نژاد به گروهى از افراد اطلاق مىشود که بر اثر نسلها اختلاط درونگروهى ويژگىهاى جسمانى يا زيستشناختى مشترکى پيدا کرده باشند. گروههاى نژادى معمولاً به سه نوع مشخص تقسيم مىشوند؛ نژاد سفيد يا قفقازي، نژاد سياه يا زنگى و نژاد زرد يا مفولي. بههر روي، بايد يادآور شد که گهگاه قرار دادن يک فرد در يکى از اين سه مقولهٔ نژادى کار چندان آسانى نيست.
|
|
مثال:
|
در هنگام کشف خاور دور، در نتيجهٔ اختلاط اروپائىها و آسيائىها نسلى بهبار آمده بود که ويژگىهاى نژاد قفقازى و نيز مغولى را با هم نشان مىداد. قراردادن فرزندان آنها در يک مقولهٔ نژادى مغولى يا قفقازي، کار چندان آسانى نيست.
|
|
|
|
يک گروه قومى با ويژگىهاى فرهنگى مشترک اعضاء آن مشخص مىشود. اين ويژگىها عبارتند از دين، زبان و مليت. ما شايد بتوانيم با توجه به قيافهٔ ظاهرى آدمها آنها را به گروههاى متفاوت تقسيم کنيم، اما تشخيص گروه قومى افراد تنها از طريق بررسى دقيق ويژگىهاى فرهنگى آنها امکانپذير است.
|
|
مثال:
|
گروه قومى آدمها را گهگاه مىتوان با توجه به نام خانوادگى آنها تشخيص داد. براى مثال، تشخص آمريکائيان کليمى از آمريکائيان ايتاليائىتبار در بيشتر موارد امکانناپذير است، مگر آنکه بدانيم نامهاى خانوادگى خاص در ميان اين دو گروه رواج دارند که يک دسته از نامها به آمريکائيان کليمى و دستهٔ ديگر به آمريکائيان ايتاليائىتبار اختصاص دارند.
|
|
|
اقليت به گروهى از افراد گفته مىشود که از اکثريت افراد جامعهٔ خود بهنوعى تفاوت داشته باشند. اعضاء گروههاى اقليتنژادى و قومى غالباً از حقوق و مزاياى کامل اجتماعى محروم هستند. گروههاى ارمنى و يونانى در امپراطورى سابق عثمانى و سياهان و چينىها و پورتوريکوئىها در ايالات متحد از جملهٔ اين اقليتها بهشمار مىآيند. اقليت يا برپايهٔ نژاد تشخيص داده مىشود، مانند گروندگان اديان ديگر در جوامع مسلمان، يا براساس مليت تمايز مىيابد، مانند فرانسوى نژادان ايالت کبک در کانادا. وضعيت اقتصادى و شغلى نيز گروهى از آدمها را بهصورت يک اقليت در ميان جامعه متمايز مىسازد، مانند اقليت آلونکنشين.
|
|
مثال:
|
اقليتهائى که در ايالات متحد از فرصتهاى اجتماعي، اقتصادى و اجتماعى برابر با اکثريت آمريکائيان نيستند، عبارتند از سياهان، سرخپوستان، پورتوريکوئىها، کوبائىها و مکزيکىها.
|
|
| کشمکش ميان گروههاى قومى و نژادى
|
|
اعضاء گروه مسلط در يک جامعه ممکن است احساس کنند که گروه اقليت موقعيت ممتاز اقتصادى و اقتدار آنها را تهديد مىکند. از سوى ديگر، اعضاء گروه اقليت نيز ممکن است احساس کنند که اکثريت موانعى بر سر راه پيشرفت اقتصادى و اجتماعى آنها گذاشته است. هر دو گروه اکثريت و اقليت بر سر دستيابى به مزاياى اقتصادى و اجتماعى با يکديگر بهشدت رقابت مىکنند.
|
|
مثال:
|
ميان اقليت ارمنى ترکيهٔ عثمانى و اکثريت مسلمان آن، پيوسته رقابت و دشمنى شديدى برقرار بوده که گهگاه به کشتار منجر مىشده است. هماکنون نيز اقليتهاى پاکستانى و هندى در انگلستان و آفريقائىنژادان در فراسنه با اکثريت انگليسى و فرانسوى تنش دارند و روابط ميان اين دو گروه جنبهاى خصمانه دارد.
