مقصود از گرایش جنسی این است که شخص از لحاظ جنسی تا چه اندازه مجذوب افراد همجنس یا دگرجنس با خود میشود. بیشتر دانشمندان علوم رفتاری، همانند آلفرد کینزی، پیشگام پژوهشهای جنسی در دههٔ ۱۹۴۰، گرایش جنسی را پیوستاری از همجنسخواهی محض تا دگرجنسخواهی محض میبینند. برای مثال در مقیاس ۷ درجهای کینزی، کسانی که فقط مجذوب افراد جنس مخالف میشوند و از لحاظ جنسی فقط با چنین افراد آمیزش دارند در انتهاء دگرجنسخواهی این پیوستار قرار میگیرند (طبقهٔ صفر)، و کسانی هم که منحصراً مجذوب افراد همجنس خود شده و فقط مایل به رابطهٔ جنسی با این افراد هستند، در انتهاء همجنسخواهی (طبقهٔ ۶) این پیوستار قرار دارند. افرادی که در طبقهٔ ۲ تا ۴ جای دارند غالباً بهعنوان دو جنسخواه محسوب میشوند.
چنین روشی مسئله را بیش از حد ساده جلوه میدهد، چون گرایش جنسی شامل مؤلفههای متمایز گوناگونی است مانند کشش شهوانی یا میل جنسی، رفتار جنسی، جاذبهٔ عاشقانه، و ارزیابی خود بهعنوان دگرجنسخواه، همجنسخواه، یا دوجنسخواه. چندان هم غیرعادی نیست که فردی از لحاظ مؤلفههای گوناگون در نقاط مختلف این مقیاس قرار گیرد. برای مثال، بسیاری از کسانی که از نظر جنسی مجذوب همجنسان خود میشوند ممکن است هرگز درگیر رفتارهای همجنسگرایانه نشوند، و بسیاری دیگر که تجارب همجنسگرا داشتهاند خود را همجنسگرا یا دوجنسگرا ندانند. مسئله وقتی پیچیدهتر میشود که با گذشت زمان از لحاظ مؤلفههای گرایش جنسی تغییر وضعیت دهند.
فراوانی گرایشهای جنسی گوناگون
در زمینهیابی تازهای دربارهٔ مسائل جنسی در ایالات متحده ۱/۱۰ درصد از مردان بزرگسال و ۶/۸ درصد زنان بزرگسال حداقل یکی از وضعیتهای زیر را در مورد خود صادق دانستند: ۱. اخیراً 'بیشتر' یا 'فقط' به همجنسان خود گرایش پیدا کردهاند؛ ۲. رابطهجنسی با همجنس را 'تا حدودی' یا 'بسیار' جذاب یافتهاند؛ ۳. از ۱۸ سالگی درگیر رابطهٔ جنسی با همجنس خود بودهاند (لومان، گانیون، مایکل و مایکلز، ۱۹۹۴). این ارقام در حد درصد مردمانی است که گزارش کردهاند چپ دست هستند (حدود ۸ درصد). در مورد هویت شخصی، ۸/۲ درصد مردان و ۴/۱ درصد زنان خود را همجنسخواه یا هر دو جنسخواه میدانند ـ در حد درصدی از مردم ایالات متحده که خود را یهودی میدانند (۲ تا ۳ درصد).
به قول پژوهشگران بررسی بالا، این درصدها برآورد کمینهای از ارقام واقعی بهدست میدهند، زیرا بسیاری از مردم اکراه دارند بهوجود امیال و رفتارهائی در خود اذعان کنند که عدهای آنها را بیمارگونه و غیراخلاقی میدانند. این مسئله در زمینهیابی فوق، حادتر هم بود، چون با افراد در منزلشان مصاحبه میشد و حفظ حالت محرمانه هم همیشه امکان نداشت تا جائیکه در ۲۰ درصد مصاحبهها، دیگر افراد خانواده و حتی کودکان نیز حضور داشتند.
