|
یکی از کارکردهای مهم هوشیاری، کنترل اعمال آدمی است. البته برخی فعالیتها آنقدر تکرار میشوند که بهصورت عادت یا امور خودکار درمیآیند. یادگیری رانندگی در آغاز به تمرکز شدید نیاز دارد: مجبور هستیم حواس خود را بر هماهنگی اعمال گوناگون (دنده عوض کردن، آزادکردن کلاچ، گازدادن، کنترل فرمان، و غیره) متمرکز سازیم و برایمان مشکل است دربارهٔ چیز دیگری فکر کنیم. اما همینکه این حرکتها خودکار شدند، میتوانیم در حین رانندگی با کسی گفتگو کنیم یا از تماشای مناظر اطراف لذت ببریم، مگر اینکه پیدایش خطر بالقوهای سبب شود توجه ما بهسرعت به وضعیت اتومبیل معطوف شود.
|
|
|
|
|
|
فرآیندهای خودکار (automatic processes)
|
|
مهارتهائی چون راندن اتومبیل یا دوچرخهسواری، همینکه خوب آموخته شدند دیگر نیازی نیست توجه ما بر آنها متمرکز شود. بر اثر تکرر این قبیل مهارتها بهصورت خودکار درمیآیند و این امر امکان میدهد که هوشیاری ما به تمامی بر موضوعات دیگر تمرکز یابد. البته این قبیل فرآیندهای خودکار ممکن است گاهی پیامدهای منفی نیز داشته باشند، مثلاً راننده نتواند نشانههای راهنما را که در طول راه دیده بهخاطر آورد.
|
|
هرچه عملی خودکارتر شود، ضرورت کنترل هوشیارانهٔ آن کمتر ضرورت مییابد. بهعنوان مثالی دیگر، نوازندهٔ ماهر پیانو را در نظر بگیرید که همزمان با نواختن قطعهای آشنا با کسی که در کنارش ایستاده صحبت میکند. این نوازندهٔ پیانو بهطور همزمان دو فعالیت - نواختن و صحبت کردن را کنترل میکند، اما به نواختن پیانو توجه ندارد، مگر آنکه کلیدی را اشتباهی بزند، که در آنصورت توجه وی به نواختن جلب میشود و موقتاً صحبت را قطع میکند. مطمئناً شما هم میتوانید نمونههای دیگری را در نظر آورید از فعالیتهای نیک آموخته شده و خودکار که نیازی به کنترل هوشیارانه ندارند. یکی از تعابیر این پدیده این است که بگوئیم کنترل وجود دارد (اگر بخواهیم میتوانیم توجه خود را بر فرآیندهای خودکار متمرکز سازیم)، اما پیوند آن با هوشیاری گسسته است.
|
|
مفهوم تجزیهٔ هوشیاری (dissociation) هوشیاری را روانپزشک فرانسوی پیر ژانه (Pierre Janet) (۱۸۸۹) بهمیان آورد. او معتقد بود در شرایط خاصی، برخی افکار و اعمال از بقیهٔ هوشیاری جدا یا گسیخته میشوند و در خارج از آگاهی عمل میکنند. تجزیهٔ هوشیاری با مفهوم واپسرانی فروید تفاوت دارد زیرا خاطرهها و افکار تجزیهای در دسترس هوشیاری هستند، اما خاطرههای واپسمانده را نمیتوان به هوشیاری آورد، بلکه وجود آنها را باید از علامتها و نشانهها (مانند لغزشهای کلامی) استنباط کرد.
|
|
هنگامیکه با موقعیتی فشارزا روبهرو میشویم، ممکن است موقتاً آن را کنار بگذاریم تا عملکرد ما با کارآئی ادامه یابد. وقتی هم که حوصلهٔ ما سر میرود، ممکن است غرق در خیالبافی شویم. اینها نمونههای خفیفی از تجزیهٔ هوشیاری هستند که در آنها بخشی از هوشیاری از بخشی دیگر گسیخته میشود. نمونههای شدیدتر تجزیهٔ هوشیاری را در موارد اختلال تجریهٔ هویت (dissociative identity disorder) میبینیم.
|