|
|
ترجمه و شرح رسالهٔ حىبن يقظان
|
|
حىبن يقظان از آثار تمثيلى عرفانى شيخالرئيس ابوعلىسينا است. اين داستان عرفانى را شيخ در قلعهٔ فردجان نوشت و در آن شرح حال پيرى از اهل بيتالمقدس بهنام حى پسر يقظان آمده است. مراد از اين حىبن يقظان اشاره به 'عقل فعال' است که صوفى زاهد را در وصول بهحق ياورى مىکند. حىبن يقظان به وصيت پدر به گردش در بلاد مبادرت جسته و يقظان مفتاح همهٔ علوم را به پسر داده بود. حى نويسندهٔ کتاب را با خود به سياحت عالم برد. نخست او را به چشمهاى عجيب نظير چشمهٔ حيات که در داستان اسکندر مىبينيم راهنمائى کرد.هر کس از اين چشمه بنوشد از بيابانهاى سخت و کوههاى بلند مىتواند گذشت. اين چشمه در آنسوى ظلمات و در بيابانى روشن و نورانى واقع است (يعنى فلسفه در آن سوى جهل).
|
|
سپس از دو قسمت عالم، عالم ماده و عالم معني، و طى مراحل و وصول به حق بهطريق رمز سخن رفته و اين بحث با بيانى شيرين به وصف واجبالوجود ختم شده است. داستان حىبن يقظان شيخ بسيار مورد توجه واقع شده و از جملهٔ کتبى است که هم در عصر نويسنده ترجمه شده است. ترجمه و شرح فارسى اين کتاب به امر علاءالدوله کاکويه و در دربار او انجام گرفت و مترجم و شارح آن ظاهراً يکى از شاگردان شيخ و بنابر عقيدهٔ بعضى ابوعبيد جوزجانى است. در اين ترجمه و شرح نخست متن عربى هريک از عبارات و سپس ترجمهٔ آن بهعنوان 'تفسيرش و بعد از آن 'شرح' آن قسمت آمده است. فصاحت و سلامت کلام و سلاست بيان در اين رساله به حد اعلى است و اگرچه مفردات کهن و ترکيبات قديم فارسى در آن فراوان است ليکن کلمات عربى هم در آن چندان کم نيست. اين ترجمه و شرح چنانکه از مقدمهٔ آن برمىآيد در حيات ابوعلى فراهم آمده و بنابراين تاريخ تأليف آن پيش از ۴۲۸ است و بههرحال اين تاريخ نمىتواند از تاريخ ۴۳۳ يعنى تاريخ فوت علاءالدولهٔ کاکويه متأخر باشد.
|
|
|
دو اثر نجومى از ابوجعفر محمدبن ايوب حاسب. طبرى از قدماء منجمين ايران است. شش فصل رسالهاى است در اصطرلاب و چنانکه مؤلف خود گفته است در جواب سؤالهائى که از او شده نگارش يافته و در آن همهٔ وجوه علمى و عملى اصطرلاب را بيان داشته است. کتاب استخراج در شناختن 'عمر و بقاء آن' است که يکى از مباحث نجوم شمرده مىشد.
|
|
|
از کتب معتبر فارسى که قسمت بزرگى از آن در همين عهد نوشته شده تاريخ سيستان است. اين کتاب شامل دو قسمت متمايز از يکديگر است که دو سبک مختلف از دو دورهٔ متفاوت دارد و بهوسيلهٔ دو تن نگارش يافته است. قسمت اول آن تا حوادث سال ۴۴۴-۴۴۵ يعنى اوايل عهد تسلط سلاجقه که مصادف است با پايان عهدى که مورد مطالعهٔ ما است، نوشته شده و قسمت دوم بعد از آن تاريخ را تا حوادث سال ۷۲۵ شامل است و در اوايل قرن هشتم نگارش يافته در قسمت نخستين کتاب بعضى از موارد مأخوذ است از کتب قديمترى مانند نثر ابوالمؤيد بلخى و مابقى يعنى قسمت اعظم کتاب انشاء مؤلف نامعلوم آن است. روش نگارش اين مؤلف بسيار ساده و طبيعى است و اين سادگى و نزديکى به طبيعت و فصاحت نويسنده بهحدى است که نثر او را همدوش فصحاى بزرگ قديم مانند بلعمى کرده است و اگرچه اين کتاب در پايان عهد مورد تحقيق ما نگارش يافته باز هم از لغات عربى و ترکيبات مشکل تازى به نسبت بسيار زيادى خالى است و معمولاً از کلمات سادهٔ مصطلح و يا پارهاى ترکيبات است که به مورد و غالباً از زبان عربى استعمال مىشود مانند سبحانالله العظيم و اعزالله الامير و امثال اينها. آثار کهنگى زبان و کلمات و ترکيبات از بعضى موارد کتاب بهدرجهاى مشهود است که آن را به نثر عهد سامانى بهشدت نزديک مىکند. کوتاهى جملهها و رسا بودن عبارات و تمام بودن افعال و بهکار رفتن ترکيبات خاص که بعضى از قبيل ترکيبات محلى نويسنده است، از خصائص عمدهٔ اين کتاب شمرده مىشود.