ارتباط با کودکی
عوامل تعیینکنندهٔ گرایش جنسی ـ خصوصاً همجنسگرائی ـ اخیراً موضوع مورد بحث متخصصان علوم رفتاری و رسانههای گروهی بوده است. آیا گرایش جنسی بزرگسالان را اصولاً تجربههای اولیه زندگی آنها تعیین میکند یا تأثیرات زیستشناختی فطری از قبیل هورمونها و ژنها؟
بهترین شواهد در زمینهی تأثیر تجربههای آغازین زندگی، حاصل مصاحبه با حدود ۱۰۰۰ مردن و زن همجنسخواه و ۵۰۰ مرد و زن دگرجنسخواه است که در ناحیهی خلیج سانفرانسیسکو زندگی میکردند (بل، وانیبرگ، Weinberg و همراسمیت، Hammersimth ،۱۹۸۱a).
این پژوهش فقط یکی از عوامل اساسی را که پیشبینی کنندهٔ گرایشهای همجنسخواهی در بزرگسالان مرد و زن آشکار ساخت: ناهمنوائی جنسیتی در دورهٔ کودکی. همانطور که جدول ناهمنوائی جنسیتی در کودکی نشان میدهد، وقتی از این افراد سؤال شد که در دورهٔ کودکی از چه نوع فعالیتهائی لذت برده یا لذت نبردهاند، زنان و مردان همجنسخواه در مقایسه با زنان و مردان دگرجنسخواه گزارش کردند که از فعالیتهای ویژهٔ جنس خود کمتر و از فعالیتهای خاص جنس مخالف بیشتر لذت بردهاند. همچنین معلوم شد مردان و زنان همجنسخواه کمتر از گروه دیگر در کودکی خصوصیات مردان (در مودر مردان) یا زنانه (در مورد زنان) داشتهاند. علاوه بر این ناهمنوائی جنسیتی (۱) ، مردان و زنان همجنسخواه در کودکی گرایش بیشتری داشتند به اینکه دوستان خود را از میان افراد جنس مخالف برگزینند.
(۱) . در سراسر این فصل واژهٔ 'جنسی' در برابر واژهی انگلیسی 'sexual' ، واژههای 'جنسیت' و 'جنسیتی' در برابر واژهٔ انگلیسی 'gender' بهکار رفته است ـ ویراستار متن فارسی.
جدول ناهمنوائی جنسیتی در کودکی
مردان همجنسخواه
زنان همجنسخواه
مردان دگرجنسخواه
زنان دگرجنسخواه
لذت بردن از فعالیتهای پسرانه
%۳۷
%۸۱
%۹۰
%۶۱
لذت بردن از فعالیت دخترانه
%۴۸
%۳۷
%۱۱
%۸۵
مرد یا گرایش نرینه یا زن با گرایش مادینه
%۴۴
%۲۰
%۹۲
%۷۶
حداقل نیمی از دوستان از جنس مخالف
%۴۲
%۶۰
%۱۳
%۴۰
در یک بررسی گسترده، مردان و زنان همجنسخواه بیش از مردان و زنان دگرجنسخواه، گزارش کردند که در طول دوران کودکی تجربه ناهمنوائی جنسیتی داشتهاند. (برگرفته از بل، واینبرگ و همراسمیت، ۱۹۸۱b)
در جدول ناهمنوائی جنسیتی در کودکی به دو نکتهی حائز اهمیت برمیخوریم: نخست اینکه یافتهها هم بسیار روشن و هم در مورد مردان و زنان بهطور یکسان صادق هستند: فقط حدود ۳۷ درصد مردان و زنان همجنسخواه از فعالیتهای ویژهی جنس خود در دورهٔ کودکی لذت برده بودند، در حالیکه رقم مشابه برای افراد درجنسخواه ۸۵ تا ۹۰ درصد بود. درواقع، مردان همجنسخواه از فعالیتهای خاص پسران (از قبیل فوتبال و بیسبال) کمتر از نان دگرجنسخواه لذت برده بودند. دوم اینکه بهرغم گویا بودن یافتهها، باز هم به استثناهای فراوانی برمیخوریم. البته، ۴۴ درصد مردان همجنسخواه در مقایسه با ۹۲ درصد مردان دگرجنسخواه گزارش کردند که در دورهٔ کودکی حالت مردانه داشتند. اینکه ناهمنوائی هویت جنسیتی در دورهٔ کودکی توان پیشبینی همجنسخواهی در دورهٔ بزرگسالی را دارد در چند بررسی دیگر نیز تأیید شده است (بیل، Bailey و زاکر، Zucker ،۱۹۹۵)، از جمله بررسیهائی که در آنها گروهی پسر ناهمنوا از لحاظ جنسیتی انتخاب و تا مرحلهی بزرگسالی پیگیری شدهاند (زاکر، ۱۹۹۰؛ گرین، ۱۹۸۷).
