جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

هر که را در عشق تو کاری بود


هر که را در عشق تو کاری بود    هر سر مویی برو خاری بود
یک زمان مگذار بی درد خودم    تا مرا در هجر تو یاری بود
مست گشتم از تو گفتی صبر کن    صبر کردن کار هشیاری بود
دل ز من بردی و گفتی غم مخور    گر دلی نبود نه بس کاری بود
گر تو را در عشق دین و دل نماند    این چنین در عشق بسیاری بود
دل شد از دست و ز جان ترسم ازانک    طره تو چست طراری بود
بی نمکدان لبت در هر دو کون    می‌ندانم تا جگر خواری بود
گر بخندی عاشق بیمار را    وقت بیماری شکرباری بود
رسته دندانت در بازار حسن    تا قیامت روز بازاری بود
گر بهای بوسه خواهی جز به جان    می‌ندانم تا خریداری بود
نافه وصلت که بویی کس نیافت    کی سزای ناسزاواری بود
ای عجب بی زلف عنبر بیزتو    هر کسی خواهد که عطاری بود


همچنین مشاهده کنید