پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
همهدان
مىگويند بختالنصر، شاه ظالمى بود. به هر شهر و دهى که مىرسيد، خيمهاى در کنار آن شهر مىزد و از مخلوق مىپرسيد: آيا من از طرف خدا بر شما تسلط يافتم يا از ناحيهٔ خودم؟ يکى از ترس مىگفت که از طرف خودت، يکى مىگفت که از ناحيهٔ خدا. آنگاه آن شهر را قتل و غارت مىکرد و به هر کجا که مىرسيد، مىسوخت (مىسوزاند) و مىکشت و مىبرد. |
تا اينکه به شهر همدان رسيد. در بالا دست شهر خيمهاى زد و درآمد: من سه مسئله از شما خواهم پرسيد. اگر به هر سه پاسخ داده شد که هيچ، وگرنه همه را از دم تيغ مىگذارنم. مردم شهر ترسيدند و هيچکس حاضر نشد براى پاسخگوئى به نزد شاه برود. |
اين خبر در شهر پيچيد، تا اينکه جوان کچلى درآمد: من مىروم و جوابش را مىدهم. اگر کشت، اول مرا بکشد. اگر نه که شهر را ببخشد و برود. مردم قبول کردند و جوان، شترى خواست و بزى و خروسي. |
آمد خدمت شاه، دعا و ثنا را بهجا آورد و گفت: شاها، در خدمت حاضرم. شاه گفت: اى جوان مگر بزرگتر از تو در اين شهر نبود که تو را فرستادهاند؟ جوان گفت: والله، پادشاه به سلامت باشد. ما در اين شهر از شتر بزرگتر نداريم. |
شاه گفت: آدم متشخصى که بيايد و جواب مرا بدهد، نبود؟ جوان جواب داد: پادشاه سلامت باشد. ما در شهر از خروس متشخصتر نداريم. شاه گفت: يعنى ريش سفيد اين شهر توئي؟ |
جوان گفت: ما از بز ريش سفيدتر نداريم. |
بختالنصر مجاب شد و گفت: خوب جوان، خودت را براى سؤال اول آماده کن. در دنيا خرابه بيشتر است يا آباداني؟ جوان گفت: معلوم است. خرابه. چون آنچه خراب است که هيچ آنچه که هنوز خراب نشده هم خراب خواهد شد. |
شاه سؤال دوم را پرسيد: اى جوان. در دنيا مرده بيشتر است يا زنده؟ جوان درآمد: مرده. چون آنکه مرده است که مرده، آن هم که هنوز نمرده روزى خواهد مرد. |
شاه سومين سؤال را پرسيد: اى جوان. در دنيا زن بيشتر است يا مرد؟ جوان گفت: زن. |
شاه گفت: آخر چرا؟ جوان جواب داد: زن که زن است. آن کسى هم که قول و لسان مردى ندارد، زن است. |
بختالنصر مجاب شد و همدان را قتل و غارت نکرد و از آن به بعد اين شهر را همهدان يا هَمَدان گويند. |
- همهدان |
- قصههاى مردم، ص ۲۴۸ |
- سيد احمد وکيليان |
- نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۹ |
همچنین مشاهده کنید
- احمد پادشاه
- سه خواهر و نیلبک
- آستر، رویه را نگاه میدارد؛ نه رویه آستر را
- ملکجمشید و دیب سیب دزد (۲)
- شیشهٔ عمر
- شاه عباس ۵ (۲)
- قصهٔ چوپانزاده
- هر کس گفت، چُش آنقدر میزنندش تا زنده شود
- ملکمحمد (۲)
- کرّهٔ سیاه
- ماجرای زندگی شاهزاده محمد (۲)
- خوابی که تعبیر شد
- کچلتنبل و مهرهٔ مار
- خواهر و برادر یتیم
- بهلول داننده و بهلول دیوانه
- محمد چوپان (نخییرچی محمد)
- آدمیزاد
- سرنوشتی که نمیشد عوضش کرد
- محمد چوپان (نخییرچی محمد) (۲)
- دو نفر حیلهگر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روز معلم مجلس شورای اسلامی دولت رهبر انقلاب نیکا شاکرمی دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی تهران پلیس زلزله قوه قضاییه پلیس راهور شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو سایپا کارگران تورم حقوق بازنشستگان
سریال نمایشگاه کتاب فیلم سینمایی عفاف و حجاب تلویزیون جواد عزتی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس اوکراین نوار غزه انگلیس نتانیاهو یمن افغانستان ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس استقلال فوتبال سپاهان تراکتور علی خطیر لیگ برتر ایران لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی تلفن همراه اپل اینستاگرام گوگل همراه اول فرودگاه واکسن تبلیغات ناسا پهپاد
سرطان کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن بیماری قلبی دیابت مسمومیت داروخانه