گويند نخستين کسى که پس از اسکندر از نو 'اوستا' را گردآورد و آئين ديرين مزديسنا را نو کرد 'وُلَخْش' اشکانى بود (۵۱ ـ ۷۸ ب م) ولخش همان است که ما او را بلاش خوانيم در ميان اشکانيان پنج شهنشاه به اين نام شناختهاند، دار مستتر گويد کسى که اوستا را گرد کرده است بايد ولخش نخستين باشد، زيرا او مردى ديندار بوده است(۱) و بعضى گمان کردهاند که اين شهنشاه ولخش سوم است که از (۱۴۸ تا ۱۹۱ ب م) پادشاهى کرد. (از جمله آقاى آرتور کريستنسن مورخ معاصر است. (رک: ساسانيان ص ۱۷ طبع تهران)
|
|
(۱) . اين ولخش از سال (۵۱ تا ۷۸) ميلادى پادشاهى کرده است و از عهد او سکههاى اشکانيان نيز تغيير يافته به خط پهلوى زده شد و خط يونانى موقوف گرديد و بعيد نيست اوستا هم از عهد او شروع به گردآورى شده باشد.
|
|
پس از ولخش اشکانى ادرشير پاپکان مؤسس دولت ساسانيان بناى سياست و پادشاهى ايران را بر مذهب نهاد و دين و دولت را به يکديگر ترکيب داد و آئين زرتشت را که غالباً ظنِّ قوى بر آن است که اشکانيان هم داراى همان آئين بودهاند ـ آئين رسمى کشور ايران قرار داد، و اين کار او بسيار عاقلانه بود، زيرا آن دوره به سبب قوّت گرفتن دين مسيحى در انحاء کشور ايران و روم، دورهٔ قوّت دين و آغاز نفوذ ديندارى محسوب مىشد، چنانکه بعد هم ديده شده از سوئى مانى پديد آمد، و بعد مزدک ظهور کرد و چندى نگذشت که محمّد (ص) رسول عرب بيرون آمد.(۲)
|
|
(۲) . به تجربه ديده و نيز خواندهايم که در هر دورهاى مردم به چيزى مىگروند و فکرى مورد عنايت ورزش جهانيان قرار مىگيرد. چنانکه در عهد هخامنشى و سلوکيدها و اشکانيان تعصب دينى کمتر بود و بناى سياست دولت بر آزادى اديان قرار داشت ـ لکن بعد از شيوع مسيحيت در روم تعصب دينى اوج گرفت و گويا در همان اوقات در ايران اشکانيان توجهى به کيش ديرين خود نمودند ولى اردشير پايهٔ تخت خود را بر روى دين گذاشت و تا چند سال پيش هنوز سياست او (الملک والدّين توأمان) رد ايران به قوت خود باقى بود و سياست از دين تعصب جدا نشده بود.
|
|
يک علّت ديگر تعصّب دينى اردشير آن بود که پداران و نياکان او به قولى امرا و رؤساى دين زرتشتى بودهاند، پاپک که به قولى پدر و به قولى مادر اردشير بوده است از امراى محلّى پارس و از آن بزرگانى بوده که بازماندهٔ امرا و شاهان 'پَرَتَهدار' فارس بودند پادشاهان پرتهدار فارس که نخستين آنان 'بَغَکِرْت' و سپس (بَعَدات) و آخر آنان 'پاپک' است همه در فارس و قسمتى از هندوستان رياست و بزرگى داشتهاند، و سکّه آنها نقش آستانهٔ آتشکده و درفش (علم چهارگوشه) که شايد همان درفش کاويان باشد ديده شده است و پادشاه با 'پنام' که سرپوش ويژه عبادت است در پيشگاه آتشکده به حال خشوع ايستاده است.
