دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
زبان دری
در معنى حقيقى کلمه (دري) اختلاف است و در فرهنگها وجوه مختلف نگاشتهاند و از آن جمله آن است که: 'گويند لغت ساکنان چند شهر بوده است که آن بلخ و بخارا و بدخشان و مرو است، و طايقهاى برآن هستند که مردمان درگاه کيان بدان متکلم مىشدهاند و گروهى گويند که در زمان بهمن اسفنديار چون مردم از اطراف عالم به درگاه او مىآمدند و زبان يکديگر را نمىفهميدند بهمن فرمود تا دانشمندان زبانفارسى را وضع کردند و آن را درى نام نهادند يعنى زبانى که به درگاه پادشاهان تکلّم کنند و حکم کرد تا در ممالک به اين زبان سخن گويند ـ و منسوب به دره را نيز گويند همچو کبک درى و اين به اعتبار خوشخانى هم مىتوان بوده باشد زيرا که بهترين لغات فارسى زبان درى است. (برهان قاطع حرف دال). |
از ميان تقريرها و توجيههاى ديگر چيزى که بتوان پذيرفت دو چيز است: |
يکى آنکه در دربار و ميان بزرگان در خانه و رجال مداين (تيستفون پايتخت ساساني) به اين زبان سخن مىگفته باشند. |
ديگر آنکه اين زبان زبان مردم خراسان و مشرق ايران و بلخ و بخارا و مرو بوده باشد ـ و جمع بين اين دو وجه نيز خالى از اشکال است و مسائلى که اين دو وجه را تأييد مىکند و در زير ياد مىشود: |
- روايت ابنالنديم از ابنمقفعّ که گويد: 'زبان درى لغت شهرهاى مداين است و در دربار پادشاه بدان زبان سخن مىگفتند و لغات مشرق و بلخ در آن غلبه دارد. ـ براى تفصيل اين روايت رجوع کنيد به مبحث مربوط به لهجهها.) |
- روايت ياقوت از حمزةبنالحسن و نصّ کتاب التنبيه حمزه که مطابق روايت ابنالنديم است. |
- غالب عبارات فارسى که در کتب عربى از قول شاهنشاهان ساسانى و رجال آن عصر بهعينه نقل شده است به زبان درى است نه به زبان پهلوي، و از آن جمله عبارتى است که جاحظْ در کتاب المحاسُن و الاضداد (طبع مصر ص ۱۲۸) گويد: وَ وَقَّعَ عبدالله بنِ طاهر: مَنْ سَعَى رَعَى وَ مَْن لَزِمَ الَمْنَامَ رِيْ الأحْلامَ، هذَا المَعْنى سِرَقُةُُ مِنْ توَقِيعاتِ اَنوشَرورانَفانه يقول: هر ک رَوذَ چَرذَ، هَرک خُسْپَدْ خواب بينذ' و باز هم جاحظ در کتاب التّاج عباراتى از شاهنشاهان ساسانى ذکر مىکند مثل 'خرّم خفتار' و غيره که همه به زبان درى است. و نيز طبرى عبارتى از قول اسماعيلابن عامر يکى از سرداران سپاه خراسان که مروانبنمحمد آخرين خليفهٔ اموى را دنبال کرد و در مصر به او رسيد، و مروان در آن جنگ به قتل آمد گويد: اسمعيل به خراسانيان گفت: 'دهيذ يا جُوانکان!' و جاى ديگر از قول همو گويد (طبرى ج ۳ حلقه ۳ ص ۶۵ طبع ليدن): 'يا اهل خراسان مردمان خانه بيابان هستيد برخيزيد؟' و اين دو عبارت هم به زبان درى است. |
و نيز ابنقتيبه در عُيونالاخبار (جلد ۱ ص ۱۴۹ طبع قاهره.) در شرح رزم 'وَهْرَزْسُوا' (۱) با حبشيان در يمن حکايتى ذکر کرده و گويد: 'سواران ايرانى بر تيرهاى خود نامها مىنوشتند گاه نام شاهنشاه گاه نام خود سوار و گاه نام پسر و گاه نام زن ـ وهرز چون با صف حبشه برابر آمد، غلام را گفت تيرى از ترکش برآور و فرامن ده، غلام تيرى برآورد و بهدست سوار داد که بر آن تير نام زن وهرز نوشته بود، و هرز آن را به فال بد گرفت و با غلام گفت: توئى زن! و اين فال بد به تو بازگردد! برگردان و تيرى ديگر ده. غلام تير را به جعبه درانداخت و دست بزد و تيرى ديگر برآورد و بهدست خداوند داد. چون وهرز نگريست باز همان تير بود! پس وهرز در فالى که زده بود به انديشه رفت و ناگهان با خود گفت: زنان! (در اصل کتاب عين اين کلمه را آورده سپس گويد: و زنان بالفارسيه النساء) سپس گفت زن آن! (يعنى بزن آن را) نيکو فالىست اين! ... الخ' |
(۱) . عيونالاخبار وهرز تقديم راء بر زاء معمجه و در بعضى کتب وهرز به تقديم زاء بر راء مهمله ديده شده و بايد املاء اخير درست باشد. |
