|
|
ابومنصور محمدبن عبدالله المعمرى وزير ابومنصور بن عبدالرزاق از جانب او مأمور گرد آوردن مطلعين خراسان براى نوشتن شاهنامهاى به نثر پارسى شده بود، وى بعد از آنکه کار تأليف شاهنامه به انجام رسيد مقدمهاى بر آن نگاشت (۳۴۶ هجري) که به 'مقدمهٔ قديم شاهنامه' معروف است.
|
|
ابومنصور المعمرى از اعقاب يکى از سرداران عهد ساسانى و از اصيلزادگان طوس بود و نثرى که ازو باز مانده بعد از قطعهٔ منسوب به ابوالمؤيد، و شايد بعد از کتاب عجايبالبلدان و کتاب فقه حنفي، از ساير آثار نثر پارسى قديمتر است. در اين مقدمه کلمات عربى نادرست و شيوهٔ نگارش آن بسيار ساده و طبيعى است و از آن مىتوان بهعنوان طبيعىترين نمونهٔ زبان پارسى درى استفاده کرد.
|
|
|
منسوب است به ابوالمؤيد بلخى و نسخهٔ موجود آن تحرير جديدى است از کتابى که ابوالمؤيد تأليف کرده و در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم مشهور بوده است. از اين کتاب در تاريخ سيستان چند بار ياد شده است و در آن از عجايب بروبحر و يا عجايب بلاد سخن رفته بود، و صاحب تاريخ سيستان بسيارى از مطالب خود را در باب عجايب سيستان از آن کتاب نقل کرده است.
|
|
|
تاريخ بلعمى مشهور است به ترجمهٔ تاريخ طبري، ليکن چون بسى مطالب از کتب ديگرى غير از تاريخالامم و الملوک طبرى در آن نقل شده، و کتاب از صورت ترجمه به هيئت تأليف درآمده است، آن را به اسم بلعمى مىناميم. البته اين کتاب را بلعمى وزير امر منصور بن نوح سامانى به فرمان آن پادشاه از سال ۳۵۲ بهعنوان ترجمه از کتاب تاريخ طبرى آغاز کرد ليکن بعداً از منابع مختلف ديگرى راجع به تاريخ ايران استفاده برده و مطالبى را هم از کتاب تاريخ طبرى حذف نموده است. در آغاز اين کتاب و در 'مجمعالتواريخ والقصص' از چگونگى فرمان ابوصالح منصوربن نوح و آغاز کار مترجم و مؤلف در سال ۳۵۲ سخن رفته است. از اين کتاب نسخ خطى متعدد در دست است و يکى دوبار در هند و ايران چاپ شده است. از اين کتاب نسخ خطى متعدد در دست است و يکى دوبار در هند و ايران چاپ شده است. ابوعلى محمدبن محمدبن عبدالله البلعمى وزير معروف امير منصوربن نوح سامانى مترجم و مؤلف تاريخ بلعمى از اکابر رجال قرن چهارم است. پدرش ابوالفضل محمدبن عبدالله البلعمى از سال ۲۷۹ وزير اسمعيل بن احمد سامانى و پسرش احمد و پسر احمد نصر بوده و در سال ۳۲۶ از وزارت برکنار شده و در سال ۳۳۰ درگذشته است و علت شهرت او به بلعمى انتساب او و نياکان وى است به 'بلعمان' از قراء روم. پسر ابوالفضل يعنى ابوعلى محمد چندى وزير ابوالفوارس عبدالملکبن نوح (۳۴۳-۳۵۰) و ابوصالح منصور بن نوح (۳۵۰-۳۶۶) بوده و به امر اين پادشاه اخير است که به ترجمه و تأليف تاريخ بلعمى مبادرت کرد. وفات او را يزدگردى در سال ۳۶۳ هجرى نوشته است.
|
|
|
ترجمهاى است از جامعالبيان فى تفسيرالقرآن از محمدبن جريرالطبرى که هم به فرمان ابوصالح منصوربن نوح مقارن همان تاريخى که دستور ترجمهٔ تاريخ طبرى را صادر کرده بود، شروع به ترجمهٔ آن به زبان پارسى شد. از وجوه اهميت اين کتاب يکى عظمت آن و ديگر اشتمال آن است بر مقدار فراوانى از لغات و مفردات فارسى که در برابر ترجمهٔ مفردات و ترکيبات قرآن آورده شده است. از اين کتاب اجزائى در کتابخانههاى سلطنتى تهران و کتابخانهٔ آستان قدس رضوى موجود است.
|
|
|
کتابالبارع در مدخل احکام نجوم تأليف ابونصر حسن بن على منجم قمى که در حدود سال ۳۶۷ هجرى يا اندکى بعد از آن تأليف شده و نسخهٔ ناقصى از آن در کتابخانهٔ ملى برلين موجود است.
