|
|
از مطلبهاى شايستهٔ ذکر در دوران صفوى اشارهٔ کوتاه به رابطهٔ روز افزونيست که ميان ايران و مغرب زمين پديد مىآمد. خواه بهوسيلهٔ قراقويونلويان و آققويونلويان و خواه در زير لواى تيمور و تيموريان رابطهٔ خارجى ايران با خاور و باختر در حال توسعه بود.
|
|
انگيزهٔ بنيادى غريبان در داشتن رابطه با ايران سه مطلب بود: نخست بازرگانى و فراز آوردن سودهاى مالى؛ دوم دفاع از خود در برابر هجومهاى سنگين و پيشرفتهاى سريع عثمانيان در کشورهاى اروپا و سرزمينهاى کرانهٔ مديترانه، سوم حمايت از عيسويان و نشر مسيحيت در قلمرو حکومت صفوى. در امر بازرگانى پرتغاليان به سبب برخوردارى از بحريهٔ نيرومند و چيرگى بر راه دريائى بر ديگران پيشدستى و برترى داشتند و به همين دليل بود که از آغاز قرن شانزدهم ميلادى شروع بهدستاندازى در خيلجفارس کردند و با موفقيتى که بهدست آوردند چيرگى بر سراسر خليج و در دست گرفتن تجارت در دريابار به انحصار آنان درآمد.
|
|
شاه اسمعيل صفوى در نخستين سالهاى قدرت خود نتوانست به موضوع با نظر جدى بنگرد. اندک اندک هلنديان و انگليسيان و اسپانيوليان وارد صحنه تنازع شدند و پرتغاليان از اوضاع آشفته ايران استفاده کرده بعضى از بندرها را مانند جرون يا گمبرون (بندرعباس) و جاسک به تصرف درآوردند و مايهٔ تحرک حسن رقابت دولتهاى ديگر شدند و به سال ۱۰۳۰ هـ قسمتى از جزيرهٔ قشم را تصرف کردند و قلعهاى در آن بنا نهادند و مقارن با سى و پنجمين سال از سلطنت شاه عباس بزرگ با مردم لار درآويختند و بيش از هزار تن از آنان را کشتند.
|
|
خبر کشتار ايرانيان بهدست پرتغاليان هنگامى به شاه عباس رسيد که در زردکوه بختيارى براى پيوند دادن کارون به زايندهرود، بهسر مىبرد. وى از اين جسارت پرتغاليان سخت برآشفت و به سردار مشهور خود امامقلىخان پسر اللهوردىخان، فرمانرواى فارس، دستور داد که متجاوزان را از بندر جرون و جزيرههاى هرموز و قشم بيرون براند و چون نيروى دريائى در اختيار نداشت بر آن شد که از رقابت دولتهاى بزرگ که در خليخفارس نيروى دريائى داشتند استفاده کند. پس با انگليسيان طرح اتحاد ريخت و امامقلىخان به يارى نيروى دريائى انگلستان و با فراهم کردن دويست قايق ايرانى سپاهى به جزيرههاى هرموز و قشم فرستاد و آنها را از چنگ پرتغاليان بيرون آورد (۱۰۳۱ هـ).
|
|
پس از فتح جزيرهٔ جرون (هرموز) و قشم و بندر جرون (گمبرون) به افتخار شاه عباس نام بندر اخير را به اسم او 'بندرعباس' خواندند. شاه عباس بعد از اين فتح بهزودى انگليسيان را از خيال خامى که داشتند منصرف ساخت و پرتغاليان نيز تمام امتيازهاى خود را در خليجفارس از دست دادند و فقط از شاه اجازه يافتند که در بندر کنگ نزديک بندر لنگه تجارتخانهاى بسازند.
