هرگونه دگرگونى در ساختار جامعه يا سازمان اجتماعي، دگرگونى اجتماعى ناميده مىشود. دگرگونىهاى اجتماعى را بايد از دگرگونىهاى فرهنگى جدا دانست، زيرا اين نوع دگرگونىها در فرهنگ جامعه رخ مىدهند. جامعهشناسان اگر خواسته باشند فرضيهها و پيشبينىهاى درستى بهدست بدهند، بايد از اين هر دو گونه دگرگونى آگاهى داشته باشند.
|
|
مثال:
|
تغيير در تعداد کل دانشجويان کشور، دگرگونى در نرخ مرگ و مير يا اميد زندگى جمعيت و يا تغيير نقش زن در خانواده، دگرگونىهاى اجتماعى بهشمار مىآيند. اما تغيير در سبکهاى هنرى و يا دگرگونى در سنتهاى ريشهدار و ارزشهاى کهن، دگرگونىهاى فرهنگى بهحساب مىآيند.
|
|
|
| نظريههاى دگرگونى اجتماعى
|
|
- نظريههاى تکاملى:
|
نظريهپردازان تکاملگرا بر اين اعتقاد بودهاند که جوامع بشرى از صورتهاى ساده بهصورتهاى پيچيدهتر تکامل مىيابند. بنابراين نظريه، جوامعى که در مراحل پيشرفتهترى از تکامل قرار دارند، از جوامع ديگر پيشروتر هستند. نظريههاى تکاملى گرايشى قومپرستانه دارند، زيرا جامعهٔ امروزى را برتر از جوامع گذشته تصوير مىکنند.
|
|
- نظريههاى چرخهاى:
|
برابر با اين نظريه نيز هر جامعهاى مراحل گوناگونى را پشت سر مىگذارد، ولى اين مراحل بهجاى انکه از يک حرکت تکاملى تصاعدى برخوردار باشند، در يک چرخهٔ دورزننده نمايان مىشوند.
|
|
- نظريههاى توازنى:
|
بنابر اين نظريه، جامعه از بخشهاى بههم وابستهاى تشکيل شده است که هريک از آنها در کارآئى جامعه نقش دارد. اگر دگرگونى اجتماعى يکى از بخشها را از کار بىاندازد، جامعه دستخوش عدم تعادل مىشود و بخشهاى ديگر جامعه نيز دستخوش دگرگونىهاى ديگر مىشوند. زمانى که همهٔ بخشهاى ترکيبکنندهٔ جامعه به تبع يکديگر دگرگون مىشوند، جامعه دوباره هماهنگى تازهاى مىيابد و بار ديگر توازن آن برقرار مىشود.
|
|
- نظريههاى تعارضى:
|
جامعهشناسانى که به اين نظريه تعلق دارند، جامعه را متشکل از گروههاى گوناگونى مىدانند که پيوسته در تعارض با يکديگر بهسر مىبرند. دگرگونىهاى اجتماعى در گرماگرم رقابت اين گروهها براى دستيابى به کالاها و منابع موجود، رخ مىدهند. از آنجا که اين گروههاى متعارض پيوسته مىکوشند تا وضع موجود را تغيير دهند، جامعه نيز هميشه در يک حالت بىسازمانى و درنتيجه، نااستوارى قرار دارد.
|
|
| عوامل مؤثر در دگرگونىهاى اجتماعى و فرهنگى
|
|
دربارهٔ تفاوتهاى درجات دگرگونى اجتماعى و فرهنگى در جوامع گوناگون، دانشمندان اجتماعى بحثهاى زيادى کردهاند. اما وظيفهٔ اساسى يک جامعهشناس بايد اين باشد که علتها و عوامل اصلى و عمدهٔ اين دگرگونىها را بازشناسد.
|
|
- عوامل جغرافيائى:
|
يک جامعه ممکن است در محيطى زندگى کند که شرايط آن، دگرگونى را کم و بيش تشويق کند. نوسانهاى شديد درجهٔ حرارت، طوفانها و يا زلزلهها مىتوانند انسانها را به تغيير سبک زندگى وادار سازند و فراوانى يا فقدان منابع طبيعى نيز نوع زندگى يک قوم را تا اندازهٔ زيادى مشخص مىسازد.
|
|
مثال:
|
تغييراتى در محيط زيست غرب آمريکا بههمراه کاهش يافتن منابع طبيعى (مانند گوشت بوفالو)، دگرگونىهاى مهمى را در سبک زندگى سرخپوستان آمريکائى پديد آورده بودند. در اين شرايط، آنها در صورتى مىتوانستند ادامهٔ حيات دهند که خود را با محيط زيست محدودتر و خوراکهاى تازه و متفاوت مهاجرات سفيدپوست تطبيق دهند.
|
|
- عوامل تکنولوژيک:
|
بسيارى از اختراعات تکنولوژيک دگرگونىهاى گستردهاى را در جوامع بشرى پديد آوردهاند.
|
|
مثال:
|
کاربرد تلويزيون در چند دههٔ اخير، ماهيت روابط اجتماعى را در خانواده بهشدت تغيير داده است و نقش عمدهاى را در تربيت اجتماعى کودکان ايفاء کرده است.
|
|
- عامل ايدئولوژيک:
|
هر جامعهاى يک ايدئولوژى بنيادى دارد که از مجموعهاى از باورها و ارزشها ترکيب مىشود. ايدئولوژىها مىتوانند به حفظ وضع موجود کمک کنند، ولى اگر باورها و ارزشهاى آن با نيازهاى جامعه ديگر سازگار نباشند خود محرک دگرگونى مىشوند.
