پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


آقای رادی از صحنه آبی عبور کرد


آقای رادی از صحنه آبی عبور کرد
۴۱ سال پیش، در شانزده سالگی، با دوستان ابدی ام نمایش روزنه آبی آقای اکبر رادی را در سالن انجمن ایران و امریکای سابق که حالا کانون پرورش فکری است، دیدیم. پاک حیرت زده شدم، باورم نمی شد که یک نمایش ایرانی را دیده ام. آن سال ها و قبل ترش هرچه تئاتر به معنای واقعی اش دیده بودم نمایش های فرنگی بود. از چخوف، مولیر، شکسپیر و دیگران. حقیقتاً چیزی به نام تئاتر ایرانی من تا آن زمان ندیده بودم. اگر هم نمایشی ایرانی بود واقعاً تئاتر نبود. مجموعه یی بود از حرف ها و حرکات خنده دار. شاید بشود گفت «شو» به بیان امروزی، یا آتراکسیون به لفظ همان موقع ها. روزنه آبی یک تئاتر تمام و کمال بود و کلاسیک. دقیقاً از همانجا بود که تئاتر ایرانی برای ما جدی شد و باور کردیم چیزی هم به نام تئاتر ایرانی می تواند باشد. بعدتر در همان سالن «پژوهشی ژرف و...» آربی آوانسیان و «آموزگاران» یلفانی را دیدیم.
یک سال بعد سه نمایش «محاق»، «مرگ در پاییز» و «مسافران» آقای رادی در تلویزیون سیاه و سفید آن موقع ها نمایش داده شد. شیفتگی به کارهای آقای رادی تثبیت شد. تا پیش از انقلاب هر جا کاری از رادی بود پای ثابت شدم. سال ۴۹ ارثیه ایرانی را در تئاتر ۲۵ شهریور سابق دیدم. هنوز چهره و بازی خسرو شجاع زاده را که کارگر جوشکاری بود که چشم راستش صدمه دیده بود و در تمام نمایش یک گاز سفید روی آن چسبیده بود فراموش نمی کنم. هرچه نوشته از رادی در هر جا که بود پیدا می کردم و می خواندم. یکی نقدی بود که آقای رادی بر فیلم ساتیریکون فلینی نوشته بود در مجله نگین آن سال ها. فلینی بت ما بود (و هست) و ساتیریکون را هم دوست داشتیم. نظر آقای رادی اما چیز دیگری بود و با چنان نثری روبه رو شدم که نه قبل و نه بعد از آن ندیدم. نوشته چنان کوبنده و در عین حال دقیق بود که هیچ جای سوالی برای ما جوان های آن موقع نمی گذاشت. فکر می کنم این تنها نقد سینمایی بود که آقای رادی در همه عمرش نوشت. باید آن را پیدا کرد و بارها و بارها خواند و یاد گرفت.
آقای رادی به اعتقاد من دو ویژگی منحصر به فرد داشت. اول اینکه او تنها نمایش نویس ایرانی بود که در همه عمرش فقط نمایشنامه نوشت. نه کارگردانی کرد، نه فیلمنامه نوشت، نه بازی کرد، نه سریال تلویزیونی نوشت. هیچ، فقط نمایشنامه نوشت. نمایشنامه های رادی ساختار دقیق تئاتر کلاسیک را داشت. موضوع و موقعیت روشن و خاص، شخصیت های بسیار زنده و حقیقی، دیالوگ های بسیار حساب شده و با معنی و زیبا و به اندازه و چالش های به موقع و قابل باور و بی اغراق. اینها همه نشان از شیفتگی بی حد و حصر او به تئاتر داشت، گویی که هر چیز دیگری برای او کم اهمیت بود. من اثری از آوانگاردیسم در فرم کارهای او ندیدم. پیشرو بودن رادی از آن جهت بود که در قالب تئاتر کلاسیک چنان شخصیت های حقیقتاً ایرانی را می چید که هیچ رنگ تقلید و تصنع نداشت. برای رادی زمان و مکان امروز مهم بود، همین قرن برای او جذاب بود. دوم نثر یگانه اش که هنوز هم بعد از چهل سال بسیار رازهای حل نشده برایم دارد. سعی می کنم (با مصیبت) یک جوری مشخصه های این نثر را از نگاه خود بگویم.
نثر او نه به نویسنده های قبل خودش و نه به بعدی ها شباهتی نداشت، نثر رادی بود. کافی بود فقط یک نوشته از رادی می خواندی تا به راحتی بتوانی هر نثری را از او بشناسی بی آنکه بدانی نام نویسنده چیست. شاید بتوان گفت فقط دو نویسنده بودند که در چنین نثری با رادی همسو بودند؛ احمد شاملو و محمد قائد. بی تردید این سه هر کدام از مسیری متفاوت به چنین نثری رسیده بودند. از ویژگی های این نثر کنار هم قرار گرفتن واژه ها و عبارات بسیار فاخر، کهن و آرکائیک با کلمه ها و عبارت های کوچه و خیابان و آرگوست. نتیجه گاه طنزی پنهان و بسیار گزنده پیدا می کرد. همچنین تنوع و بسیاری واژه ها، در یک متن چندسطری آنقدر واژه های یکه به کار می برد که آدم را به حیرت می انداخت. این همه لغت از کجا به ذهنش می رسید؟ گویی انبانی از لغت ها کنار دستش است و مشت می کند و لغت در می آورد. واژه در دست هایش چون موم بود مثل شاملو. آن روزی که نوشته های اکبر رادی به عنوان نثر ویژه فارسی قرن بیستم در مدرسه ها و دانشگاه ها تحلیل و تدریس شود خیلی دور نخواهد بود. چنین توانایی نشان از مطالعه بسیار زیاد و حافظه عجیب و غریب و توانایی خلق ترکیب های نو دارد. این نثر ساخته رادی، شاملو و قائد است و اصیل است؛ تقلید یا کپی کار نویسنده دیگری نیست. ترکیباتی بسیار هارمونیک از گذشته و حال، ضجه و خنده و شوخی و جدی. در واقع متن، فارغ از مضمون آن، یک اثر هنری بود. این تنوع و بسیاری واژه ها را عیناً در اشعار شاملو می توان دید. در قیاس با شعر دیگران کثرت واژه ها در شعر شاملو گاه از ده برابر فراتر می رود. بدین سان آقای رادی از معدود نویسندگان ایرانی معاصر است که صاحب سبک بود. نوشته هایش به گونه یی بود که گمان می کردی در حال مکالمه با خواننده است. گاه در پایان جمله با یک کلمه «می دانی؟» حالت مکالمه عادی را قوت می بخشید.
در نمایشنامه هایش نیز همین سبک جاری بود. نمایشنامه ها همه امروزی بودند و آدم ها بسیار زنده. می توانستی شبیه هاشان را به راحتی اطراف خودت ببینی. ساختمان آثارش یکسره ساختار تئاتر کلاسیک مثل کارهای چخوف و ایبسن را داشت. تمثیل هایش ظریف و پنهان بودند. گویی چارچوبی برای خود تعریف کرده بود که هرگز از آن عدول نکرد. آثار نمایشی او به طور قطع فصل مشخصی از نمایشنامه نویسی ایران است که بدیلی ندارد.
چهل سال فکر کردم این حرف ها و خیلی حرف های دیگر را روزی به خود آقای رادی بگویم، می خواستم جوابم را بدهد که نشد. حالا این پرت گویی ها بی جواب خواهد ماند، می دانی؟
ملک منصور اقصی
منبع : روزنامه اعتماد