پيش از آنکه فن چاپ گيتى را به نور بزرگترين اختراعات بشر روشن سازد کار نشر کتب کارى دشوار بود و بزرگان هر عصر و زمان در اين باب توجه به اعتناى خاصى مبذول مىداشتند که عالم علم و دانش دستخوش فنا و زوال نگردد و علم و معرفت روى به فراموشى نگذارد چنانکه داريوش اول در کتيبهٔ بيستون افتخار مىکند به اينکه توانسته است سخن و گفتار را بهوسيلهٔ نوشتن مخلد سازد.
مهمترين توجهى که مبذول مىشد تربيت خطاطان و خوشنويسان بود تا جائى که گفتند که 'اَلْخطّ نِصْفُالعلم' و روزگارها مىگذشت که هر کس خواندن و نوشتن ميدانست در عداد اهل فضل و دانشمندان جاى داشت، از اين رو مردم در حسن خط سعىها مبذول داشتند و سالها سر عَشر هنر بر سر زانوى اجتهاد نهاده در برابر معلّم و تعلّم نشستند و قد خود را شبانهروز چون چنگ خم داده خط خويش را به قانون مىساختند(۱).
(۱) . مير على هروى خوشنويس معروف گويد:
سالها گشت به تعليم قدم همچون چنگ
تا که خط من بيچاره بدين قانون شد
طالب من همه شاهان جهانند و مرا
در بخارا جگر از بهر معيشت خون شد
و اين استاد را شيبکخان پادشاه ترکستان از هرات با خود به بخارا برده و او را به گرسنگى رها کرده بود!
ولى کار حسن خط در يک حد متوقف نگرديد، و نظر اصلى که رفع احتياج باشد کافى شمرده نشد و خط اسلامى رفتهرفته در عدد هنرهاى ظريفه و صنايع عاليه و لطيفه درآمد و مانند نقاشى داراى قوانين و رموز دقيق و باريک گرديد، و کار بهجائى رسيد که يک سطر خط از حيث نفاست و زيبائى و رونق و جمال مانند يک صفحهٔ نقاشى قيمت و ارزش حقيقى پيدا کرد، و پيدا است که صنعتگر خط براى آنکه بتواند مصنوع خود را بدين پايه برساند ناچار است که از عهد صبى تا حد شباب و زمان کهولت تنها وقت خود را در آن فن مصرف سازد و جد و جهد بىاندازه بهکار برده بهکار ديگر نپردازد، تا خط او رونق و آب خط دلستان و پيچ و تاب زلف بتان گيرد، و نان او پخته و مهيا و عيشش ساخته و مهنا گردد، و چنين کسى بر حسب قاعده نبايد در ساير فنون خاصه علوم و آداب عاليه صاحب دستگاه باشد، چنانکه به تجربه نيز ديده شده است که خوشنويسان برزگ کمتر در ادبيات و علوم صاحب مرتبه و مقامى معلوم شدهاند و بالعکس علما غالباً از حسن خط بىبهره بودهاند.
از تواريخ برمىآيد که در عهد تمدن اسلامى در بغداد و ساير بلدان کسانى بودهاند که آنان را 'وَرّاق' مىگفتند و اينان خطاطانى بودند که خود در عداد فضلا و علماى عصر محسوب مىشدند و کار آنها استنساخ و تصحيح کتب علمى و ادبى بود، و پس از نوشتن و تصحيح کتاب آن را زينت داده و جلد کرده و به معرض فروش مىنهادهاند، چنانکه ابوحيان توحيدى و اسحقبنالنديم مؤلف 'الفهرست' ديگر ورّاقان بودهاند که در عداد ادبا و مؤلفان نامى جاى دارند.
اما در زبان و خط فارسى ظاهراً اين معنى روى نگرفته است، ورّاقان فارسىنويس شهرتى نيافتهاند و تا به حال نسخهٔ فارسى که اثر تصحيح علمى در آن ديده شود مشهود نيفتاده است و بلکه يک کتاب فارسى بىغلط بهدست نيامده است، و اگر هم از اين قماش کتابى ديده شود که ظاهراً بهدست ناسخ موجب خرابى کتاب از جاى ديگر گرديده، به اين معنى که هر جا را نفهميده است به سليقهٔ خود تغيير داده و هر چه را نتوانسته است تغيير دهد حذف کرده و از ميان برده است، و اين مصيبت طورى عامالبلوى است که امروز در نزد اهل نقد و مصححان فاضل، آن کتاب زيادتر ارزش و اعتبار دارد که ناسخ آن به کلى غيرمتصرف بوده و از خود هيچ سليقه و ذوق تصرفى در کتاب بهکار نبرده باشد! زيرا از اين قبيل کتابها باز به زحمت و با مقابلهٔ نسخ مىتوان حقيقتى را بهدست آورد. ولى از نسخهاى که بهدست خطاط باسوادى نوشته شده باشد هيچ مطلبى جز گمراهى و سرگردانى بيرون نمىآيد!