اين داستان مىرساند که وَهْرَزْ به زبان درى سخن مىگفته است و يا نقال سخنان آنان را تازيان به مناسبت آنکه زبان بزرگان ايران زبان درى بوده است به همان زبان شنيده و روايت کردهاند ـ چه در زبان پهلوى زن را 'کن' گويند و دختر را 'کنيزک' ولى فعل زدن را بازاء معجمه آورند و در زبان پهلوى بيرون آمدن نام منکوحهٔ وهرز با فعل 'زن' جناس نباشد و اين تجنيس تنها در زبان درى صورت پذيرد و از همه معتبرتر، روايتى است که ابنقتيبه در عُيونالأخبار (ج۴ ص ۹۱ طبع قاهره) از قول علىبنهشام آورده و گويد: در شهر مرو مردى بود که براى ما قصههاى مبکى نقل مىکرد و ما را مىگريانيد سپس از آستين طنبورى برآورده مىخواند: ابا اين تيمار بايد اندکى شادي...' ـ و اين عبارت هم که شعر هفتهجائى است، بلاشک زبان درى است. و از اين دست، جملههاى دري، که از قول بزرگان عهد ساسانى نقل کردهاند، در کتب تاريخ و ادب بسيار است، و جملههاى پهلوى هم در آن ميان ديده مىشود، ليکن غلبه با جملههاى درى است و از اين رو مىتوان رأى ابنمقفع را تأييد نمود. |
- دليل قوىترى که بر اثبات قول ابنمقفع و صاحبان فرهنگ فارسى داريم انتشار زبان درى است بار اوّل از جانب مشرق و نيمروز. زيرا که مىدانيم که زبان عامهٔ مردم مغرب ايران، پهلوى بوده و غالب کتب دينى و ادبى و علمي. که در آن حدود نبشته شده است به زبان پهلوى بوده است و شعرهائى هم که در مملکت جبال و همدان و آذربايجان و طبرستان مغرب ايران گفته مىشد تا مدتى به زبان پهلوى يا طبرى يا ساير زبانهاى محلى بود ـ ليکن قديمىترين اشعار فارسى که در خراسان و سيستان از طرف حنظلهٔ بادغيسي، و محمدبن وصيف سکزى و بسام کرد خارجى و غير هم گفته شد به زبان فصيح درى بود ـ و سرود کرکوى بنا به روايت تاريخ سيستان (که خواه آن را ساختهٔ پيش از اسلام و خواه ساختهٔ اوايل يا بعد از اسلام بدانيم براى مقصود ما تفاوتى ندارد) هم به زبان درى است (رجوع کنيد: تاريخ سيستان طبع تهران ۳۷) نه به زبان پهلوي. |
و نيز قديمىترين کتب فارسى که از دورهٔ اسلامى بهدست ما رسيده يا خبر آن را شنيدهايم مانند مقدمهٔ شاهنامهٔ ابىمنصوري، و بالطبع خود شاهنامهٔ منثور همو ـ که قبل از نيمهٔ دوم قرن چهارم هجرى تدوين شده، و ترجمهٔ تاريخ طبرى که در سيصد و پنجاه و دو از طرف ابوعلى محمّدبن محمّدالبلعمى وزير منصوربن نوح سامانى بهعمل آمده و ترجمهٔ تفسير طبرى و حدود العالم و گرشاسبنامهٔ ابوالمؤيد بلخى که تاريخ سيستان را مجملالتواريخ از روى آن فصولى نقل کردهاند، و نيز کتابى ديگر بهنام عجايبالبلدان تأليف ابوالمؤيد بلخى که نسخهاى ناقص از آن موجود مىباشد، و کتاب اَلاْبنَيةَ فِى حقائِق الأدوِيه که شرح هر کدام خواهد آمد و همه به زبان فصيح و استوار و پخته شدهٔ درى نگارش يافته است از کالاى ادب و فرهنگ خراسان بهشمار مىرود و از پختگى عبارات و استحکام ترکيبات و شيرينى لفظ و معنى پيدا است که نثرى قديم و پرورش يافتهٔ ساليان و بلکه قرنهاى دور و دراز است، و به مراتب، از کتابهاى نثر پهلوى که شايد بعضى در همان قرن تأليف يافته است. پختهتر و جامعتر و از لحاظ تطوّر کاملتر است. |
اين معنى يعنى ظهور نظم و نثر درى که آثار رودکى و شهيد و فردوسى و بلعمى و ابوالمؤيد و تاريخ سيستان نمونهٔ زيباى آن است، مىرساند که اين زبان لهجهٔ خاص مردم خراسان و ماوراءالنهر و نيمروز و زابلستان بوده است ـ و مردم مغرب و مرکز و شمال و جنوبغربى ايران، که تا ديرى جز به پهلوى يا طبرى سخن نمىگفتند، بعد از نشر آثار ادبى درى از خراسان به سيار بلدان ايران، آنان نيز از اين شيوهٔ زيبا پيروى کردند و رفتهرفته از گفتن اشعار فهلوى يا رازى يا طبري (۲) يا نثر طبرى و پهلوى (چون اصل مرزباننامه و اصل ويس و رامين) که در عصر ديالمه متداول بوده است، دست برداشتند و تابع سبک و لهجهٔ شيرين و سهلالمخرج درى گرديدند. |
(۲) . مانند اشعار علىفيروزه و مَسْتَه مَرد و فهلويات باباطاهر و پيش از او اشعار بندار رازى و غيره... (رجوع کنيد: رساله شعر در ايران مجلهٔ مهر سال پنجم تأليف نگارنده) |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست