|
کدام ابله بود احمقتر از آنک بر زير استاد دوکان گيرد (کيمياى سعادت) |
|
|
رک: شاگرد ناسپاس تخته بر سرِ استاد مىزند |
|
کدام باد بهارى وزيد در آفاق |
که باز در عقبش نکبت خزانى نيست (سعدى) |
|
|
رک: اندر پس هر خنده دو صد گريه مهياست |
|
کدام باغ به ديدار دوستان مانَد؟٭ |
|
|
|
٭ کسى بهشت نگويد به بوستان مانَد |
.......................... (سعدى) |
|
کدام شوخى است که نصفش جدّى نباشد؟ |
|
کدبانو و کدخدا که با هم بسازند از خاک زر کنند |
|
|
نظير: کدخدا رود بايد و کدبانو بند (از قابوسنامه) |
|
کدخدا را ببين، دِه را بچاب |
|
|
نظير: |
|
|
کدخدا را ديده، ده را چاپيده |
|
|
ـ با کدخدا بساز، ده را بتاز |
|
کدخدا را ديده، دِه را چاپيده! |
|
|
رک: کدخدا را ببين، ده را بچاپ |
|
کدخدا رود بايد و کدبانو بند (از قابوسنامه) |
|
|
نظير: کدبانو و کدخدا که با هم بسازند از خاک زر کنند |
|
کدخدا موش و کدخدا گربه |
|
|
نظير: |
|
|
جنبدهاى نيست تا خودش است و سايهاش |
|
|
ـ خودش است و دو گوشش |
|
کدخداى دِه که مرغابى باشد در آن ده چه رسوائى باشد (عا). |
|
|
رک: خانه ويران مىشود چون طفل گردد خانهدار |
|
کدو افتاد بادمجان آمد٭ |
|
|
رک: کلّهپز برخاست سگ جايش نشست |
|
|
|
٭ تمثّل: |
|
|
|
چو تابستان رسيد و شد هوا گرم |
کدو افتاد و بادمجان برآمد (کمال خجندى) |
|
کرايهٔ پاى دزد دستهٔ جاروست |
|
کرايه نشين خوشنشين است |
|
|
رک: اجارهنشين خوشنشين است |
|
کربلا رفتنت بهانه بوَد ٭ |
|
|
نظير: ز آن ساکن کربلاشدستى کامروز |
در مقبرهٔ يزيد حلوائى نيست |
|
|
|
٭ ............................ |
کربلاى تو کنج خانه بوَد (...؟) |
|
کردار بيار و گرِد گفتار مگرد |
|
|
رک: دو صد گفته چو نيم کردار نيست |
|
کِرد پيش آر و گفت کوته کن٭ |
|
|
رک: دو صد گفته چون نيمکردار نيست |
|
|
|
٭ ............................. |
با چنين گفت کِرد همره کن (سنائى) |
|
کُرد را اگر رو بدهى با چارقش مىآيد (عا). |
|
|
رک: گدا را که رو بدهى ادعاى قوم و خويشى مىکند |
|
کردگار آن کند که خود خواهد |
|
|
رک: هر چه دلم خواست نه آن مىشود |
هر چه خدا خواست همان مىشود |
|
کرده پشيمان نکرده آرمان |
|
|
نظير: آنکه بسيار يافت ناخشنود |
و آنکه اندک ربود ناخرسند (مسعود سعد سلمان) |
|
کر کجا نغمهٔ داود کجا؟ |
|
|
نظير: لحن داود و کرِ مادرزاد؟ آنجا که بصر نيست چه خوبيّ و چه زشتى (حافظ) |
|
کِرکِرش هم حساب است؟ |
|
|
زنى فرتوت هر شام از پسر پرسيدى امروز در بازار چه مىگفتند؟ روزى پسر به مزاح گفت فرمان رفته [است] که همهٔ پيرزنان را که غربالى کاه از زمين توانند برداشت به شوى دهند. پيرزن که اين قوت و توانائى را نيز در خود نمىديد پس از تفکرى پرسيد: کرکرش هم حساب است؟ يعنى اگر زن بتواند غربال کاه را تنها به زمين بکشاند او را نيز به شوى خواهند داد؟ (امثال و حکم دهخدا، ج ۳، ص ۱۱۹۹، ۱۲۰۰) |
|
کرکس که از سر افتاد کلاغان نيز منقارش زنند |
|
|
نظير: هر که افتاد همه ديوار را روى او مىغلتانند |
|
|
نيزرک: مار که پير شد قورباغه سوارش مىشود |
|
کرِ مادرزاد را چه به سُرنا |
|
|
رک: کور و شبنشينى؟ |
|
کِرم پنير از خودِ پنير است |
|
|
رک: آتش چنار از خود چنار است |
|
کِرِم پيله خود کفنش را مىتند |
|
|
رک: از ماست که بر ماست |
|
کِرم درخت از خود درخت است |
|
|
رک: از ماست که بر ماست |
|
کِرمِ سرکه از طعم انگبين ناآگاه است |
|
کِرمِ شبتاب پيش چشمهٔ آفتاب چه تاب آرد؟ (دولتشاه سمرقندى) |
|
|
رک: چراغ پيش آفتاب پرتوى ندارد |
|
کرم شبتاب کجا گوهر شب تاب کجا (يوسف جويبارى) |
|
|
رک: از اين حسن تا آن حسن صد گز رسن |
|
کرِ مصلحتى دوا ندارد! |
|
|
نظير: |
|
|
باغبان را وقت ميوه گوشها کر مىشود |
|
|
ـ گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهٔ ماست |
آنچه البته بهجائى نرسد فرياد است (يغما) |
|
|
ـ اى دو گوش تو کرِّ مادرزاد |
با توام گرمى و عتاب چه سود (منصور بن نوح سامانى) |
|
|
ـ آن را که گوش ارادت گران آفريدهاند چون کند که بشنود (سعدى) |
|
|
نيزرک: يک گوشش در است، يک گوشش دروازه. |
|
کُرّهاى که از اين خر است خاکش بر سر است ٭ |
|
|
|
٭ به تمسخر و تحقير بهکار برند |
|
کُرّهخر از خريّت پيش پيشِ مادر است! |
|
|
نظير: رجّاله ز پيش و شه ز دنبال آيد |
|
کُرّه داده شتر مىخواهد! |
|
|
نظير: |
|
|
نُه مىدهد ده مىگيرد! لقمهٔ چهل و شش شاهى است |
|
|
ـ بِهْ مىدهد دِه بگيرد |
|
|
ـ کاسه جائى رود که قدح باز آيد |
|
کريمان دوستتر دارند مهمان طفيلى را٭ |
|
|
|
٭ توجه بيشتر از عاشقان با بوالهوس دارد |
............................. (صائب) |
|
کژدم از خبث طبيعت بزند نيش به سنگ٭ |
|
|
نظير: نيش عقرب نه از ره کين است |
اقتضاء طبيعتش اين است |
|
|
|
٭ من خود از کيد عدو باک ندارم ليکن |
........................ (سعدى) |
|
کژى بهتر از راستى در کمان (عنصرى) |
|
|
رک: راستيِ ابرو در کجيِ آن است |