|
|
|
اين کتاب مهم فلسفى از آثارى است که در اواخر عهد مورد بحث ما بهوجود آمده است و از جملهٔ مهمترين آثار اسمعيليه شمرده مىشود. مؤلف آن ابويعقوب اسحق ابن احمد سگزى است که در اواخر قرن چهارم مىزيسته. موضوع اين کتاب همچنانکه گفتيم حکمت بر مذاق اسمعيليان و شامل هفت اصل يا مقالت است که در هر مقالت منقسم مىشود به چند جستار: مقالت اول در توحيد بارى تعالى و مقالت دوم در خلق اول (خرد) و مقالت سوم در خلق ثانى (نفس) و مقالت چهارم در خلق ثالث (طبيعت) و مقالت پنجم در خلق رابع (موجودات روى زمين) و مقالت ششم در خلق خامس (نبوت) و مقالت هفتم در خلق ششم (برانگيختن يعنى بعث و نشور = معاد).
|
|
روش سخن در غالب موارد اين کتاب به ترجمه مىماند و بعيد نيست که اين کتاب ترجمهاى از اصل تأليف ابويعقوب سگزى باشد و يک جا عبارت کتاب اين فکر را تأييد مىکند و آن چنين است: 'آگاه باش کى اندر اقاويل حکماى اديان رفته است کى نفس صورتى است برانگيخته از عقل اول و از بهر آن او را عقل ثانى خوانند، و بدانک اندر سخن عرب برانگيختن بوذن کردن بوذ چنانک با يعقوب گويد: الانبعاث انفعال منالبعث و المنبعث المنفعل و المبعوث المفعول' . با اينحال سبک نگارش کتاب بسيار قديم است و اگرچه کلمات عربى در آن بسيار است اما هيئت انشاء و استعمال بسيارى از کلمات و ترکيبات کهن مىرساند که نبايد تاريخ تحرير اين نسخهٔ فارسى از اوايل قرن پنجم جديدتر باشد.
|
|
|
ابونصر منصوربن مشکان از کتاب بزرگ عهد عهد غزنوى است و ظاهراً بعد از انتخاب شمسالکفاة احمدبن حسن ميمندى به وزارت (۴۰۱ هجري) و خالى ماندن محل و منصب صاحب ديوان رسائل، به امر محمود به اين سمت برگزيده شد و در عهد مسعود همواره اين شغل را با کمال امانت و تدبير برعهده داشت تا در سال ۴۳۱ درگذشت. ابونصر در نثر پارسى و عربى هر دو دست داشت و از او آثارى در عربى و فارسى ذکر نمودهاند و بيهقى چند نامهٔ پارسى او را در تاريخ خود نقل کرده و از آن جمله است نامهٔ اعيان دولت غزنوى به سلطان مسعود و دعوت او به غزنين و نامهٔ سلطان مسعود به قدرخان و نامهٔ سلطان مسعود به آلتونتاش خوارزمشاه.
|
|
| قسمت رياضى دانشنامه علائى
|
|
ابوعلى سينا به فرمان علاءالدولهٔ کاکويه بر آن شده بود که کتاب جامعى در انواع علوم حکمى يعنى منطق و الهيات و طبيعيات و رياضيات به زبان پارسى بنويسد ليکن قسمت رياضى آن کتاب ظاهراً از بين رفت. اين کار را شاگرد او ابوعبيد جوزجانى به انجام رسانيد. ابوعبيد همين کار را هم در تکميل کتاب نجات شيخ کرد يعنى کتاب رياضى را بر آن افزود. ابوعبيد در آغاز قسمت رياضى دانشنامه گفته است که آن را از روى کتب رياضى شيخ ترتيب داده و به پارسى درى نوشته و به کتاب دانشنامه پيوسته است.
|
|
|
از جمله کتب معتبر تاريخى است که در اواخر اين عهد تأليف شد. مؤلف اين کتاب ابوسعيد عبدالحيّ بن محمود گرديزى غزنوى معاصر غزنويان است و کتاب او شامل وقايع از ابتداى خلقت تا پايان دورهٔ مودودبه مسعود غزنوى (۴۳۲-۴۴۰) و متضمن اطلاعاتى در تواريخ و اعياد و رسوم ملل و حوادث عالم و داراى نثرى روان و ساده است. از مختصات کلام گرديزى رعايت جانب ايجاز و ذکر رؤس حوادث و اجتناب از اسهاب و تطويل و عدم ورود در جزئيات است. با آنکه در کلام گرديزى لغات تازى به اندازهٔ کافى راه يافته، معذلک روش نگارش او کهنه و نزديک به روش دورهٔ سامانى است.
|
|
|
از اسحق بن ابراهيم بن منصوربن خلف نيشابورى که مطالب آن منقول است از روايت کلبى (م ۱۴۶هـ) از ابنعباس در ذکر 'قصص قرآن' . اسحق بن ابراهيم ميان روايت خود و کلبى هفت واسطه ذکر کرده است و بنابراين بايد قاعدةً در ميانهٔ قرن پنجم يعنى درست در پايان نيمه قرن پنجم که مورد مطالعه است زيسته باشد. عبارت کتاب و بهکار رفتن کلمات وافر عربى در آنها و در عين حال کهنگى قسمتى از ترکيبات و کلمات، ما را بر آن مىدارد که تصور تصرفاتى را در اين کتاب بکنيم و اين امر نسبت به يک کتاب دينى که مورد علاقه و استفادهٔ عامه و دستخوش تطاول نساخ مختلف بوده است، مستبعد بهنظر نمىرسد.
|