|
|
از زمانى که تعدادى از نظريهپردازان از جمله 'روسو - Jean-jack Rousseu' ، 'فروبل' و ... به نقش بازى در تعليم و تربيت و آموزش پى بردند توجه به بازى بهعنوان نوعى درمان نيز در محور توجه قرار گرفت. در استفاده از بازى در درمان فرض اين است که اگر مىتوان با صحبت کردن و گفتگو بزرگسالان را درمان کرد راه ارتباط با کودکان نيز بازى است لذا مىتوان از آن بهعنوان وسيلهاى تشخيصى و درمانى استفاده کرد.
|
|
|
اولين مورد استفاده از بازى بهعنوان نوعى درمان توسط زيگموند فرويد اتريشى صورت گرفت. فرويد در اين شيوه با استفاده از سؤالاتى که از کودک مىکرد او را به سمت معينى سوق مىداد، ميل و علاقهمندى فرويد به روانکاوى در سالهاى اول زندگى مهمترين منبع درمانى در بازىدرمانى مدرن مىباشد. بهتدريج کودککاوى با تحليل روانى کودک مطرح گرديد و در آن، بازى در حکم تداعى آزاد عمل مىنمود، در کودککاوى معمولاً بهطور غيرمستقيم يعنى از طريق والدين نسبت به شناخت کودک از طريق بازى اقدام مىشد و بعد بر اساس معيارهاى بزرگسالان نسبت به تفسير آن اقدام مىگرديد.
|
|
|
آنا فرويد از بازى کودکان به مانند روش خواب براى بزرگسالان استفاده نمود، وى در وراء بازىهاى تخيلي، نقاشى و رنگ کردن به دنبال انگيزههاى ناخودآگاه بود. بهنظر وى ايجاد رابطهٔ هيجانى و عاطفى بين کودک و درمانگر بسيار مهم و اساسى است. وى اعتقاد داشت با توجه به اينکه فراخود کودک بهطور کامل رشد نکرده است اگر احساس همدلى و رابطهٔ عاطفى ايجاد گردد تعبير و تفسير (Interpretation) بازى کودک نتيجه خواهد داد. آنا فرويد در هنگام بازىدرماني، وسايل بازى محدودى در اختيار کودک قرار مىداد.
|
|
| ملانى کلين (Melanie Klein)
|
|
کلين معتقد است که فراخود کودک تقريباً رشد يافته است و بايد تعبير و تفسير بازى بلافاصله به وى گفته شود، تعبير و تفسير بلافاصله، اضطراب (Anxiety) ناشى از عدم فهم رفتار را کاهش مىدهد. بازىدرمانى بهنظر کلين دسترسى مستقيم به ناخودآگاه را ممکن مىسازد. ملانى کلين در ارائه اسباببازىها محدوديت قائل نبود و ايجاد احساس همدلى جهت تعبير و تفسير را چندان ضرورى نمىدانست. ملانى کلين اولين کسى بود که اتاقى را از اسباببازىهاى کوچک پر کرد اين اسباببازىها در اصل در حکم اشخاص، حيوانات، اتومبيل، قطار و ... بودند.
|
|
روش برخورد فرويد در تحليل روانى کودک و بازىدرمانى بهصورت غيرمستقيم بود يعنى با استفاده از گزارشهاى اولياء و کودک نسبت به تعبير و تفسير رفتار کودک اقدام مىنمود ولى آنا فرويد در 'وين' و کمى ديرتر ملانىکلين در 'لندن' نظريهها و روشهائى براى تحليل روانى مستقيم بچهها ابداع نمودند. اين روانشناسان (کلين و آنا فرويد) معتقد بودند که 'بينش - Insight' خودبهخودى ايجاد نمىشود و اينکه کودک با برقرارى ارتباط با درمانگر چه در بازى و چه با کلمات تضادهاى خود را آشکار مىسازد و تغيير احساسات، افکار و انگيزهها، غلبه بر تضادهاى درونى را امکانپذير مىسازد.
|
|
ملانى کلين بازى را بهعنوان شيوهٔ بيان طبيعى کودک که بر ساير روشها ارجحيت دارد معرفى مىکند. وى 'بازى را در جريان درمان به منزلهٔ معادل همخوانىهاى کلامى يا تداعىهائى که بزرگسال در تحليل بهدست مىدهد در نظر مىگيرد' کلين اعتقاد دارد که کودک از راه بازى به شيوهاى رمزي، خيالپردازىها، اميال و تجارب خود را منعکس مىسازد.