|
|
مثال:
|
براى نمونه، انقلاب کبير فرانسه زمانى رخ داد که ايدئولوژى فئودالى و کهن جامعهٔ پيش از انقلاب، ديگر نمىتوانست پاسخگوى نيازهاى مردم آن باشد.
|
|
- عامل رهبرى:
|
دگرگونىهاى اجتماعى را غالباً رهبران فرهمند آغاز مىکنند، زيرا آنها توانائى اين را دارند که پيروان فراوانى را بهسوى جنبش سوق دهند.
|
|
مثال:
|
عيسى مسيح و گاندى، رهبران فرهمندى بودند که توانستند جنبشهاى مسيحيت و استقلال هند را به سرانجام رسانند، زيرا پيروان آنها به خود آنها و تعاليم خود سخت اعتقاد داشتند.
|
|
- عامل جمعيتى:
|
هم کاهش و هم افزايش حجم جمعيت، در ايجاد دگرگونى اجتماعى بسيار مؤثر هستند. افزايش سريع جمعيت نوآورىهائى را در فنون توليد ايجاب مىکند، در حالىکه کاهش سريع جمعيت ممکن است دگرگونىهاى مهمى را در سازمان اجتماعى ايجاب کند تا جامعه بتواند در برابر دشمنان از خود دفاع کند.
|
|
مثال:
|
انگيزههاى اعمال نظارت بر زاد و ولد در هند فراوان بودند، زيرا جمعيت اين کشور بهسرعت رشد مىکرد. فضاى جغرافيائى کشور هند و توليد مواد غذائى آن، نمىتوانست جمعيت اضافى را در خود جاى دهد و خوراک خود را تأمين کند. درنتيجهٔ اين بحران، اختراعاتى در روشهاى جلوگيرى از آبستنى و فنون توليد خوراک پديد آمدند.
|
|
| کندى آهنگ دگرگونى اجتماعى
|
|
آهنگ دگرگونى اجتماعى ممکن است به دلايل خاصى در يک جامعهٔ معين کند شود. نخستين دليل اينکه يک جامعه ممکن است منابع طبيعى و انسانى لازم براى جذب برخى از دگرگونىها را نداشته باشد. دوم اينکه ممکن است ميان ارزشهاى جامعه و دگرگونى مطرح شده در آن، تعارضى وجود داشته باشد. سوم اينکه صاحبان قدرت اقتصادى و سياسى در يک جامعه ممکن است از اين هراس داشته باشند که مبادا دگرگونى قدرت آنها را کم کند. چهارم اينکه اگر جامعهاى از جوامع ديگر منزوى گشته باشد، عناصر فرهنگى نو در آن جامعه مطرح نخواهند شد.
|
|
|
مطرحشدن دگرگونى در جامعه
|
|
دگرگونى يا از طريق اشاعه در جامعه مطرح مىشود و يا از راه ابداع. اشاعه عبارت است از مطرح شدن يک عنصر نو در جامعه از طريق يک فرهنگ خارجى است. اما ابداع، آفرينش يک چيز نو است از طريق ترکيب عناصرى که در فرهنگ داخلى يک جامعه وجود دارند.
|
|
| پيامدهاى ناخوشايند دگرگونى اجتماعى
|
|
دگرگونى اجتماعى اگر بهسرعت رخ دهد، پيامدهاى منفى مهمى بهبار مىآورد. فردى که در جامعهٔ دستخوش يک چنين دگرگونى زندگى مىکند، احساس تنهائي، از خودبيگانگى و نوميدى مىکند. اگر دگرگونى بسيار ناگهانى باشد، فرد ممکن است احساس سردرگمى و ناامنى کند. اگر واپسماندگى فرهنگى پيش آيد، يعنى بخشى از فرهنگ از بخشهاى ديگر آن واپس ماند، ممکن است سراسر جامعه دچار ازهمگسيختگى شود. وانگهي، معمولاً بسيارى از دگرگونىهاى اجتماعى بهدنبال خود مسائل اجتماعى را به ارمغان مىآورند.
|
|
|
برنامهريزى اجتماعى به کوششى اطلاق مىشود که دانشمندان اجتماعى بهعمل مىآورند تا فراگرد دگرگونى اجتماعى را بهگونهاى هدايت کنند که اين دگرگونىها تا آنجا که ممکن است به سود جامعه تمام شوند. دگرگونى اجتماعى بايد طورى برنامهريزى شود که تا آنجا که ممکن است با ارزشهاى موجود و هدفهاى جامعه سازگارى داشته باشد. با آنکه انگيزهها و هدفهاى برنامهريزان اجتماعى ممکن است شرافتمندانه و درست باشند، اما گهگاه پيامدهاى برنامههاى آنها چندان هم خوشايند از کار درنمىآيند. اين امر بهخاطر آن است که گهگاه نمىتوان همهٔ پيامدهاى يک دگرگونى برنامهريزى شده را پيشبينى کرد.
|
|
|
در حالى که برخى از جامعهشناسان معتقد هستند که وظيفه آنها راهنمائى دولت و بخش خصوصى و تشويق آنها به اجراء برنامههائى در جهت دگرگونى اجتماعى است، اما برخى ديگر از آنها معتقد هستند که تنها نقشى که بايد بهعهده گيرند، نقشى مشورتى در جهت پيشبينى پيامدهاى احتمالى برخى از برنامههاى اجتماعى است. در مورد نقش مناسب جامعهشناسان در برنامهريزى اجتماعي، هنوز توافقى بهدست نيامده است.
|