نابرابرىهاى 'قديمي' بهوسيله 'ناهمسانىهاى جديد' در قمروهاى گوناگون زندگى جانشين شده يا روىهم انباشته شدهاند. اين امر بعضاً بهمعناى تصويب الگوهاى معمولى قشربندى و نظريههاى آن بوده و بهويژه اين الگوها و نظريههاى مربوط در يک 'علت و سبب کلى و عمومي' (All-Ursachen) نابرابرى اجتماعى منعکس مىشوند.
|
|
|
| 'ابعاد' جديد نابرابرى اجتماعي
|
|
در حالىکه 'ابعاد قديمي' نابرابرى (پول، تعليم و تربيت، حيثيت، قدرت) که بيشتر و بهطور اساسى بر ديدگاههاى مشاغل و زندگى شغلى متمرکز بودهاند، بدون ترديد اهميت خود را نگه مىدارند، ناهمسانىها و فرقهاى جديدى بروز مىکنند، مثل نابرابرى در شرايط مسکن، نابرابرى رفتارى در مردان و زنان، فرق بين کارگران خارجى (مهمان) و داخلي، قابليت سازماندهى نابرابر منافع و مصالح و غيره.
|
|
| 'جولانگاهها و عرصههاى علل جديد' براى نابرابرى اجتماعى
|
|
در کنار انگيزهها و علل اقتصادى (فىالمثل مالکيت بر وسايل توليد) نظرگاههائى بروز مىکنند که از برهمکنشىهاى اجتماعى نتيجه مىشوند؛ فىالمثل در اختيارگيرى از طريق شبکههاى ارتباطي، بخت نفوذ و دسترسى يافتن به کالاهاى عمومى يا کالاهاى موقعيتي، نفوذ و دخول به کالاهائى که در آنها 'ارزشهاى جديدي' مىتوانند تحقق يابند. همچنين منابعى هم مىشوند (فىالمثل در اختيار گرفتن زمان) که تاکنون در تحقيقات مربوط به نابرابرىها بههيچوجه نقشى بازى نمىکردهاند.
|
|
| 'ساز و کارهاى دلالتکننده بر پايگاه' (Statuszuweisungsmechanismen)
|
|
اين امر مربوط مىشود به تجديد حيات معيارهاى اختصاصى دور از عمل و فعاليت که با تصورات جامعه صنعتى غيرقابل انطباق هستند و با ادعاهاى نظريههاى نوسازى تنافر و تباين دارند. موضوع در اينجا عبارت است از تجديد حيات معيارهاى رابطهاى و اسنادى (askriptiver Merkmale) مثل جنس، سن، لحظه تولد، جايگاه و مسکن، وضعيت خانوادگي، مليت و غيره، که تاکنون بيشتر بهمنزله ديدگاههاى نابرابرى تحت ديدگاههاى افقى ديده مىشدهاند. به اين موضوع فرآيندهاى انگزدن و نشاندار کردن (Stigmatisierungsprozesse) براساس معيارهاى مطلوب اضافه مىشوند (فىالمثل گويش و لهجه صحبت کردن يا آلمان شرقىبودن يا 'ترک' ديده شدن).
|
|
| 'بافتهاى جديد نابرابرىهاى اجتماعي'
|
|
بحث و گفتگو درباره موضوع ناپايدارى پايگاه روشن کرده است که به زحمت ارتباط زندگى افراد در جوامع پيچيده بهطور معمولى و رايج به موقعيتهاى مثبت يا منفى تجزيهپذير مىشود. همچنين معيارهاى تبعيضآميزى وجود دارند که بدون ايراد برحسب ابعاد عمودى قابل جاگيرى (vorortbar) و قابل مکانگيرى نيستند. البته انباشتشدنهاى ناشى از ضررها و خسارات (نظير کمبودهاى ساختارى که يکى بر روى ديگرى تلمبار مىشود) رخ مىدهد بهويژه در گروههاى حاشيهاى (نظير بىسرپناهان، کارگران خارجى غيرماهر، دريافتکنندگان بيمههاى اجتماعي)؛ در عين حال وضع عادى بهوسيله ناپايدارى پايگاهى و از طريق افزايش کثرتگرائى در شيوههاى زندگى مشخص شده است. تصورات ناشى از جبر علمى (deterministisch) ساختار اجتماعى و شيوه زندگى هميشه به مشکلات صعبترى برخورد مىکند: ما راهحلهاى در حال افزايش براى شيوههاى زندگى را در وضعيتهاى زندگى خارجى تشخيص مىدهيم.