علاوه بر یافتههائی در زمینهٔ ناهمنوائی جنسیتی، بررسی خلیج سانفرانسیسکو یافتههای منفی مهمی نیز داشت که بر نظریههای رایج دربارهٔ پیشایندهای گرایش به همجنسخواهی سایهٔ تردید میافکند. اینک مثالها:
- همانندسازی شخص با والد غیرهمجنس خود در جریان رشد، تأثیر شایان توجهی در همجنسخواه یا دگرجنسخواه بودن وی ندارد. این یافته مباین با نظریه روانکاوی فروید و دیگر نظریههای مبتنی بر نظام روانپویشی خانواده در دورهٔ کودکی است. درست است که طبق پیشبینی مکتب روانکاوی، مردان همجنسخواه در مقایسه با مردان دگرجنسخواه، رابطهٔ ضعیفتری با پدر خود گزارش میکنند، اما این مطلب در مورد زنان همجنسخواه در مقایسه با زنان دگرجنسخواه نیز صادق بود. بهعلاوه، یافتهها حاکی از آن است که رابطهٔ ضعیف پدر ـ فرزندی تعیینکنندهٔ همجنسخواهی فرزند نیست، بلکه خود ناشی از این است که پدر، کودکی را که ناهمنوائی جنسیتی نشان دهد، دوست ندارد، بهویژه پسری را که رفتار زنانه داشته باشد. پدران کمتر از مادران در مورد ناهمنوائی جنسیتی اغماض میکنند.
- در اینکه نخستین تجربهٔ جنسی شاخص با همجنس خود بوده باشد یا نه تفاوتی بین مردان و زنان همجنسخواه با دگرجنسخواه دیده نشد. بهعلاوه، همجنسخواهان از تجربههای دگرجنسخواهانه در سالهای کودکی و نوجوانی نه بیبهرهاند و نه چنین تجاربی را نامطبوع یافته بودند.
- گرایش جنسی معمولاً در نوجوانی شکل میگیرد، هرچند نوجوانان هنوز از نظر گرایش جنسی فعال نشده باشد. مردان و زنان همجنسخواه نوعاً سه سال پیش از اولین فعالیت همجنسخواهی 'پیشرفتهٔ' خود، معمولاً مجذوب فردی از همجنسان خود میشوند.
دو یافتهٔ فوق حاکی از آنند که بهطور کلی، نه فعالیتهای همجنسخواهی بلکه احساسات همجنسخواهی است که نقش قطعی در گرایش همجنسخواهی در بزرگسالی دارد. بر مبنای این دو یافته هرگونه نظریهٔ یادگیری رفتاری در توجیه گرایش جنسی مردود شناخته میشود، از جمله این اعتقاد رایج عامیانه که همجنسخواه شدن معلول، 'اغواشدن' توسط فردی همجنس، یا والد، معلم، یا فردی دوستداشتنی و همجنسخواه است. دادههای بین فرهنگی نیز با این نتیجهگیری ما هماهنگ است. برای مثال، در فرهنگ مردم سامبیا در گینهٔ نو، تمامی پسرها، پیش از بلوغ تا اواخر نوجوانی، صرفاً به فعالیتهای همجنسخواهانه میپردازند. اما در این مرحله، همگی ازدواج میکنند و افرادی کاملاً دگرجنسخواه میشوند (هرت، ۱۹۸۷، ۱۹۸۴).
