شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

به وادییی که درو گوی راه سر بینی


به وادییی که درو گوی راه سر بینی    به هر دمی که زنی ماتمی دگر بینی
ز هرچه می‌دهدت روزگار عمر بهست    ولی چه سود که آن نیز بر گذر بینی
ز دولتی به چه نازی که تا که چشم زنی    اثر نبینی ازو در جهان اگر بینی
مساز قبه‌ی زرین که تیز شمشیر است    سزای قبه‌ی زرین که بر سپر بینی
اگر سلوک کنی صد هزار قرن هنوز    چو مرد رهگذری جمله رهگذر بینی
چو هر چه هست همه اصل خویش می‌جویند    ز شوق جمله‌ی ذرات در سفر بینی
چو کل اصل جهان از یک اصل خاسته‌اند    سزد که کل جهان را به یک نظر بینی
مکن ز نفس تکبر تو چشم باز گشای    که تا همه شکم خاک سیم و زر بینی
به باد بر زبر خاک گنجه چند کنی    که تا که رنجه شوی خاک بر زبر بینی
چگونه پای نهی در خزانه‌ای که درو    به هر سویی که روی صد هزار سر بینی
نه لحظه‌ای ز همه خفتگان خبر شنوی    نه ذره‌ای ز همه رفتگان اثر بینی
ز بس که خون جگر می‌فروخورد به زمین    زمین ز خون جگر بسته چون جگر بینی
اگر جهان همه از پس کنی نمی‌دانم    که در جهان ز دریغا چه بیشتر بینی
درین مصیبت و سرگشتگی محال بود    که در زمانه چو عطار نوحه‌گر بینی


همچنین مشاهده کنید