جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
فرهنگ و سیستم ارزشی
| ||
کروبر و کلوکهون (۱۹۷۲) جوهر انتخاب و گزينش فرهنگى (essence of selectivity) را در سيستم ارزشهاى اجتماعى متمرکز و متجسد مىبينند. اين امر تاحدى کارکرد دستوردهى و آمريت را مىسازد که از آن بهنوبه خود ساختگيرى هنجارها و نهادها نشأت مىگيرد و نيز عناصر فرهنگ مادي، ارزش جايگاهى خود را بهدست مىآورند. تعريف کلاسيک کلوکهون مىگويد: 'ارزش، تصور صريح يا تلويحى (ضمني) است که مشخصکننده فرد يا جزء يا اختصاصات گروه بهطور مطلوب است و روى انتخابهاى موجود روشها، وسايل و مقاصد عملى اثر مىگذارد' . (Kluckhohm, 1965, s. 395) | ||
در مرحله مجرد، ارزشها با هدفها (goals) برابر هستند. منظور اين نيست که تقريباً 'ارزشهاى بنيادي' پراکنده و داراى بار و ريشه ايدئولوژيک، مثل آزادي، برابري، برادرى و غيره موردنظر باشند بلکه موضوعات و حالاتى که انسان در جامعه مطلوب و پسنديده مىبيند و تلاش براى رسيدن به آنها را مثبت ارزيابى مىکند (فىالمثل زندگى خانوادگى صلحآميز، داشتن اتومبيل خوب، درآمد بالا، فراغت بيشتر، شرايط کارى بهتر، داشتن همسرى زيبا و مادر خوب)*. منظور آن است که اين هدفها را افراد خاص (يا گروههاى فردي) در زندگى روزانه دارا هستند و رفتار آنها را معين و مشخص مىکنند. دنبال کردن اين هدفها، آنها را به خدمت در راههاى خاص و معين سوق مىدهد و اين جريان را معمولاً بهصورت 'هنجارهاى اجتماعي' مشخص مىکند. ما در اينجا باز به تفاوتگذارى مرتن (۱۹۶۸) بين هدفهاى تعريفشده فرهنگى مىپردازيم: حالات قابل قبولى که ايشان را به هدف مىرساند (acceptable modes of reaching out for these goals) در حالىکه، تعريف اول محتواى قالبريزى شده فرهنگى و تعريف دوم شکل نهادينه شده رفتار را معنى مىدهد (درباره رابطه هنجارها و ارزش رجوع کنيد به: رومتوايت - Rommetveit در ۱۹۵۵؛ اسملزر، ۱۹۶۲؛ لاتمان - Lautmann در ۱۹۷۱؛ ويسوده، ۱۹۷۲). | ||
برحسب اين برداشتها، ارزشها مقولات اساسى و اصلى (Primäre) هستند که راههاى درست 'تحقق ارزشها و هنجارها' مىباشند برعکس دسته دوم مقولات اشتقاقى مىباشند (رجوع کنيد به: مبحث هنجارها - ضوابط و نهادها). اکنون چندين امکان وجود دارد که سيستمهاى ارزشى متفاوت را از يکديگر متمايز مىکنند، آن چنان که بر اين اساس تمام فرهنگها را کم و بيش آگاهانه 'ساخته شدهاند' و براى قصد - محاسبه بيش ازحد مسئول و پاسخگو هستند. تفاوتگذارى معروف تونيس بين 'گماينشافت' (اجتماع يا جماعت که بر 'احساس' متکى است) و 'گزلشافت' (که بر محاسبه مبتنى است) نيز چنين تفکراتى را به ذهن متبادر مىسازد. نظير آن تفاوتگذارى بين خانوادگى (famitistic) و قراردادى (contractual) سوروکين است و تفاوتگذارى محورى ديگرى از هوارد بکر (۱۹۵۰) است که بين جامعه 'تقدسيافته' (secular) و 'جامعه عرفىشده' (sacred) به اين ميزان تفاوت مىگذارد که در جامعه تقدسيافته، مقررات ارزشى نهادينه شده مذهبى حاکميت دارند؛ يعنى ارزشهاى تبلور يافته و متمرکز شده در مذهب (تقريباً در معناى تصورات هدفمند و مبتنى بر فرامين عقلائي) بهصورت ارزشهاى دنيوى درمىآيند؛ به ديگر سخن در مقابل مبانى مذهبى تا حد وسيعى از لحاظ کارکردى مستقل شدهاند (براى فرآيند دنيوى شدن - Säkularisierung ). | ||
ريزمان (Riesman) در (۱۹۵۰) براساس يک سلسله مراحل تاريخى بين فرهنگهاى 'توأم با سنت' (traditionsgeleitete Kulturen) و فرهنگهاى از نظر درونى 'بهشدت توأم شده' (innengeleitete Kulturen) (يعنى محتواهاى ارزشى آنها شديداً درونى شده) و نيز فرهنگهاى 'با بيرون و جهان خارج توأم شده' (aussengeleitete Kulturen) (يعنى بيشتر داراى اشکال انطباقى در حال تغيير هستند) تفاوت مىگذارد. نظير همين تفاوتگذارى را پيرس و سينگر (Piers, Singer) در سال ۱۹۶۳ در 'فرهنگهاى وامدار' (Schuldkulturen) براساس نظارت درونى شده و 'فرهنگهاى محجوب' (Schamkulturen) براساس مقام صلاحيتدار