جامعهشناسان نهادهاى اجتماعى را از سازمانهاى رسمى و غيررسمى متمايز مىدانند. نظامهائى از هنجارها و ارزشها هستند که براى آن وجود دارند تا جامعه بتواند هدفهاى معينى را براى خود بازشناخته و آنها را دنبال کند. پنج نهاد اجتماعى بنيادى عبارتند از نهاد خانوادگي، نهاد مذهبي، نهاد آموزشي، نهاد اقتصادى و نهاد حکومتي. هدفهاى نهادهاى اجتماعى پهنههاى گستردهاى را در برمىگيرند و ارزشهاى را تجسم مىسازند که نقشى اساسى در زندگى اجتماعى دارند. اما سازمانهاى رسمى به گروههائى از افراد اطلاق مىشوند (نه نظامهائى از هنجارها و ارزشها) که براى رسيدن به يک هدف بسيار مشخص کوششهاى خود را هماهنگ مىسازند. سازمانهاى رسمى معمولاً بزرگ هستند و با قواعد و مقررات معينى کار مىکنند و داراى سلسله مراتب مشخصى از اقتدار و مسئوليت مىباشند. اما سازمانهاى غيررسمى عموماً کوچک هستند و هدفهاى چندان مشخصى ندارند و با يک رشته قواعد و عملکردهاى دقيق و حسابشدهاى کار نمىکنند.
|
|
مثال:
|
وزارتخانه، ارتش و دستگاه دادگستري، سازمانهاى رسمى بهشمار مىآيند، ولى اجتماع يک گروه دوستانه، يک گروه تفريحى و هواداران يک تيم ورزشي، همگى نمونههاى سازمان غيررسمى محسوب مىشوند.
|
|
|
| سازمان رسمى و ديوانسالارى
|
|
يک سازمان رسمى از گروهى از افراد ترکيب مىشود که براى رسيدن به هدف خاصى گرد هم آمده باشند. اما ديوانسالارى به سلسله مراتبى از اقتدار و مسئوليت اطلاق مىشود که يک سازمان رسمى براى هماهنگ ساختن فعاليتهاى خود و رسيدن به هدفهاى تعيينشده خود، از آن استفاده مىکند.
|
|
مثال:
|
يک وزارتخانه سازمانى رسمى است که براى دستيابى به هدفهائى خاص و تعيينشده برپا مىشود. براى آنکه اين سازمان به هدفهاى خود برسد، بايد کوششهاى کارکنان خود را تحت نظم و انضباط درآورد و با هماهنگى عمل کند. ديوانسالارى به سلسله مراتبى گفته مىشود که به همين منظور در ميان کارکنان وزارتخانه برقرار است.
|
|
|
سازمانهاى بسيار متشکل و سازمانهاى داراى تشکل ضعيف
|
|
تفاوت يک سازمان بسيار متشکل با سازمان داراى تشکل ضعيف را مىتوان از ميزان خودمختارى اعضاء خود تشخيص داد. در يک سازمان بسيار متشکل، اعضاء بدون چون و چرا از مقررات و قواعد سازمان خود پيروى مىکنند. اين مقررات را گروه کوچکى از اعضاء بلندپايهٔ سازمان تنظيم و بهاجراء مىگذارند. اما اعضاء يک سازمانِ داراى تشکل ضعيف، خودمختارى بسيار چشمگيرترى را از خود به نمايش مىگذارند. در اينگونه سازمان، هر فردى مجاز است به سليقهٔ خود کارها را سرو صورت دهد. وانگهي، در اين سازمانها، بسيارى از اعضاء در فراگرد تصميمگيرى شرکت مىکنند.
|
|
مثال:
|
بسيارى از وزارتخانهها از جملهٔ سازمانهاى بسيار متشکل بهشمار مىآيند. در اين سازمانهاى براى هر رستهٔ شغلى شرح شغل خاصى از پيش تعيينشده، مقررات موجود دقيقاً اجراء مىشوند، و سلسله مراتب کارکنان و ادارات به روشنى مشخص و مرزبندى شده است. هر ادارهاى زيرنظر يک رئيس مسئول اعمال خود است و چند اداره زير نظر مديرکل کار مىکنند و چند مديرکل زير نظر يکى از معاونين انجام وظيفه مىکنند و در رأس هرم، وزير به کمک معاونان خود برکل وزارتخانه سرپرستى مىکند. اما در يک شرکت کوچک با سرمايهٔ ناچيز، به مقررات و قواعت دقيق و سخت نيازى نيست و سلسله مراتب مشخص نيز ضرورت ندارد. اين يک سازمان غيررسمى است که کارکنان اندک آن همديگر را بهخوبى مىشناسند و بيشتر از طريقِ روابط شخصى و رو دررو مسئل خود را حل و فصل مىکنند.
