پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا
همشهری کین (۲)
دیدار بعدی تامپسن با آقای برنستین (اِوِرِت اسلونه ـ Everett Sloane)، مدر داخلیِ پیشین و مردی دستراستی، و اکنون مدیرعامل سالخوردهٔ تشکیلات کین است. روایت برنستین با یک رجعت به گذشته با خاطرهٔ نخستین روز در دفتر اینکوایرر آغاز میشود؛ روزی که کین و دوست او یِددیا لِلاند (جوزف کاتِن ـ Joseph Cotten) برای تحویل گرفتنِ روزنامه آمدند و این امر برای هر سه نفر حکم یک بازی را داشت. اما این شوخی و بازی در چند صحنه بعد جدّی میشود و آن هنگامی است که کین، در حضور برنستین و للاند یک متنِ 'اعلام مواضع' برای روزنامهاش تدوین میکند. در اینجا للاند تقاضا میکند این اعلامیه را نزد خود نگه دارد، و با شوخی آن را با 'اعلامیهٔ استقلال آمریکا' مقایسه میکند. در این فصل، کین بیست و یک ساله نشان میدهد که یک آرمانگرای احساساتی و از طرفداران عناوین مردمپسند و جنجالی و نقطهٔ مقابل تچر است، و اینکه تحسینِ لِلاند از او صادقانه نیست. |
در مبحث بعد، تصویر کین و للاند و برنستین را میبینیم که بر ویترین روزنامهٔ نیویورک کرونیکل منعکس شده، در حالیکه هر سه به عکسی از اعضاء ردهٔ بالای روزنامه گرونیکل خیره شدهاند. آنها تأکید میکنند همین افراد بودند که توانستند کرونیکل را به موفقترین روزنامهٔ شهر تبدیل کنند. دوربین به عکس نزدیک میشود و سپس عقب میکشد اما اینبار اعضاء هیئت تحریریه جان میگیرند، در حالیکه برای گرفتن عکسی دیگر در شش سال بعد نشستهاند - این بار بهعنوان یادبودی از پیوستن همهٔ اعضاء اینکوایرر به آنها. در ادامه، یک فصل میهمانی پرازدحام را میبینیم که میزِ شام با عمق بسیار فیلمبرداری شده و مجسمهای بلوری از للاند و برنستین میگوید که این اعضاء جدید، که خسته از روزنامهٔ کرونیکل و سیاستهای آن به آنها پیوستهاند کین را تغییر خواهند داد. این صحنه به صحنهٔ دیگری از للاند و برنستین دیزالو میشود که مشغول باز کردن جعبهٔ مجسمههائی هستند که کین از سفرِ اروپا خریده است. در این صحنه برنستین افشاء میکند که احتمالاً کین چیزها (با اشخاص)ی دیگری نیز 'گردآوری' میکند. دیزالوی دیگر ما را به مدتی بعد به داخل دفتر اینکوایرر میبرد؛ روزی که کین از اروپا باز میگردد. اعضاء روزنامه به او گلدانی حکاکی شده و زیبا هدیه کردهاند و کین با یادداشتی از آنها تشکر میکند و ضمناً در یادداشت خود اعلام میکند که قصد دارد با دوشیزه امیلی مونرو نُرتن، خواهرزادهٔ رئیسجمهور ازدواج کند. کارمندان از پنجرهٔ ساختمان اینکوایرر، کین را تماشا میکنند که به همراه نامزدش با کالسکهای دور میشود؛ و روایت دوم از اینجا آغاز میشود: برنستین در مصاحبه با تامپسن حدس میزند که 'زیاد' ممکن است 'چیزی باشد که او از دست داده است' . |
پس از آن تامپس از للاند دیدار میکند، که اکنون پیرمردی سالخورده (اما هنوز زیرک) است و در خانهٔ سالمندان زندگی میکند. دیزالوی که ما را به روایت للاند میبرد طولانیترین دیزالو در سراسر فیلم است و گوئی اشاره به ضعفِ حافظهٔ او دارد. این تکنیکِ رجعت به گذشته در واقع تأثیر زیادی بر شکل روائی فیلم میگذارد و به ما امکان میدهد تا دوران جوانی شخصیتهای اصلی فیلم را تقریباً همزمان ببینیم. بخش للاند نیز مانند شخصیتهای دیگر فیلم به ترتیبِ تاریخی پیش میرود، اما فاقد تداوم است. للاند داستان اولین ازدواج کین را که بهصورتی اقناع کننده و فشرده به جدائی میانجامد از طریق یک سلسله گفتگوهای کوتاه میز صبحانه با حرکتهای سریع افقی و ادغامهای صدا بازگوئی میکند - و این عمل با میکسهای برقآسا انجام میشود. سپس، در یک رجعت به گذشتهٔ بسیار طولانیتر، لِلاند نخستین دیدارِ کین با سوزان الکساندر را شرح میدهد. |