|
|
|
چند نسخه از تفاسير قديم در کتابخانهها موجود است که به احتمال قوى از قرن چهارم هجرى است مانند تفسيرى که از مجلد سوم آن نسخهاى در کتابخانهٔ دانشگاه کمبريج موجود است و قطعهاى از کتاب تفسير که در کتابخانهٔ فاتح استانبول بافى است. تفسير نخستين مسلماً در قرن چهارم نگارش يافته است زيرا مؤلف از بزرگانى که بعد از سال ۴۰۰ زيستهاند نامى نبرده است. نثر اين تفسير، شيوا و روان است و حتى در ترجمههائى که از آيات شده و در عين رعايت جانب امانت، زيبائى کلام و گويائى عبارات هم در نظر بوده است.
|
|
|
تصنيف ابوبکر (يا ابوحکيم) ربيع بن احمد اخوينى (يا اجويني) بخارى شاگرد ابوالقاسم مقانعى از شاگردان ابوبکر محمدبن زکرياى رازي. اين کتاب در اواسط نيمهٔ دوم قرن چهارم تأليف شد و در شمار کتب متوسط طب است، نسخهاى از اين کتاب در کتابخانهٔ فاتح استانبول و نسخهاى ديگر در کتابخانهٔ بودليان در انگلستان موجود است و بهطبع نيز رسيده. نظامى عروضى هدايه را از 'کتب وسط' يعنى متوسطات در طب شمرده و در شمار کتابهائى آورده است که مىبايست بعد از مجملات خوانده شود.
|
|
|
حدودالعالم من المشرق الى المغرب
|
|
اين کتاب از جملهٔ کتاب جغرافيا است به فارسى که به سال ۳۷۲ در صفت زمين و نهاد و انقسامات آن و نواحى و بلاد و اقوام مختلف و احوال آنها و نظاير اين امور نوشته شده و در مقدمهٔ آن چنين آمده است:
|
|
'... به فرخى و پيروزى و نيکاخترى اميرالسيد الملک العادل ابىالحرث محمدبن احمد مولى اميرالمؤمنين اطالالله بقاه و سعادت روزگار وي، آغاز کرديم اين کتاب را اندر صفت زمين در سال سيصد و هفتاد و دو از هجرت پيغمبر صلواتالله عليه، و پيدا کرديم همهٔ ناحيتهاى زمين و پادشاهىهاى وى آنچ معروف است، با حال هر قومى که اندر ناحيتهاى مختلف هستند و رسمهاى ملوک ايشان، چونانک اندرين روزگار ما هست، با هر چيزى که از آن ناحيت خيزد، و پيدا کرديم همه شهرهاى جهان که خبر او ببافتيم اندر کتابهاى پيشينگان [و ياد کرد] حکيمان، با حال آن شهر به بزرگى و خردى و اندکى و بسيارى نعمت و خواسته و مردم و آبادانى و ويرانى وي، و نهاد هر شهرى از کوه و رود و دريا و بيابان با هر چيزى که از آن شهر خيزد، و پيدا کرديم نهاد درياهاى همهٔ جهان و جاىهاى وى از خرد و بزرگ و مردابهائى که او را خليج خوانند با هر چيزى که از آن دريا خيزد، و پيدا کرديم نهاد درياهاى همهٔ جزيرههائى که بزرگ است از آبادان وى و ويران وى و حال مردم وى و هرچيز که از آن جزره خيزد، و پيدا کرديم همهٔ کوههاى اصلى که اندر جهان است و معدنهاى گوناگون که اندر آن است و جانورانى که آنجا باشند، و پيدا کرديم همهٔ رودها که اندر جهان است بزرگ، از آنجا که پيدا شود تا آنجا که اندر دريا افتد يا بهکار شود اندر کشت و برز خاصه آن رودها که اندرو کشتى تواند گذشتن، از آنک آبهاى خرد را عدد پديد نيست، و پيدا کرديم همهٔ بيابانها و ريگهائى که معروف است اندر جهان با مقدار وى به درازا و پهنا ...'
|
|
مؤلف اين کتاب گرانبها متأسفانه معلوم نيست ولى سال تأليف را چنانکه ديدهايم به صراحت معلوم کرده و آن را به ابوالحارث محمدبن احمد فريغون تقديم داشته است. اين ابوالحارث محمد معاصر ابوالقاسم نوحبن منصور سامانى و از آل فريغون يا فريغونيان بوده که در گوزگانان اقامت داشتند و از خاندانهاى مشهور خراسان بودند و بهدست سلطان محمود غزنوى از ميان رفتند.
|
|
|
از آن نسخهاى در يک مجموعهٔ کهنسال متعلق به مرحوم دکتر مهدى بيانى و نسخهاى ديگر در استانبول موجود است. قسمتى از اين رساله يعنى متن آن تصنيف حکيم ابوالقاسم بن محمد سمرقندى (م ۳۴۳) و مقدمه و خاتمهٔ آن از خواجه محمد حافظ بخارى معروف به 'خواجهٔ پارسا' است که در قرن هشتم مىزيسته است.
|