|
|
رابطهٔ هيجانى و عاطفى بين کودک و درمانگر را نه بهعنوان عمل اصلى درمان بلکه بهعنوان وسيلهٔ سريع تشخيصى مورد توجه قرار مىدادند.
|
|
|
ارتباط درمانى يا درمان ارتباطى (Relationship therapy) ناشى از افکار اتورانک است روشى که متفاوت از روانکاوى است و برخلاف روانکاوى (Psvchoanalysis) که به گذشته توجه دارد به زمان حال خود معطوف بوده و در آن ايجاد رابطهٔ هيجانى و عاطفى بين درمانگر و کودک بسيار مهم و اساسى است، تکنيک بهکار برده شده بهگونهاى است که در آن به کودک آزادى کامل داده مىشود تا در حضور درمانگر هرگونه فعاليتى را که دوست دارد انجام دهد، درمانگر اگر از طرف کودک به بازى کردن دعوت شود مىتواند در بازى کودک شرکت نمايد اما شرکت بسيار کمى در بازى دارد روش ارتباط درمانى اتورانک در نهايت به 'درمان غيرمستقيم - Nondirective therapy' منتهى مىشود.
|
|
|
روش درمانى کارل رانسوم راجرز موجب تحليل نظريهٔ ارتباط درمانى و ايجاد درمان غيرمستقيم (يا بدون رهنمود) را فراهم نمود، روان درمانى غيرمستقيم که در دههٔ ۱۹۴۰ عملى مىشد مبتنى بر پذيرش و روشنسازى بود که به پيشرفت تدريجى بصيرت مراجع نسبت به خود و موقعيت خود منجر مىشد. در اين نظريه درمانگر سعى در تغيير مراجع ندارد بلکه تلاش آن به گونهاى است که مراجع يا کودک با توجه به فرصت ايجاد شده خود 'تجربه' کرده و بر اساس آن احتمالاً تغيير نمايد. در اين شيوه کودک تجربهٔ رشد خود را تحت دلخواهترين شرايط ممکن آزمايش مىکند. در اين نظريه اعتقاد بر اين است که مراجع در درون خود توانائى لازم جهت حل مسائل را دارا مىباشد. اين نظريه توسط آکسلين در بازىدرمانى بهکار گرفته شد.
|
|
|
آکسلين بر اساس اصول درمان غيرمستقيم راجرز هشت اصل پايهاى را معرفى نمود که درمانگر را در تمام تماسهاى درمانى يارى مىدهد. آکسلين در بازىدرمانى خود که شيوهٔ بىرهنمود و غيرفعال ناميده مىشود اين اصول را بهکار گرفتند اصولى که بهعنوان پايههاى بازىدرمانى غيرمستقيم شناخته شده است. اين اصول عبارتند از:
|
|
- درمانگر بايد آنچنان رابطهٔ گرم و دوستانهاى با کودک برقرار کند تا ارتباط هرچه سريعتر و مناسب ايجاد گردد.
|
|
- درمانگر کودک را آنگونه که هست مىپذيرد.
|
|
- درمانگر در ارتباط خود با کودک احساس آزادى عمل بهوجود مىآورد.
|
|
- درمانگر احساسات ابراز شدهٔ کودک را شناسائى نموده، آن را به خودش منعکس مىسازد.
|
|
- درمانگر به توانائى کودک احترامى عميق قائل است (اين اصل مسئوليت تغيير را به کودک واگذار مىنمايد)
|
|
- درمانگر به رفتار و گفتار کودک جهت نمىدهد (براساس اين اصل درمانگر پيرو است و کودک رهبر)
|
|
- درمانگر در درمان شتاب نمىکند زيرا درمان فرآيندى تدريجى است.
|
|
- درمانگر فقط محدوديتهائى را برقرار مىکند که وجود آنها در تداوم درمان ضرورى است و کودک را متوجه مسئوليت خود مىکند.
|
|
آکسلين اعتقاد دارد که در درون هر کودک نيروهاى درمانگرى وجود دارد که در بازىدرمانى اين نيروها آزاد مىشود همچنين معتقد است که حتى بدون دخالت پدر و مادر هم کودک مىتواند به کمک بازىدرمانى با رسيدن به بينش و درک خود قوىترى شده در برابر شرايط ناموافق ايستادگى نمايد.
|