|
|
|
سازمان ديوانسالارانه در حال حاضر مختص ملتهاى بزرگ و قدرتمند سدهٔ بيستم است. البته ساختارهاى ديوانسالارانه سابقهاى چندين هزار ساله دارند. امپراطورىهاى هخامنشي، ساسانى و رم را تنها از طريق ساختارهاى پيچيدهٔ ديوانسالارانه مىشد اداره کرد. هر سازمانى در مرحلهاى از رشد خود، ناگزير ساختار ديوانسالارانه بهخود مىگيرد.
|
|
|
ماکس وبر پنج ويژگى عمده را براى ديوانسالارى تشخيص داده که عبارتند از:
|
|
- تخصيص:
|
در يک دستگاه ديوانسالار، هر شخصى وظيفهٔ مشخص و از پيش تعيين شدهاى را انجام مىدهد که به او واگذار مىشود.
|
|
مثال:
|
يک کارگر در خط توليد اتومبيل ممکن است تنها وظيفه وي، بازرسى ميزانبودن نور چراغهاى جلو باشد.
|
|
- سلسله مراتب اقتدار:
|
هر شخصى در سلسله مراتب سازمانى مسئوليتها و وظايف مخصوص بهخود دارد و بايد زيردست مقام بالاتر از خود در اين سلسله مراتب کار کند. در ديوانسالاري، اقتدار از سمتها سرچشمه مىگيرد و نه از افرادى که آن سمتها را اشغال مىکنند.
|
|
مثال:
|
همهٔ سازمانهاى بزرگ سلسله مراتبى از فرماندهى و فرمانبرى دارند که همهٔ کارکنان از آن اطاعت مىکنند. براى مثال، در يک وزارتخانه، سلسله مراتب از وزير آغاز شده و پس از معاونان و مديرکلها و رئيسان ادارات به کارمندان دونپايه مىرسد. اين سمتها دائمى نيستند و متصديان آنها ممکن است جابهجا شوند، ولى هرکسى که تصدى سمتى را پيدا مىکند بهخودىخود از قدرتهائى برخوردار مىشود که براى آن سمت تعيين شده است. اين اقتدار تا زمانى ادامهدارد که شخص عهدهدار سمت باشد، زيرا بلافاصله پس از ترک آن سمت، آن قدرتها را از دست مىدهد و قدرتهاى يادشده بهدست کسى مىافتد که تازه آن سمت را اشغال کرده باشد.
|
|
- برخورد غيرشخصى:
|
در يک دستگاه ديوانسالار، برحسب سمتى که کارکنان بهعهده دارند، با آنها برخورد مىشود. همهٔ کارکنانى که سمت يکسانى دارند، قاعدتاً بايد با آنها برخورد يکسانى شود.
|
|
مثال:
|
در يک کارخانهٔ بزرگ، همهٔ کارگرانى که وظيفهٔ يکسانى دارند، از حقوق و مزاياى يکسانى برخوردار هستند و با آنها برخوردى کم و بيش يکسان مىشود.
|
|
- شرايط احراز شغل بر مبناى شايستگى:
|
در يک سازمان ديوانسالار، هيچکسى بدون دارا بودن شرايط احراز شغل مورد تصدى و اثبات شايستگى براى آن شغل، استخدام نمىشود.
|
|
مثال:
|
هر سازمانى شرايط استخدام و احراز مشاغل مورد نياز خود را در روزنامههاى رسمى و کثيرالانتشار اعلام مىکند و داوطلبان استخدام بايد شرايط احراز اين مشاغل را داشته باشند تا به استخدام سازمان درآيند.
|
|
- مقررات و ضوابط مکتوب:
|
فعاليتهاى سازمان رسمى و کارکنان آن تابع يک رشته مقررات و ضوابط مشخص مىباشند.
|
|
مثال:
|
هر سازمان رسمى آئيننامهاى مخصوص دارد که در آن، هدفها و مقررات و ضوابط حاکم بر آن سازمان به تفصيل شرح داده شدهاند. اين ضوابط بايد همهٔ فعاليتهاى سازمان را تحت نظارت داشته باشند.
|