|
|
به دنبال ارتباطهائى که از عهد تيموريان و ترکمانان وجود داشته در سال ۹۷۰ هـ (۱۵۶۲ م) نخستين رابطهٔ سياسى و اقتصادى ميان ايران و انگلستان آغاز شد و آنتونى جن کينسن که حامل نامهٔ اليزابت اول ملکهٔ آن کشور براى شاه طهماسب بود، در قزوين به حضور پادشاه صفوى رسيد. مقصود از اين رسالت ايجاد رابطهٔ بازرگانى با ايران بود و اگرچه جن کينسن به سبب مسيحى بودن از درگاه 'مرشد کامل' رانده شد ولى به هرحال اين رابطهٔ بازرگانى ميان دو کشور سرگرفت و هيأت اعزامى جن کينسن توانست چند سال بعد از راه روسيه با ايران تجارت کند و اين رابطه را پس از اين رسالت برادران شرلى (سر آنتونى شرلى و سر رابرت شرلى) که پيش از اين نامشان را ديدهايد، استوارتر کرد.
|
|
شاه عباس دوم مانند نياى خود به رابطهٔ دولت ايران با دولتهاى فرنگستان اهميت مىداد. در عهد اين پادشاه کشيشى فرانسوى بهنام رافائل دومان که رياضىدان ماهرى بود به سال ۱۶۴۲ ميلادى (۱۰۵۲ هـ) به اصفهان رسيد. کتاب 'وضع ايران در ۱۶۶۰' را که به منزلهٔ گزارشى براى کُلبِرْ وزير دارائى فرانسه بود، او فراهم آورد. در سال ۱۶۶۴ ميلادى (۱۰۷۵ هـ) گروه آميختهاى از نمايندگان دولت فرانسه و شرکت فرانسوى هند شرقى به ايران آمدند و بعضى امتيازهاى بازرگانى بهدست آوردند ليکن نخستين قرارداد تجارتى ميان ايران و فرانسه به سال ۱۷۰۸ ميلادى (۱۱۲۰ هـ) با کوشش ميشل نمايندهٔ فرانسه بسته شد و اين قرارداد ضمناً متضمن موادى براى حمايت روحانيان و مبلغان مذهبى فرانسوى در ايران نيز بود.
|
|
روسيان کوشش خود را براى ايجاد رابطهٔ سياسى و اقتصادى با ايران از عهد شاه عباس دوم آغاز کردند اما هميشه به ظاهر ايجاد رابطهٔ دوستانه ولى در باطن بهدست آوردن اطلاعاتى از ايران در راه توسعهطلبى خود و نيز تحصيل امتيازهائى بود که تنها به نفع آنان باشد. يک بار در سال ۱۶۶۴ ميلادى (۱۰۷۵ هـ) دو نماينده با ۸۰۰ عضو به ايران آمدند و بار ديگر در سال ۱۷۰۸ ميلادى (۱۱۲۰ هـ) هيئتى روسى به سرپرستى 'اسرائيل اُرى' به اصفهان وارد شدند و هر دوبار مقصود آنان معافيت از پرداخت عوارض گمرکى در پوشش مأموريت سياسى بود. هفت سال بعد وُلينسکى نامى از جانب تزار براى مذاکره دربارهٔ تجارت ابريشم ايران به اصفهان آمد که در خفا مأمور فراهم آوردن دانستنىهائى از نيروى نظامى ايران بود و چون تزار روسيه به يارى اين سفير از بىسامانى کار در عهد شاه سلطان حسين آگهى يافت، آغاز دستاندازى به قلمرو دولت صفوى کرد.
|
|
رابطهٔ شرکتهاى بزرگ هند شرقى انگليسى و هلندى بهاضافهٔ آمد و شدهائى ميان دربار ايران و دربار پاپ و امارتهاى آلمان و جز آنها نيز در اين دوران ادامه داشت و بيشتر منظور از آن يا ترغيب دولت ايران به جنگ با دولت عثمانى بود و يا تجارت کسب منفعتهاى مادى.
|
|
در رابطههاى بازرگانى هم همواره کشورهاى اروپائى دنبال جلب سودهاى يک سويه مىگشتند و در انديشهٔ کسب اجازهٔ فعاليتهاى گستردهٔ تجارى و معافيت از گمرک و ماليات و همانند اينها بودند و در همه حال از تقاضاى حمايت و رعايت جانب هيأتهاى مذهبى مسيحى هم غافل نمىنشستند.
|
|
آمد و شد سفيران و بازرگانان و صنعتگران و مبلغان مذهبى مسيحى و بعضى از اهل حرفه و هنر اروپائى به ايران و رواج ساختههاى فرنگيان مانند ساعتهاى سويس، قبلهنما (قطبنما)، عينک و چيزهاى شيشهاى، بافتهها بهويژه ماهوت و اطلس و کمخاى فرنگى و تافته شامى، و همچنين تأثير سبک نقاشى فرنگى در اواخر عهد صفوى، به نحوى که در تصويرهاى چهل ستون اصفهان مىبينيم، و نظاير اينها همگى نتيجهٔ مستقيم ارتباطهائى است که در دوران مطالعهٔ ماميان ايران و اروپا در حال گسترش بود. دامنهٔ تأثير اين رابطهها حتى به ادب فارسى نيز کشيد و وصف فرنگيان مضمونهائى در اختيار شاعران زمان گذارد. شاهدان و زيبارويان فرنگ، حسن فرنگ، رخ فرنگ، بت فرنگ، مى پرتگال (پرتغال)، بادهٔ پرتگال (پرتگالى) و اينگونه واژهها به همراه اين مضمونها و وصفها بسيار بهکار مىرفته است و از آنها است غزل زيرين از ملا اسمعيل ذبيحى شاعر سدهٔ يازدهم صاحب منظومهٔ 'نرگسدان' :
|
|
دارم دلى از چشم سياه تو فرنگى |
|
وحشىتر از آهوى نگاه تو فرنگى |
جان يابد اگر سجده کنم در قدم تو |
|
آن بت که به ديرست اله تو فرنگى |
دارند سرکشتنم از همسرى هم |
|
بخت من و وارونه کلاه تو فرنگى |
مذهب دل و دين دادهٔ ناز تو ستمگر |
|
دين خاکنشين سر راه تو فرنگى |
خورشيد فلک رنگ چو مهتاب ببازد |
|
از شرم بر و روى چو ماه تو فرنگى |
بتخانهٔ دل را کند از فيض چراغان |
|
ياد رخ خورشيد پناه تو فرنگى |
از قتل ذبيحى مکن انديشه که عيسى |
|
خواهد ز خدا عذر گناه تو فرنگى |
|
|
از ديگر شاعران عهدست:
|
|
- ميرزا جلال اسير:
|
از فرنگى نرگسى تير نگاهى خوردهايم |
|
شمع سبزى بر سر لوح مزار مازنيد |
|
|
- غنى لاهيجى:
|
ساقى بجام ريز مى پرتگال را |
|
ماه تمام ساز به يک شب هلالى را |
|
|
- طالب آملى:
|
فرنگى شاهدانت ساقى بزمند هان اى دل |
|
|
|
|
صنم مىگوى و مىکش بادههاى پرتگالى را |
|
|
- قصاب:
|
زدل بگويم با آن بت فرنگ که چه |
|
زحال شيشه بگويد کسى بسنگ که چه |
|
|
- شوکت بخارى:
|
پياله نقش دگر زد رخ فرنگ ترا |
|
شراب روغن گل شد چراغ رنگ ترا |
|
|
دو منظومهٔ 'جنگنامه کشم' و 'جروننامه' هم نتيجهٔ همين رابطههاى ايران و فرنگ در آن روزگار است.
|
|
در رابطهٔ ميان دولت ايران با دولتهاى عثمانى و ازبکان و گورکانيان هند آنچه ميان ايران و هند جريان داشت از همه سودمندتر و شايان توجه بيشتر است. اين رابطهٔ دوستى و برادرى بهدست بنيانگذاران دو سلسلهٔ صفوى و گورکانى هند يعنى شاه اسمعيل و ظهيرالدين بابُر بنياد نهاده شد و کمکم چنان استوار گشت که اگرچه حملهٔ نابايستهٔ نادر به هندوستان و کشتار دهلى و تاراج گنجينههاى آن رنجشى زوالناپذير در هند ايجاد نمود، ليکن هيچگاه نتوانست بنياد دوستى و رابطهٔ فرهنگى روزافزون ميان دو جانب را سست کند. آمد و شد ميان ايران و هند در تمام دوران مورد مطالعهٔ ما بهصورت ارتباط فرهنگى و مهاجرت و داد و ستد بازرگانى داير بوده است، و دو ملتى را که چنين به يکديگر پيوسته و در ارتباط دايم و همهسويه باشند کمتر مىتوان در مشرق زمين يافت.
|