نظارتکننده خارجى صادق مىداند که شبيه تقسيمبندى سوروکين است. براى فرهنگهاى انديشهساز (ideationelle) و فرهنگهاى آرمانى (idealistische) و فرهنگهاى معنائى و مفهوم جو (sensualistisch) (که در تقسيمبندى اخير بهخصوص انگيزههاى خارجى معنائى را بهمنزله محرکات رفتاري، معتبر مىدانند.) اغلب تمايزگذارى لينتون (۱۹۳۶) براى فرهنگها بهکار برده مىشود که چگونگى کسب وضع و موقعيت را يا براساس منشاء و منبع اوليه ذاتى (ascription) يا براساس لياقت و شايستگى (achievement) (يعنى فعاليت شخصى و پيشرفت و ترقي) قرار مىدهد. | ||
تفاوتگذارى و درجهبندى چندبعدى براى توصيف تمام فرهنگها را تالکوت پارسونز (۱۹۵۱) با اصطلاح خاص خودش يعنى الگوهاى رفتارى متغير (pattern variables) ارائه مىدهد. | ||
| ||
در اينجا موضوع به اين پرسش مربوط است که آيا افراد رفتار خود را به شيوه غيرقابل نظارت در جهت ارضاء نيازهاى پرمعنا و گوياى کنونى خود بهکار مىاندازند يا آنها - در معناى انگارههاى رضايتبخش عقب افتاده (deferred gratification pattern) - اين نيازها را به عقب مىرانند يا آنها را فداى هدفهاى عالىتر مىنمايند. | ||
| ||
در اين مورد موضوع عبارت است از اين مسئله که آيا منافع جمعى و اشتراکى - تقريباً رفاه کل جامعه - در مرتبه اول قرار مىگيرند يا اينکه خواستهاى خصوصى و خودخواهانه را تعقيب مىکنند. سرمشقهاى جهتگيرانه فردى (يعنى خودخواهانه) بيشتر مىتواند براى جوامع مبتنى بر بازار نمونه باشد تا اينکه در جوامع سوسياليستي. همچنين در ترکيبات و بافتهاى اجتماعى بزرگتر، حجم و اندازه جهتگيرى اشتراکى و گروهى کاهش مىيابد. مشهور است که اين تقابل يا تضاد بين فردگرائى و جمعگرائى اغلب توسط ايدئولوژىها مورد استناد و تأکيد قرار مىگيرد (مثلاً 'توکسى نيستي، خلق همه چيز است' يا تو هيچ نيستي، مردم همه چيز هستند). | ||
| ||
اين تفاوت بر حالتى نقش بسته است که ضوابط و هنجارها و ارزشها يا بهتنهائى به مقولههاى معين و گروههاى خاص، يا اقشار اجتماعى معين مربوط مىباشند و يا اينکه جنبه جهانى دارند، يعنى عامالشمول و عامالاعتبار هستند. مثال در اين مورد هنجارهاى حقوقى خاصنگر و جهاننگر هستند. برخى منتقدان کاربرد حقوق، فىالمثل براين عقيده هستند که در جوامع جديد، بايد عناصر جزئىنگر در 'حقوق طبقاتي' پيدا شوند. مثال ديگر قيمتها هستند که اول بايد، مورد مبادله قرار گيرند يا برحسب گروههاى مربوط مىتوانند تغيير پيدا کنند، در برابر آن قيمتهاى ثابت را نمىتوان مورد بحث قرار داد. | ||
| ||
اين تمايز از لينتون گرفته شده و متوجه اين هدف است که آيا موضوعى براى فرد عملکننده براساس صفات از قبل تعريفشده اجتماعى (فىالمثل معيار منشاء، نژاد و تبار) يا براساس نتايج فعاليت و تلاش او مهم است. اين تفاوتگذارى براى معيارهاى طبقاتى که در جامعه معين مورد استفاده قرار مىگيرند فوقالعاده مهم است. بهطور کلي، انسان فرض مىکند که عناصر سازنده خاستگاه ارزشگذاري، امروز داراى ارزش کمترى هستند با وجود اين، اين فرض گاهگاه به کم بهادادن و کمارزيابى کردن اين عوامل مىانجامد (فىالمثل منشاء اوليه اجتماعي) که شرايط چارچوبى تعيينکننده براى لياقت (مثلاً براى موفقيت شغلي) را بازگو مىکنند. | ||
| ||
در اينجا موضوع عبارت است از اين مسئله که آيا مناسبات اجتماعى يا نهادها بهطور کارکردى پراکنده و کمتر تخصصى هستند يا اينکه آشکارا به سرمشقهاى اختصاصى نقشها محدود و ختم مىشوند که با يکديگر ترکيب نمىشوند يعنى به اشتباه گرفته نمىشوند. از اين شيوه تفاوتگذارى نتيجه مىشود که در نهادهاى چندگونه و وسيع نامشخص اقمارى نهادهاى جديد، متمرکز و انبار مىشوند. فىالمثل سابقاً خانواده در عين حال کارکرد آموزش و پرورش را دارا بود و بهمنزله خانواده مصرفکننده يا توليدکننده وظايف اقتصادى را هم برعهده داشت حالا اين کارکردها از هم جدا شده و به مدرسه و کارخانه و غيره واگذار شدهاند. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست