جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

من این دانم که مویی می ندانم


من این دانم که مویی می ندانم    بجز مرگ آرزویی می ندانم
مرا مبشول مویی زانکه در عشق    چنان غرقم که مویی می ندانم
چنین رنگی که بر من سایه افکند    ز دو کونش رکویی می ندانم
چنانم در خم چوگان فگنده    که پا و سر چو گویی می ندانم
بسی بر بوی سر عشق رفتم    نبردم بوی و بویی می ندانم
بسی هر کار را روی است از ما    به از تسلیم رویی می ندانم
به از تسلیم و صبر و درد و خلوت    درین ره چارسویی می ندانم
شدم در کوی اهل دل چو خاکی    که به زین کوی کویی می ندانم
دلم را راه جوی عشق کردم    که به زو راه جویی می ندانم
درون دل بسی خود را بجستم    که به زین جست و جویی می ندانم
به خون دل بشستم دست از جان    که به زین شست و شویی می ندانم
بسی این راز نادانسته گفتم    که به زین گفت و گویی می ندانم
چو کردم جوی چشمان همچو عطار    که به زین آب جویی می ندانم


همچنین مشاهده کنید