جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سال از معنی انا الحق


کدامین نقطه را نطق است «اناالحق»
چه گویی هرزه بود آن یا محقق
جواب:
انا الحق کشف اسرار است مطلق    جز از حق کیست تا گوید انا الحق
همه ذرات عالم همچو منصور    تو خواهی مست گیر و خواه مخمور
در این تسبیح و تهلیلند دائم    بدین معنی همی‌باشند قائم
اگر خواهی که گردد بر تو آسان    «و ان من شیء» را یک ره فرو خوان
چو کردی خویشتن را پنبه‌کاری    تو هم حلاج‌وار این دم برآری
برآور پنبه‌ی پندارت از گوش    ندای «واحد القهار» بنیوش
ندا می‌آید از حق بر دوامت    چرا گشتی تو موقوف قیامت
درآ در وادی ایمن که ناگاه    درختی گویدت «انی انا الله»
روا باشد انا الحق از درختی    چرا نبود روا از نیک‌بختی
هر آن کس را که اندر دل شکی نیست    یقین داند که هستی جز یکی نیست
انانیت بود حق را سزاوار    که هو غیب است و غایب وهم و پندار
جناب حضرت حق را دویی نیست    در آن حضرت من و ما و تویی نیست
قاعده:
من و ما و تو و او هست یک چیز    که در وحدت نباشد هیچ تمییز
هر آن کو خالی از خود چون خلا شد    انا الحق اندر او صوت و صدا شد
شود با وجه باقی غیر هالک    یکی گردد سلوک و سیر و سالک
حلول و اتحاد از غیر خیزد    ولی وحدت همه از سیر خیزد
تعین بود کز هستی جدا شد    نه حق شد بنده نه بنده خدا شد
حلول و اتحاد اینجا محال است    که در وحدت دویی عین ضلال است
وجود خلق و کثرت درنمود است    نه هرچ آن می‌نماید عین بود است
تمثيل:
بنه آیینه‌ای اندر برابر    در او بنگر ببین آن شخص دیگر
یکی ره باز بین تا چیست آن عکس    نه این است و نه آن پس کیست آن عکس
چو من هستم به ذات خود معین    ندانم تا چه باشد سایه‌ی من
عدم با هستی آخر چون شود ضم    نباشد نور و ظلمت هر دو با هم
چو ماضی نیست مستقبل مه و سال    چه باشد غیر از آن یک نقطه‌ی حال
یکی نقطه است وهمی گشته ساری    تو آن را نام کرده نهر جاری
جز از من اندر این صحرا دگر کیست    بگو با من که تا صوت و صدا چیست
عرض فانی است جوهر زو مرکب    بگو کی بود یا خود کو مرکب
ز طول و عرض و از عمق است اجسام    وجودی چون پدید آمد ز اعدام
از این جنس است اصل جمله عالم    چو دانستی بیار ایمان و فالزم
جز از حق نیست دیگر هستی الحق    هوالحق گو و گر خواهی انا الحق
نمود وهمی از هستی جدا کن    نه ای بیگانه خود را آشنا کن


همچنین مشاهده کنید