پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من


رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من    کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
طایری بودم من و غوغای بال افشانیی    چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من
بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت    ورنه کس هرگز نمی‌رنجیده از افعال من
گشته‌ام آواره سد منزل ز ملک عافیت    می‌دواند همچنان بخت بد از دنبال من
ساده رو وحشی که می‌خواهد به عرض او رسید    آنچه هرگز شرح نتوان کرد یعنی حال من


همچنین مشاهده کنید