|
|
اين پادشاهان دستنشاندهٔ اشکانيان بودهاند و از عهد اسکندر و خلفاى اسکندر به رياست مذهبى و کمکم به پادشاهى گماشته مىشدند و اردشير چنانکه گذشت يا پسر دختر او بوده است(۳) و چون آبا و نياکان اردشير جنبهٔ مذهبى داشتهاند و از سکههاى آنها اين جنبه به خوبى ديده مىشود خود او هم در استوارى بنيان دين کوشيد و دين و دولت را با هم کرد، و به وزير خود (تنسر ـ در باب اين مرد و تاريخ او رجوع شود به رسالهٔ ـ نامهٔ تنسر ـ تأليف آقاى مجتبى مينوى منطبعهٔ تهران.) هيرپدان هيرپد امر کرد که اوستاى پراکنده را گرد آورد، و خود را در سکهها خداپرست و خدائىنژاد خواند. (۴)
|
|
(۳) . اردوان آخرين شاهنشاه اشکانى اردشير را کردزاده مىخواند، و طبرى او را ازاکراد بازنجان يا بازرنگان مىداد، و نيز در کارنامه آمده است که ساسان پدر اردشير و داماد پاپک از نژاد بهمن بود ولى با کردان به صحراگردى مىپرداخت و روايات در اين باب مختلف است (رجوع شود به طبرى طبع قاعره ج ۲ ص ۵۶ ـ ۵۹) و به شاهنامهٔ فردوسي.
|
|
(۴) . سکهٔ اردشير بابکان چنين است: مزديسن بغى ارتخشتر شاهان شاه ايران کى شترى هچيزتان ـ يعني: 'خداپرست خدايگان ادرشير شاهنشاه که از نژاد خدايان است' توضيح آنکه در سکهٔ اردشير و شاپور اول پسرش تنها شاهنشاه ايران نوشته شده است ولى ذکرى از 'انيران' ندارد و از هرمز به بعد نام انيران نيز آمده است و معلوم مىشود استقرار نفوذ دولت مرکزى در کليهٔ ايالات تابعه بهتدريج صورت گرفته است، انيران به فتح همزه و نون به ياء مجهول يعنى (غيرايران) و ممالک خارجه.
|
|
در عهد شاهپور پسر اردشير و جانشينان وى نيز در گردآورى اوستا و تهيهٔ فقه و ساير احکام و عبادات زرتشتى توجه و اعتناء کامل بهعمل آمد و در حمايت از آئين مزبور کار به تعصّب کشيد از آن جمله مانى پسر فديک سخنگوى و مصلح بزرگ ايرانى به اعتماد حريّت مذهبى که پيش از ساسانيان در ايران موجود و برقرار بوده است در عصر شاپور اول ظاهر شد و شاهپور را دعوت کرد. شاپور با او به عادت قديم رفتار نمود، و مانى کتابى از کتابهاى خود را بهنام شاپور نوشت و نام آن را 'شاهپور هرگان' نهاد، ليکن در زمان بهرام پسر هرمز، وى را برخلاف وصيت زرتشت و برخلاف اصول دينى که در ايران مرسوم بود کشتند.
|
|
قسمتى از اوستا در زمان شاپور اول بهدست آمد، و در عصر شاپور دوم اذرپاذ مارسپندان ـ که مؤبدى بزرگ و سخنگوئى گرانمايه بود و بعض مورّخان عرب او را زرتشت ثانى ناميدهاند، و واقعهٔ ريختن مس گداخته بر سينهٔ زرتشت منسوب به او است ـ خرده اوستا را آورد، و چنان بهنظر مىرسد که تمام اوستا را بهدست آوردند و يا مدعى شدند که اوستا به تمامى به چنگ آمده است، و دانشمندى ديگر موسوم به 'ارتاى ويراف' نير در عالم خواب، سيرى در بهشت و دوزخ کرد و احکامى ديگر پيدا آورد که در کتاب ارتاى ويرافنامک مندرج است، و نيز تقسيرهاى اوستا از اين به بعد به زبان پهلوى رايج گشت. |
|
|
در قرن نهم ميلادى و دوم هجرى مؤلف دينکرت، که تفسير از اوستا و مهمترين کتب فقه و عبادت و احکام مزديسنى است گويد: اوستا داراى ۲۱ نَسْک است (۱) و اسامى آنها را ذکر مىکند و مجموع ۲۱ نسک را به اصطلاح زبان پهلوى به سه قمست منقسم مىنمايد به قرار ذيل:
|
- گاسانيک
|
- هاتَکْ مانْسَريک
|
- داتيک
|
|
(۱) . نسک کلمهاى است اوستائى 'نَسْکو ' به معنى جزوه يا رساله به فتح اول و به پهلوى نُسْک به ضم اول ضبط شده است.