بدبختى ديگر کار تصحيح بوده است که هرگاه اتفاقاً يکى از اين کتب بهدست يکى از اهل فضل مىافتاده و مىخواسته است آن را اصلاح کند بهجاى زحمت مقابله و مراجعه به مآخذ متعدد، و دقت و فکر و رنج واقعي، به خيال خود و ذوق و سليقهٔ خويش هر کلمهاى را که نمىشناخته است به کلمهاى که گمان صحت مىبرده است بدل مىکرده و اصل متن را نيز با کمال بىرحمى و شتاب محو و حک مىساخته است و گاهى که ميل او اقتضاء مىنموده شعرى و مثلى هم از خود يا از شاعران ديگر بر متنالحاق مىکرده است، چنانکه فىالمثل در قابوسنامه چاپ تهران و بمبئى شعر سعدى ديده شده يا در لغاتالفرس اسدي، شعر اميرمعزى ديده مىشود، و در تاريخ سيستان شعر جامى بهنظر مىرسد (رجوع شود به حواشى تاريخ سيستان تصحيح حقير) و به واسطهٔ اين دستکارىهاى و بىرسمىها بيشتر قواعد قديم از ميان رفته و بسى از لغات کهنهٔ فارسى و آئين صرف و نحو درى به ميل کاتبان به لغت ديگر و قاعدهٔ تازه و نادرست بدل گرديده و چه بسا مسائل لازم و مفيد که از اين راه فوت شده است و از بين رفته.
جدول نمونهاى از دانشنامهٔ علائى
از دانشنامهٔ علائى نسخهٔ قديم
از دانشنامهٔ علائى نسخهٔ تازه
فرمود تا کتابى تصنيف کنم به پارسى درى که اندر وى اصلها و نکتههاى پنج علم از علمهاى حکمت پيشينگان گرد آورم به غايت مختصر، يکى علم منطق که از علمتر زوست، دوم علم طبيعيات که او علم چيزهاست که به حس تعلق دارد و اندر جنبش و گردشاند ـ سوم علم هيئت و نهاد عالم و حال صورت جبنش آسمان و ستارگان چنانکه باز نمودهاند که چون شايست حقيقت آن دانستن ـ چهارم علم موسيقى و باز نمودن سبب ساز و ناز آوازها و نهاد لحنها پنجم علم آنچه بيرون از طبيعت است. و چنان اختيار افتاد که چون پرداخته شده آيد از منطق حيلت کرده آيد که آغاز علم بَرين کرده شود ـ و بهتدريج به علمهاى زيرين شده آيد، به خلاف آنکه رسم است.
فرمود تا کتابى در پارسى درى تحرير کنم و در آن اصول نکات پنج علم از حکمت قديمه در غايت اختصار فراهم آرم ـ يکى علم منطقى که علم ميزان است دوم علم طبيعيات آن علم اشياء است که به حس تعلق دارند، و در تغيير و حرکتاند. سوم علم هيئت و وضع عالم و حال صور و حرکت افلاک و انجم چنانچه شرح دادهاند که چگونه بايد دانست آن را ـ چهارم علم موسيقى و سببساز و ناساز آوازها و وضع لحنها ـ پنجم علم آنچه مابعدالطبيعه است و مناسب چنان نمود که چون از علم منطق فراغ دست دهد از علويات آغاز کرده بهتدريج به بيان سفليات آئيم، که خلاف رسم و عادت مصنفين است.
مجربات آن مقدمات بُوَند که به تنهائى خود به شايد دانستن و نه به تنهاى حس، وليکن به هر دو شايد دانستن. چنانکه چون حس از چيزى هر بارى فعلى بيند، يا او را حالى بيند و همه بارها چنان بيند داند خود که نه از سبب اتفاق است، والا هميشه نبودى و بيشتر اين حال نبودى.
مجربات مقدماتى بود که نه تنها به عقل و نه تنها به حس توان دانست بلکه به هر دو.و طريق علمش چنان است که هرگاه حس هر بار صدور فعلى از چيزى بيند يا او را حالى بيند، و هر بار همچنان بيند داند که از اتفاق نيست چه اگر از اتفاق مىبود چنان نمىبود و بيشتر همين حال نمىبود.
و تواتر به حقيقت خود يقين افکند چنانکه مر شنونده را حاجت نيايد که اندر گويندگان تأمل کند.
و تواتر به حقيقت خود چنان يقين آرد که سامع را حاجت نيايد که در گويندگان تأمل کند.
اين دو نمونه نيز خود معرف خود مىباشد ـ چه همه جا لغات کهنه و فارسى را عوض کرده و عربى بهجايش گذارده است ـ و 'اندر' را به 'در' تبديل نموده و هر چه نشانهٔ قدمت بوده است از ميان برده. بهعلاوه مطابقت صفت و موصوف را که قدما معمول نداشتند لازم داشته، مثل 'حکمت قديمه' که بهجاى 'حکمت پيشنيگان' از خود افزوده است!