|
|
|
نژادپرستى بر اين اعتقاد مبتنى است که گروه نژادى شخص از گروههاى نژادى ديگر برتر است. اين واکنش با گرايشهاى قومپرستانهٔ بيشتر گروهها همخوانى دارد و هر گروهى تصور مىکند که قيافهٔ ظاهرى و فرهنگ اجتماعى آن از گروههاى ديگر برتر است.
|
|
- توجيههاى نژادپرستى:
|
گروه مسلط در هر جامعهاى با اين استدلال که اعضاء گروه اقليت از نظر هوشى پستتر هستند و لياقت و قابليت کافى براى خدمت بهخود و جامعه را ندارند، نژادپرستى خود را توجيه مىکند. گروه مسلط گاه اظهارنظر مىکند که اعضاء گروه اقليت را بايد تحتنظارت مستقيم نگهداشت تا بتوان از آنها کاملاً مراقبت و سرپرستى کرد.
|
|
مثال:
|
در جنوب ايالات متحد پيش از جنگ داخلي، همه سياهان برده بودند. سپيدپوستان چنين مىپنداشتند که سياهان نمىتوانند خود را اداره کنند و از عهدهٔ برآوردن نيازهاى خود برنمىآيند و در واقع، خود را براى سياهان دايهٔ مهربانتر از مادر تصور مىکردند.
|
|
|
تصورات قالبى به تعميمهائى اطلاق مىشوند که در مورد برخى از اقليتهاى مذهبي، نژادى و قومى رواج دارند. تصور مىشود که اعضاء اين اقليتها برخى از ويژگىهاى شخصيتى و الگوهاى رفتارى خاص و از پيش تعيينشده دارند.
|
|
مثال:
|
تصورات قالبى گوناگونى در دوران مختلف نسبت به سياهان آمريکائى وجود داشتهاند، از جمله اينکه آنها تنبل، ورزشدوست و علاقهمند به موسيقى هستند. در مورد لهستانىها نيز تصور مىشد که آنها خرفت هستند و دربارهٔ اسکاتلندىها نيز مىگفتنند که آنها خسيس هستند. واقعيتهاى نادرستى اين تصورات قالبى را اثبات کردهاند؛ از جمه اينکه سياهان براى تأمين معاش خانواده خود سخت کار مىکنند و بسيارى از آنها به ورزش و موسيقى علاقهاى ندارند؛ در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالى آمريکا دانشجويان لهستانى درخشانى پيدا مىشوند و بسيارى از اسکاتلندىتباران بخشندهترين افراد جامعه بهشمار مىآيند.
|
|
|
پيشداورى به برداشت يا احساسى اطلاق مىشود که شخص نسبت به اعضاء يک گروه اقليت دارد، اما تبعيض به الگوى رفتارى آشکارى گفته مىشود که برضد يک گروه اقليت جهت گرفته باشد. پيشداورى بهمعناى از پيشداورى کردن است، يعنى شخص در مورد عضو يک گروه اقليت حتى پيش از ديدن او، تصورات معينى را در ذهن داشته باشد.
|
|
مثال:
|
بردهدار آمريکائى معتقد بود سياهان از عهده ادارهٔ خود برنمىآيند و در مورد آنها برداشت مبتنى بر پيشداورى داشت و درنتيجهٔ اين برداشت با سياهان رفتار تبعيضآميز نشان مىداد. براى مثال، سياهان را تنها به کارهاى جسمانى وامىداشت، آنها را در محلى جداگانه نگه مىداشت و حق رأى براى آنها قائل نبود. حتى پس از الغاء بردهداري، اين برداشتهاى آغشته به پيشداورى و بسيارى از الگوهاى تبعيضآميز مدتها دوام آورده بودند.
|
|
|
رابطهٔ نژاد با هوش و شخصيت
|
|
دربارهٔ رابطهٔ هوش با نژاد يا شخصيت با نژاد، پنداشتەاى سرسرى بسيارى وجود دارند. از اين پنداشتها چنين برمىآيد که سطح هوش و شخصيت فطرى شخص با همين سطح در ميان همنژادان ديگر وى کم و بيش يکسان است. اما بررسىهاى اجتماعى آشکار کردهاند که هيچ دليل روشنى دال بر رابطهٔ نژاد باهوش و يا نژاد با شخصيت وجود ندارد.
|