|
|
آيا اکنون اين امر (بهگفته برگر) يک 'ساختار زدائي' (Entstrukurierung) جامعه معنى مىدهد؟ ما بيشتر احتمال مىدهيم که موضوع در اينجا با فرآيندهاى 'از نو ساختارى شدن' يا نوسازى بر سطوح پيچيدهترى سروکار دارد که ابتدا براى ناظر بهعنوان تصويرى تا حدى آشفته، تعبير مىشود و انسان آن را گاهى نيز بهمنزله تصوير 'غيرقابل رؤيت جديد' (neue Unübersichtlichkeit) (بهگفته هابرماس) نيز تعبير کرده است. هراديل (۱۹۸۸) کوشيد در سطوح نظرى اين غيرقابل رؤيت بودن و غيرشفاف بودن را به مخرج مشترک نظريه رفتارى نسبت دهد. نابرابرىهاى اجتماعى در بختهاى متفاوت وقتى بهوجود مىآيند که به افراد خاصى از جامعه بهتر از ديگران اجازه دهد تا به هدفهاى خاص زندگى خود برسند. با اين کار ترکيب شرايط عملى بهتر يا بدتر، نامحدود نيست، بلکه در وضعيات اجتماعى معينى تبلور مىيابد و يا در محيطهاى اجتماعى تجلى مىکند. با اين کار ما باز در مقابل مسئه 'تبلور قشربندي' قرار داريم: در مقياس ناپايداري، کثرتگرائى و فردگرائى شرايط زندگى ابتدا مىبايد درجه همنوائى قشرهاى اجتماعى را بهطور تجربى مورد بررسى و تحقيق قرار داد. بهعلاوه اين امر بايد موضوعاً مشخص شود که منابع عمل و نيز هدفهاى عمل خود بر تحول اجتماعى مبتنى هستند؛ بهطورى که 'بهرهمندان' و صاحبان امتيازات در حالت انباشت اولويتها مىتوانند (فىالمثل در چارچوب تحول ارزشها) خيلى سريع بهصورت افراد محروم از کار درآيند. بهعلاوه بيان هدفهاى زندگى خود توسط شرايط زندگى اجتماعي، مهيا و بارور (imprägnieren) شده است.
|
|
در موضوع 'نابرابرىهاى جديد' بهواسطه تحولات سياسى کنونى جهان که اتفاق افتاده، تحرکاتى بهچشم مىخورد. در اين زمينه مهمترين تغييرات ساختارى بهوسيله 'وحدت و يکپارچگى اروپا' و نيز از طريق 'فرآيند وحدت دو آلمان' انجام گرفته است. بدين وسيله بعضاً چارچوب اجتماعى تازه و طرحهاى نو اجتماعى بهوجود مىآيند. در اينجا بههيچوجه نبايد تصور کرد که اين تحولات بهطور رايج در معناى ساختارزدائى و همسطح کردن، اثر گذاشتهاند. جوامع دولتهاى پيشين آلمان بيشتر از لحاظ ديد وسيع و فراگير داراى ساختارهاى گوناگون وسيعى هستند و در آينده قابل پيشبينى موضوع، وحدت دو آلمان درنتيجه ناهمسانىها و تبانىهاى رو به افزايش، مشخص مىشود و بههيچوجه تصوير توسعه هماهنگ و همگرا (Konvergenzentwicklung) يا ساختارزدائى را ارائه نخواهند کرد.
|