|
|
|
يعنى بخش 'گاثه' که سرودهاى دينى و منسوب است به خود زرتشت (۱) و محتويات آن ستايش اهورامزده و مراتب ادعيه و مناجاتها مىباشد.
|
|
(۱) . گفتيم که گاثه به پهلوى گاس شد و منسوب بدان را گاسانيک گويند و اين بخش را هم به صيغه وصف و ياى نسبت ناميدهاند يعنى بخش منسوب به گاس
|
|
|
مخلوطى از مطالب اخلاقى و قوانين و احکام دينى است |
|
|
فقه و احکام و آداب و مطالعات است.
|
|
اما بعد از قرن سوم هجرى معلوم نيست چه وقت بار ديگر اوستا دستخورده و قمستى از آن از ميان رفته است. بارى آنچه امروز دست ما باقى است پنج جزء يا پنج بخش است و به اين نام معروف:
|
|
۱. يَسْنا که گاثه جزء آن است، معنى آن ستايش مىباشد.
|
|
۲. ويسَپرَذْ ـ که آن هم از محلقات يسنا و در عبادات است، و معنى آن 'همهٔ ردان و پيشوايان' (۱) است.
|
|
(۱) . اصل اوستائى اين کلمه 'ويسپه رتو' به و او مجهول، و ويسپّه و وسپ در پهلوى يعنى 'همه' و 'رثو' و 'دَت' و 'رَِذ' به معنى پيشواى بزرگ دين است و شاهنامه رد و هيربدرا مرادف آورده است و نيز سياوخش را که داراى جنبه قدس مىدانسته است 'رد' خوانده:
|
|
بپوشيد درع سياوخش رد
|
|
زره را گره بر کمربند زد
|
|
|
۳. وَنْديداذ ـ که در اصل ونديودات بوده است، يعنى ادعيه و اوراد برضد ديوان و اهريمنان.(۲)
|
|
(۲) . اصل آن لفظ 'وى ديوداته' و پهلوى آن: جذ ديودات، يعني= قواعد و اصول ضد ديو و لفظ 'يود' و يا 'جذ' به ضم اول همان است که در زبان درى 'جدا' گوئيم و 'جز' که از قيود استثناء است نيز از همين لفظ باقى مانده است.
|
|
۴. يَشْتْ ـ که قسمت تاريخى اوستا از آن مستفاد مىشود آن هم از مادهٔ يسنا و به معنى عبادت و ستايش است. (از مادهٔ 'يسن' و به همان معنى است که گذشت.)
|
|
۵. خرده اَوِستا ـ يعنى اوستاى مختصر يا مسائل مختصر و خرد اوستا و آن عبارت است از عبادات روزانه و ماهيانه و اعياد و جشنها و طريقهٔ زرتشتىگرى و کُشتى بستن و آداب زناشوئى و عروسى و سوگوارى و غيره(۳)
|
|
(۳) . خورتک اپستاک، به پهلوى ناميده شده و معنى آن خرده اوستا مىباشد و بيشتر آن به زبان پهلوى و پازند است.
|
|
زبان اوستائى هم يکى از اصول و پايههاى زبان ايران است. اين زبان خاصه قسمتهاى قديم آن 'گاثه' بسيار کهنه بهنظر مىرسد و مانند سبک سنسکريت و عربى داراى اعراب است، يعنى اواخر کلمات از روى تغيير عوامل تغيير مىکرده است و حرکات گوناگون به خود مىگرفته است، همچنين داراى علائم جنسى و تثنيه بوده است.(۴)
|
|
(۴) . علائم جنسى يعنى نشانههائى که بدان واسطه بتوان جنس مذکر و مؤنث و خنثى را از هم تميز داد، و اوستا از ين قبيل است ـ و بعضى زبانها تنها دو جنس را مانند عربى تميز مىدهند و بعضى ديگر سه جنس را چون اوستا و سنسکريت و لاتين و آلمانى ـ و در باب تثنيه هم بعضى مانند فارسى حاليه تثنيه ندارد ولى اوستا مانند عربى داراى اين اختصاص بوده است و گويند همهٔ زبانهاى دنيا داراى اعراب و اين قبيل علامات بودهاند و بهتدريج مردم آنها را دور ريختهاند همچنانکه در زبان اوستا و زبانهاى بعد صورت گرفته است و عربان هم در محاورات خود امروز به قيد اعراب مقيد نيستند.
|