نکتهٔ آخر اینکه تمامی بررسیها حاکی از آن است که گرایش جنسی، نوعی انتخاب شخصی نیست. مرد و زن همجنسخواه شخصاً این راه را برنمیانگیزند تا احساس جنسی نسبت به افراد همجنس خود داشته باشد، کما اینکه دگرجنسخواه نیز احساس مثبت نسبت به جنس مخالف را شخصاً انتخاب نمیکند. در این مورد دانشمندان علوم رفتاری و در میزان تأثیر طبیعت یا تربیت اختلافنظر دارند و بحث بر سر این است که تعیینکنندههای اصلی گرایش جنسی، در عوامل زیستشناختی ریشه دارند یا در تجربه. اما عامهٔ مردم به خطا این سؤال را به این صورت مطرح میکنند که آیا گرایش جنسی را متغیرهائی خارج از کنترل فرد تعیین میکنند یا فرد در انتخاب آن آزاد است، واضح است که این سؤال همان سؤال قبلی نیست.
از آنجا که نتایج بررسی سانفرانسیسکو عملاً بر تمامی نظریههای مدعی تبیین همجنسخواهی برپایهٔ تجارب کودکی یا نوجوانی خط بطلان کشید، پژوهشگران این نظر را پیش کشیدند که بنیان ناهمنوائی جنسیتی در دورهٔ کودکی و همچنین گرایش به همجنسخواهی در بزرگسالی را احتمالاً باید در زیستشناختی ساخت فطری پیش از تولد فرد جستجو کرد. اینک به این مطلب میپردازیم.
ژنها
برخلاف ابهامی که در شواهد هورمونی بهچشم میخورد، در مورد پیوند بین عوامل ژنتیکی و گرایش همجنسخواهی بزرگسالان، شکی باقی نمانده است، هرچند که در تفسیر آن اختلافنظر هست. گویاترین شواهد در این زمینه از بررسی دوقلوهای همسان و دوقلوهای ناهمسان بهدست آمده است. در دوقلوهای همسان تمامی ژنها همانند هستند. در حالیکه در دوقلوهای ناهمسان درست مثل خواهرها و برادرها، فقط در حدود نیمی از ژنها همانند هستند. بههمان میزان که دوقلوهای همسان از لحاظ صفت معینی بیش از دوقلوهای ناهمسان شبیه هم باشند، به همان نسبت آن صفت بیشتر مبنای ژنتیکی یا ارثی دارد (به فرض اینکه بتواند اثر سایر عوامل نظیر رفتار متفاوت والدین با دوقلوهای همسان و غیرهمسان را قابل اغماض دانست).
در پژوهشی با برادر همسان مرد همجنسخواه، معلوم شد ۵۲ درصد آنان در مقایسه با ۲۲ درصد برادران دوقلوهای ناهمسان، گرایش همجنسخواهی دارند (بیلی و پیلارد،Pillard ،۱۹۹۱). در پژوهش مشابهی با زنان همجنسخواه، ۴۸ درصد خواهرخواندههای این زنان همجنسخواه بودند، و این دلیل دیگری در تأیید اثر عامل ژنتیکی است (بیلی، پیلارد، نیل،Neal و آگی، Agyei ،۱۹۹۳). نکتهٔ آخر اینکه مقایسه ۱۱۴ خانوادهٔ مردان همجنسخواه همراه با نتایج تحلیل کروموزومی ۴۰ خانواده که در آنها فقط دو برادر همجنسخواه وجود داشت، شواهدی حاکی از وجود علائم ژنتیکی همجنسخواهی در کروموزوم X (کروموزومی که مرد از مادرش دریافت میکند) بهدست آمد. بنابراین، مردان همجنسخواه از تبار مادری بیش از تبار پدری بستگان همجنسخواه داشتند (هامر، Hamer و کپلند، Copeland ،۱۹۹۴؛ هامر و همکاران، ۱۹۹۳).