پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

قسمت اول (۴)


گویند بهشت و حورعین خواهد بود    آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک    چون عاقبت کار چنین خواهد بود
٭٭٭
گویند بهشت و حور و کوثر باشد    جوی می و شیر و شهد و شکر باشد
پر کن قدح باده و بر دستم نه    نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد
٭٭٭
گویند هر آن کسان که با پرهیزند    زانسان که بمیرند چنان برخیزند
ما با می و معشوقه از آنیم مدام    باشد که به حشرمان چنان انگیزند
٭٭٭
می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد    و اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد
پرهیز مکن ز کیمیایی که از او    یک جرعه خوری هزار علت ببرد
٭٭٭
هر راز که اندر دل دانا باشد    باید که نهفته‌تر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد در    آن قطره که راز دل دریا باشد
٭٭٭
هر صبح که روی لاله شبنم گیرد    بالای بنفشه در چمن خم گیرد
انصاف مرا ز غنچه خوش می‌آید    کو دامن خویشتن فراهم گیرد
٭٭٭
هرگز دل من ز علم محروم نشد    کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز    معلومم شد که هیچ معلوم نشد
٭٭٭
هم دانه امید به خرمن ماند    هم باغ و سرای بی تو و من ماند
سیم و زر خویش از درمی تا بجوی    با دوست بخور گر نه بدشمن ماند
٭٭٭
یاران موافق همه از دست شدند    در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر    دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
٭٭٭
یک جام شراب صد دل و دین ارزد    یک جرعه می مملکت چین ارزد
جز باده لعل نیست در روی زمین    تلخی که هزار جان شیرین ارزد
٭٭٭
یک قطره آب بود با دریا شد    یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست    آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
٭٭٭
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد    از کوزه شکسته‌ای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود    یا خدمت چون خودی چرا باید کرد
٭٭٭
آن لعل در آبگینه ساده بیار    و آن محرم و مونس هر آزاده بیار
چون میدانی که مدت عالم خاک    باد است که زود بگذرد باده بیار
٭٭٭
از بودنی ایدوست چه داری تیمار    وزفکرت بیهوده دل و جان افکار
خرم بزی و جهان بشادی گذران    تدبیر نه با تو کرده‌اند اول کار
٭٭٭
افلاک که جز غم نفزایند دگر    ننهند بجا تا نربایند دگر
ناآمدگان اگر بدانند که ما    از دهر چه میکشیم نایند دگر
٭٭٭
ایدل غم این جهان فرسوده مخور    بیهوده نی غمان بیهوده مخور
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید    خوش باش غم بوده و نابوده مخور
٭٭٭
ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر    باغ طربت به سبزه آراسته گیر
و آنگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم    بنشسته و بامداد برخاسته گیر
٭٭٭
این اهل قبور خاک گشتند و غبار    هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار
آه این چه شراب است که تا روز شمار    بیخود شده و بی‌خبرند از همه کار
٭٭٭
خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر    بوی قدح از غذای مریم خوشتر
آه سحری ز سینه خماری    از ناله بوسعید و ادهم خوشتر
٭٭٭
در دایره سپهر ناپیدا غور    جامی‌ست که جمله را چشانند بدور
نوبت چو به دور تو رسد آه مکن    می نوش به خوشدلی که دور است نه جور
٭٭٭
دی کوزه‌گری بدیدم اندر بازار    بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
و آن گل بزبان حال با او می‌گفت    من همچو تو بوده‌ام مرا نیکودار
٭٭٭
ز آن می که حیات جاودانیست بخور    سرمایه لذت جوانی است بخور
سوزنده چو آتش است لیکن غم را    سازنده چو آب زندگانی است بخور
٭٭٭
گر باده خوری تو با خردمندان خور    یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار مخور و رد مکن فاش مساز    اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور
٭٭٭
وقت سحر است خیز ای طرفه پسر    پر باده لعل کن بلورین ساغر
کاین یکدم عاریت در این گنج فنا    بسیار بجوئی و نیابی دیگر
٭٭٭
از جمله رفتگان این راه دراز    باز آمده کیست تا بما گوید باز
پس بر سر این دو راهه‌ی آز و نیاز    تا هیچ نمانی که نمی‌آیی باز
٭٭٭
ای پیر خردمند پگه‌تر برخیز    و آن کودک خاکبیز را بنگر تیز
پندش ده گو که نرم نرمک می‌بیز    مغز سر کیقباد و چشم پرویز
٭٭٭
وقت سحر است خیز ای مایه ناز    نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کانها که بجایند نپایند بسی    و آنها که شدند کس نمیاید باز
٭٭٭
مرغی دیدم نشسته بر باره طوس    در پیش نهاده کله کیکاووس
با کله همی گفت که افسوس افسوس    کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس
٭٭٭
جامی است که عقل آفرین میزندش    صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف    می‌سازد و باز بر زمین میزندش
٭٭٭
خیام اگر ز باده مستی خوش باش    با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است    انگار که نیستی چو هستی خوش باش
٭٭٭
در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش    دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش    کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش
٭٭٭
ایام زمانه از کسی دارد ننگ    کو در غم ایام نشیند دلتنگ
می خور تو در آبگینه با ناله چنگ    زان پیش که آبگینه آید بر سنگ
٭٭٭
از جرم گل سیاه تا اوج زحل    کردم همه مشکلات کلی را حل
بگشادم بندهای مشکل به حیل    هر بند گشاده شد بجز بند اجل


همچنین مشاهده کنید