|
علم، در يک افق دور، تاريخى از تداوم و تجمع (Continuity and cumulation) از ابتدائىترين دورههاى ما قبل تاريخ بشر تا به امروز را نشان مىدهد. اما اين تاريخ در زمانها و مکانهاى مختلف با درجات کاملاً متفاوتى از پيشرفت مشخص شده است. در افقهاى نزديکتر، همين نابرابرى در پيشرفت علم است که جامعهشناسى علم را به تبيين وامىدارد. با پيشرفت خود جامعهشناسى علم، تعدادى از اصول اساسى تبيين نيز اعتبار يافته است. يکى از اين اصول اين است که هيچ عامل فرهنگي، اجتماعى يا روانشناختي، مثل مذهب يا نيروهاى اقتصادي، نمىتواند به تنهائى دليل رشد علم، بهعنوان يک کل، يا يکى از اجزاء يا شاخههاى متعدد آن باشد. يکى ديگر از اين اصول اين است که حتى ترکيب واحدى از عوامل، مثل عوامل اقتصادى يا مذهبي، يا عوامل سياسى و آموزشي، نيز براى انجام وظايف جامعهشناسى علم کافى نيست. البته منظور اين نيست که ترکيب يا مجموعهاى از عوامل براى اشکال معينى از پيشرفت در علم مطلوبتر از بعضى ديگر نيست؛ چنانکه هنگام بحث از اخلاق پروتستان نشان خواهيم داد. مشخصاً چنين ترکيبهاى مطلوبى وجود دارد، و جامعهشناسى علم توان خود را در کشف آنها، با پذيرش اين اصل که انواع و درجات معينى از پيشرفت ممکن است از يک مجموعهٔ عوامل (يا يک مجموعه از ارزشهاى اين عوامل که بهعنوان تغيير در نظر گرفته مىشوند) ناشى شوند و همينطور ساير انواع و درجات نيز ممکن است از مجموعهٔ متفاوتى از عوامل (يا مجموعهٔ متفاوتى از متغيرها - ارزشها) نشأت گيرند، بالا برده است.
|
|
|
هرچه ميزان تمايز ساختى در يک جامعه، يعنى ميزان تخصصى شدن نقشها بين بخشهاى نهادى اصلى و نيز در درون آنها بيشتر شود، موقعيت براى پيشرفت علم مطلوبتر مىشود. تمايز ساختى بيشتر، موقعيت لازم را نه تنها براى مجموعهٔ متنوعى از نقشهاى علمى شديداً تخصصي، بلکه براى نقشهاى کمکى و حمايت کنندهٔ شديداً تخصصى در ساير بخشهاى نهادى فراهم مىکند.
|
|
علاوه بر تمايز نقش، تمايز درون فرهنگي، يعنى تمايز در سيستمهاى مختلف فکرى در جامعه نيز براى پيشرفت علم مطلوب است. بهعنوان مثال، همانطور که چارلز گيليسپى (Gillispei - 1960) نشان داده است، هرچه ايدههاى علمى از ايدههاى اخلاقى دربارهٔ مقام انسان در جهان فاصله گرفتهاند، پيشرفت آنچه که او 'لبهٔ عينيت - The edge of objectivity' ايدههاى علمى مىخواند، شديدتر شده است. هرچه آن ارزشها، ايدئولوژىها، ايدههاى زيباشناختى و ايدههاى فلسفى از يکديگر و از ايدههاى علمى شالودهاى بيشتر متمايز مىشوند، تشخيص مسائل اختصاصى هر يک و پيشرفت تکتک و همهٔ آنها ميسرتر مىگردد.
|
|
|
برخى ارزشها که جهان جديد تمايل دارد آنها را مسلّم و بديهى بداند، و در عين حال در بسيارى از جوامع گذشته وجود نداشتهاند، و اگر وجود داشته مطمئناً در هيچ کجا به اين درجه نبوده، براى پيشرفت علم بسيار مطلوبتر از ارزشها متضاد با آنها مىباشند. ارزش زيادى که دنياى جديد به عقلانيّت در مقابل سنتگرائي، فعاليتهاى دنيوى در مقابل سنتگرائي، فعاليتهاى دنيوى در مقابل فعاليتهاى اخروي، آزادىگرائى (Liberationism) در مقابل سلطهگرائى (Authoritarianism)، کوشش و تقلاى فعالانه در مقابل سازگارى منفعلانه با جهان، و برابرى در مقابل نابرابرى مىدهد، موجب حمايت تمام اين ارزشها از پيشرفت اجزاء متعدد علم مىشود. گاهى اين حمايت مستقيماً انجام مىگيرد، مثل ارزشهاى عقلانيت و علاقهٔ دنيوي، ارزشهائى که بهخصوص بهصورت ترکيبى قدرتمند هستند، و امروزه نيز در دنياى جديد شاهد آن هستيم. آزادىگرائى نيز براى آزادى دانشگاهي، که يکى از بنيادهاى مهم رشد علمى است، اصل اساسى است. گاهى حمايت بهصورت غيرمستقيم است، مثل وقتى که ارزش برابرى ميزان تحرک اجتماعى را افزايش مىدهد و نتيجتاً به گزينش درخشانترين استعدادها براى نقشهاى علمى کمک مىکند.
|
|
|
نيازهاى ابزارى معرفت علمى قدرت است، يعنى قدرت انطباق کمابيش رضايتبخش با محيط غيراجتماعى و با محيط اجتماعى داخلى و خارجي. پس برخى کشفهاى علمى و نوآورىهاى تکنولوژيکى پاسخى هستند به نيازهاى فورى ابزارى براى جرح و تعديل آنچه که محيطهاى خطرناک و خشن تلقى مىشود. مطمئناً اين بايستى تأثيرى عمده بر پيشرفت علم خصوصاً در مراحل اول جامعهٔ بشرى بوده باشد، يعنى در آن زمانى که هر ذره از معرفت علمى در يک محيط تهديد کننده و خشن اجتماعى و فيزيکى از اهميت بالائى برخوردار بود. اما حتى جوامع قدرتمند صنعتى مدرن نيز قوياً پاسخگوى نيازهاى ابزارى آنها به علم هستند. آنها هر ارزشى که براى علم قائل باشند، براى تقويت بنيهٔ دفاع ملي، افزايش رشد صنعتى و کشاورزي، و بهبود وضع بهداشتى مردم آنها نياز مبرم به استفاده از آن (علم)، يعنى پيشبرد علم 'نه براى خود علم' ، تأسف مىخورند. امّا شهروندان حتّى در جوامع قدرتمند کنونى نيازهاى ابزارى را، تحت بعضى شرايط، مهمتر از ملاحظات ارزشى مىدانند که از طرف دانشمندان و کسانى که در ارزشهاى مستقيماً حمايت کنندهٔ علم شريک هستند، ترجيح داده مىشوند. نهايتاً جوامع غيرصنعتى يا توسعه نيافتهٔ کنونى نيز اکتساب علم را براى نيازهاى فورى ابزاري، براى جوابگوئى به 'انقلاب انتظارات رو به رشد' در بين مردم، به پيش مىرانند.
|