این واقعه به خراب شدن وجههٔ سیاسی او بهدست رقیبش 'رئیس' جیمز گتیز منجر میشود، مانند صحنهای که للاند پس از شکست در انتخابات با کین روبهرو میشود: همهٔ این فصل در نمائی با وضوح عمیق و از زاویهای بسیار پائین فیلمبرداری شده چنانکه گوئی کین بر فراز سر للاند و حتی تماشاگر سایه افکنده است. زاویهٔ دوربین در اینجا کنایه از یک شخصیت غولآسا و نیرومندِ سیاسی است که کین مذبوحانه در جستجویش بود (اما شکست خورد). در این صحنه للاند مست و لایعقل و سرخورده از بُنی که برای خود ساخته بود به کین اصرار میکند او را به دفتر شیکاگو بفرستد و کین با اکراه موافقت میکند. بخش نهائی روایت للاند به ازدواج کین با سوزان الکساندر و افتتاحِ نمایش او در تالار اپرا برمیگردد که کین برای او ساخته است. نمائی طولانی با حرکت افقیِ جراثقالی از تصویر سوزان در حال اجرائی ضعیف، به یکی از افراد صحنه که بینیاش را گرفته، سپس به نمائی طولانی با وضوح عمیق از راه رفتنِ للاند از پشت اتاق خبر شیکاگو اینکوایرر، به پیشزمینهٔ قاب تصویر، جائیکه کین با تلخی مشغول خواندن مقالهٔ انتقادی للاند از اجراءِ بدِ سوزان است، و کین در جا او را از کار برکنار میکند. |
در اینجا روایت للاند به پایان میرسد و تامپسن بار دیگر به کلوب اِل رانچو باز میگردد. دوربین بار دیگر از نمای دیوارکوبِ سوزان الکساندر با حرکتی جراثقالی بهسوی تابلوی کلوب حرکت میکند و این تصویر از طریق نورگیر سقف کلوب به نمای متوسطِ نزدیکِ تامپسن و سوزان دیزالو میشود که پشت میزی نشستهاند. سوزان که سرانجام تن به مصاحبه داده است، داستان خود را با یک رجعت به گذشته آغاز میکند: |
جلسهٔ تعلیم صدا نزد سینیور ماتیسی.کین اندکی پس از ازدواج او را برای تعلیم سوزان فراخوانده بود. در این نما سوزان، ماتیسی و یک پیانیست در اتاقی بزرگ و بسیار تزئینشده، در تصویری با وضوح عمیق پیشزمینه را اشغال کردهاند. صدای سوزان آنقدر بد است که ماتیسی از ادامهٔ آموزش سر باز میزند، اما در همین لحظه کین از دری در پشت اتاق ظاهر میشود و بهسوی آن دو میآید و با نزدیک شدن به عدسی دوربین تصویریش بزرگ و بزرگتر میشود. هنگامی که به پیشزمینه میرسد با اشارهای آمرانه از ماتیسی و سوزان میخواهد که تمرین حقارت بارِ خود را ادامه دهند. این نما با یک دیزالو به دومین روایت از افتتاحیهٔ آواز سوزان در تالار اپرای شیکاگو وصل میشود. ما قبلاً اجراء سوزان را در روایتِ للاند دیدهایم و اکنون ادامهٔ همان را از نگاه سوزان تماشا میکنیم. در اینجا جمع کثیری از تماشاگران به شکلی توهینآمیز با عبور از مقابل صحنه تالار را ترک میکنند و سوزان در حال اجراء با نگاه آنها را تعقیب میکند. |
در این لحظه تکخوانی سوزان آغاز یشود و همچنان که میکوشد با صدای نحیف خود این تالار را پر کند، ولز دست به بُرشهای متناوب میزند: نماهای ماتیسی که خشمگنانه میکوشد از زیر جایگاه او را راهنمائی کند؛ عکسالعملهای تماشاگران (تحقیر، کسالت، عدم علاقه) و نماهای درشت کینِ سالخورده که با اندوه به صحنه زل زده است. پس از پایان اجراء، در حالیکه تماشاگران با اکراه دست میزنند، کین با صدای بلند کف میزند، چنانکه گوئی میخواهد به تنهائی تالار را از کف زدن پر کند. یک دیزالو ما را به تصویر کین و سوزان در صبح روز بعد به آپارتمان شیکاگو میبرد، جائیکه سوزان با جیغ و داد از للاند به خاطر مقالهٔ انتقادیاش بدگوئی میکند - مقالهای که در واقع کین آن را کامل کرده بود. در اینجا معلوم میشود که کین للاند را اخراج کرده و چکی به مبلغ بیست و پنج هزار دلار برای او فرستاده است، و للاند این چک را به همراه اساسنامهٔ بلندپروازانه و آرمانگرای 'اعلام مواضع' روزنامهٔ نیویورک اینکوابرر برای او پس فرستاده است. این اساسنامه یک سال پیش توسط کین نوشته شده بود. همچنین، در این صحنه معلوم میشود که فکرِ خواننده شدن الکساندر توسط کین به او تحمیل شده بود و همو اصرار داشت که سوزان به آواز خواندن ادامه دهد. |
ادامهٔ این صحنه یک سلسله دیزالوهای سریع مونتاژی است که صدای آواز سوزان در زیر آنها به گوش میرسد: عناوین روزنامهٔ اینکوایرر از منتقدان سراسر کشور که سوزان الکساندر را یک شبه به یک ستاره بدل کردند؛ نماهائی از تشویق مردم که سوزان را با تشویق به جلوی صحنه دعوت میکنند؛ پاسخ سوزان به تشویق تماشاگران در جلوی صحنه؛ ماتیسی در اتاقک سوفلور، و گلهائی که از چپ به راست نثار سوزان میشود، تا آنکه ناگهان با خاموش شدن فلاشِ نورِ یک دوربین همزمان صدای سوزان هم قطع میشود و ما را در تاریکی مطلق فرو میبرد. لحظاتی بعد با ظهور تدریجیِ آرامی به اتاقی نیمه تاریک با وضوح عمیق میرویم: در پیشزمینه نمائی از یک گیلاس نیمهخالی مشروب و یک قاشق سوزان در میانزمینهٔ همین تصویر خود را بر تختخوابی میاندازد و به سنگینی نفس میکشد؛ در پسزمینه دری به شدت باز میشود و کین سراسیمه وارد اتاق میشود و به زحمت مانعِ خودکشی او میشود. سوزان ظاهراً سم را از پزشک نادرستی گرفته است، و کین قول میدهد که دیگر سوزان را مجبور به خواندن نخواهد کرد. |
در اینجا با یک محوِ تدریجی به زانادو، در زمانی دیگر، میرویم که بخشی از روایتِ سوزان در آنجا اتفاق میافتد: نمائی از کین و سوزان با وضوح عمیق که با فاصلهای اغراق شده از یکدیگر در یک اتاق مجلل گفتگو میکنند، و این گفتگو نشان میدهد که بهکلی از یکدیگر بیگانه هستند. کین یک حاکم مطلق و ظالم و سوزان زندانی او است؛ سوزان وقت خود را با چیدن و برچیدن پازل میگذراند - استعارهای از معمای هویت در فیلم. کین به خلاف میل سوزان یک 'پیکنیک' پایان هفتهٔ غریب و نمایشی در اِورِگلیدز ترتیب میدهد، و در آنجا است که اختلاف آنها آشکار میشود و کین یک سیلی به گوش سوزان میزند. روز بعد در زانادو، سوزان اعلام میکند که میخواهد برای همیشه از او جدا شود؛ کین از او خواهش میکند بماند، اما سوزان، که ناتوانیِ عمیق کین را در پاسخ به عشقِ خود دریافته است، دست او را پس میزند و از در خارج میشود. در اینجا سوزان روایتِ خود را به پایان میرساند و به تامپسن توصیه میکند با ریموند، خدمتکار مخصوص کین، صحبت کند، زیرا او است که اسرار زانادو را میداند. دوربین عقب میکشد و به طرف بالا میرود و در آنجا از نورگیرِ سقف به ابلوی ورودی اِل رانچو دیزالو میکند و دوباره عقب میکشد. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست