|
حيات در هزيمت بهتر از مرگ بر سر غنيمت
|
|
|
وقتى جان در خطر است بايد گريخت و از هر نوع سود احتملاى چشم پوشيد
|
|
حيا حصار ايمان است
|
|
|
نظير: هر که را شرم نيست ايمان نيست
|
|
حيا در چشم است٭
|
|
|
رک: چشم که توى چشم افتاد حيا مىکند
|
|
|
|
٭ تمثّل:
|
|
|
|
بلى، شرم و حيا در چَشم باشد
|
چو بستى چشم، باقى پشم باشد(ايرج ميرزا)
|
|
حيا روزى را تنگ مىکند
|
|
|
نظير: حيا مانع رزق و روزى است
|
|
حيا مانع رزق و روزى است
|
|
|
نظير: حيا روزى را تنگ مىکند
|
|
حيض مرد ديدار طلبکار است
|
|
|
نظير: حيض مرد ديدار وامخواه است
|
|
حيف از آن روز که بىکسب هنر شام شود٭
|
|
|
|
٭ .........................
|
داد از آن شام که بىشاهد و ساغر گذرد(ايرج ميرزا)
|
|
حيف از آنکه مردان بميرند و نامردان جاى ايشان گيرند
|
|
|
رک: مرد چون بميرد نامردى پاى گيرد
|
|
حيف از آنها که مردند و آواز تو را نشنيدند!
|
|
|
نظير:
|
|
|
حيف که بابات مرد و صداى تو را نشنيد
|
|
|
- تو که چنين آوازى داشتى چرا جلو جنازهٔ پدرت نخواندى؟
|
|
|
- قورباغه آوازخوان شده بيات گاو مىخواند بلبلان خاموش و خر در عرعر است
|
|
|
- صد رحمت به چرخ چاه!
|
|
حيف از تو که ارباب وفا را نشناسي٭
|
|
|
|
٭ ...........................
|
ما يار تو باشيم و تو ما را نشناسى (...؟)
|
|
حيف از شما که خرج مشمّا کند کسي! (عامیانه).
|
|
|
به مزاح گفته مىشود
|
|
حيف از طلا که خرج مطلّا کند کسي٭ (قصاب کاشانى)
|
|
|
خرج زايد بر اصل است
|
|
|
|
٭ عمر عزيز خود منما صرف ناکسان
|
.....................(قصاب کاشانى)
|
|
حيف از هيزم کيلوئى دو تومان که آدم را در جهنم با آن بسوزانند!
|
|
|
بشر موجود شرير و پست و بىارزش است
|
|
|
نظير: در زمانه هر چه جانور است
|
آدميزاده از همه بَتَر است
|
|
حيف است ز خوبى که شود عاشق زشتي٭
|
|
|
|
٭ تا کى غم دنياى دنى اى دل دانا؟
|
............................... (حافظ)
|
|
حيف اوقات که يکسر به بطالت برود٭
|
|
|
نظير: حيف باشد که همه عمر به باطل گذرد
|
|
|
|
٭ کام خود آخرِ عمر از من و معشوق بگير
|
............................ (حافظ)
|
|
حيف باشد دل دانا که مشوّش باشد٭
|
|
|
|
٭ غم دنياى دنى چند خورى باده بخور
|
............................. (حافظ)
|
|
حيف باشد که همه عمر به باطل گذرد ٭
|
|
|
نظير: حيف اوقات که يکسر به بطالت برود (حافظ)
|
|
|
|
٭ سعدى از عشق نبازد چه کند ملک وجود
|
............................. (سعدى)
|
|
حيف دانا مردن و افسوس نادان زيستن
|
|
حيف که افتخار شوهر کرد!
|
|
|
به طنز و تمسخر به کسى گويند که در اثبات مطلبى از افتخارات بىجا و نامربوط دم بزند.
|
|
|
در اين عبارت کلمهٔ 'افتخار' ظاهراً اشاره به زنى است به همين نام که روزگارى روسپى بوده و بعدها از شغل روسپى گرى دست کشيده و شوهر کرده است
|
|
حيف که بابات مُرد و صداى تو را نشنيد (عامیانه).
|
|
|
رک: حيف از آنها که مردند و آواز تو را نشنيدند
|
|
حيله با عقل آميخته است
|
|
حيلهجو را بهانه بسيار است
|
|
|
رک: گر سرِ آزار دارى بهانه بسيار دارى
|
|
حيله کار زن است و روباه!
|
|
|
نظير:
|
|
|
النساء حبائلالشيطان
|
|
|
- مکر زنان بار خر است
|
|
|
- مکر زن را خر نکشد (از جامعالتمثيل)
|
|
|
رک: مکر زن ابليس ديد و بر زمين بينى کشيد
|
|
حيوانى را که مىخواهند سر ببرّند اول خوب چاقش مىکنند
|
|
|
پيش از اقدام به هر کارى بايد وسايل و زمينه کار را از هر جهت فراهم ساخت تا بهره و نتيجهٔ بيشترى از آن حاصل شود.
|