که بهترین جاهای زمین مساجد است و محبوبترین افراد نزد خدا کسی است که اول در آن وارد میشود و بعد از همه از آن خارج میشود». بدین جهت, بازار به عنوان کانون مبادلات و محل مراجعهٔ کافهٔ مسلمین مورد توجه شارع مقدس بوده است تا با وضع قوانین, میزان لغزش و خطا را به حداقل برساند و این فضا را با معنویات, عطرآگین نماید. در این مختصر در صدد بودیم که با مروری اجمالی بر بازارها در تمدن اسلامی, قدمی در جهت شناخت آن برداشته باشیم تا در هنگامه تدوین نظام اقتصادی اسلام از آن تأسی جوییم.
اکرمی، ابوالفضل
پاورقیها:
۱. ۱. مراد این است که اینجا محل مناسبی برای بازار نیست.
۲. ۲. علاف یعنی علف فروش، کسی که جو و گندک و هیزم و یونجه میفروشند
۳. ۳. لکانه یعنی قرمهٔ گوشت.
۴. ۴. رحبهٔ القصابین یعنی میدان قصابها
۵. ۵. عریف به معنای دانا و شناسنده است، آنکه بشناسد یاران خود را (لغتنامه دهخدا)
منبع : طوبی