دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
چهل دروغ(۲)
پادشاه بيشتر ناراحت شد و داد کشيد: 'اى چوپان نادان! تو مىخواهى برخلاف شرط من عمل کني؟!' |
در همين لحظه دختر پادشاه به جمع آنها پيوست و به طرفدارى از چوپان گفت: 'پدر جان! شما ناراحت نشويد. حق با چوپان است. اگر چه شرط را شما بستهايد، ولى اجازه بدهيد حرفهاى خواستگاران را من هم گوش کنم.' |
پادشاه کوتاه آمد و موافقت کرد و چوپان هم شروع کرد به دروغ گفتن. |
- قبل از اينکه پدرم با مادرم ازدواج کند و من از مادر زاده شوم ما از پدر يتيم مانديم مُرديم تا اينکه چهار نفر باقى مانديم. روزى از روزها، ما هر چهار نفرمان با هم به شکار رفتيم. ناگهان برادر کورم، در کنار بوتهٔ ياوشانى که هنوز نروئيده بود، خرگوشى را ديد که هنوز به دنيا نيامده بود. برادر ديگرم که هر دو دستش از مچ چلاق بود، با کمان بدون زه، تيرى بدون پيکان انداخت به سويش و آن را شکار کرد برادر ديگرم که هيچ لباسى دربرنداشت، آن را در لباسش پيچيد ... |
از حرفهاى چوپان نه تنها وزير و بزرگان به خنده افتادند بلکه خود پادشاه هم خندهاش گرفت و شروع کرد به بلند بلند خنديدن. دختر پادشاه هم سرش را پائين انداخته مىخنديد. حرفهاى چوپان براى دختر بسيار جالب بود. او بىصبرانه منتظر بود که چوپان حرفهايش را ادامه بدهد. با آرام شدن خندهٔ پادشاه و بزرگان چوپان به حرفهايش ادامه داد: |
- ... ما رفتيم و رفتيم تا اينکه به سه تا جوى آب رسيديم. دو تا از جوىها خشک خشک بودند و در جوى سومى هم آبى وجود نداشت. در جوى بىآب سه تا ماهى در حال شنا بودند، دو تا از ماهىها مرده بودند و سومى هم بىجان بود. ما ماهى بىجان را به زور صيد کرديم و به راه افتاديم. رفتيم رفتيم تا اينکه به سه تا خانه رسيديم دو تا از خانهها ويران شده بود و سومى هم نه ديوار داشت و نه سقف و نه بام در خانهٔ بى سقف سه تا ديگ پيدا کرديم. دو تا از ديگها شکسته بودند و سومى هم ته نداشت آنجا سه تا سهپايه هم يافتيم؛ دو تا از آنها پايه نداشت و ديگرى هم نه ته داشت و نه ديواره. ما ماهى بىجان را در ديگى که ته نداشت گذاشتيم و روى سهپايهاى که پايه نداشت قرار داديم، ماهى را بدون آتش پختيم. با اينکه گوشت ماهى لخته لخته کنده مىشد، اما موقع خوردن سفتتر از چرم چارق بود. ما آنقدر خورديم و خورديم، تا اينکه شکمهامان مثل جوال باد کرد و گردنهامان مثل مو نازک شد. اما از اين همه خوردن سير نشديم. |
خنده حاضران به اوج خود رسيد. پادشاه که با دقت به حرفهاى چوپان گوش مىداد ناخودآگاه فرياد کشيد 'ساکت!' او با فرياد خود همه را ساکت کرد. چوپان با خيال راحت به دروغهايش ادامه داد: |
- روغن باقى مانده از ماهى را که در ديگ بىته بود، برداشتيم و وزن کرديم، بيشتر از چهل من بود. آن را به يکى از چکمههايم ماليدم تا نرم شود. اما به چکه ديگرم نرسيد. شب با سر و صداى بلند از خواب پريدم، ديدم که چکمهٔ روغن نخورده با چکمهٔ روغن خورده، دعوايشان شده است. آنها را از هم سوا کردم و دوباره خوابيدم. صبح که بيدار شدم، چکمهٔ روغن نخوردهام قهر کرده رفته بود. براى يافتن آن به بالاى گنبد رفتم و از آنجا اطراف را نگاه کردم ولى نتوانستم چيزى ببينم. بعد توى درهاى رفتم و جوالدوزى را از يقهام درآوردم و در زمين فرو کردم و بالاى آن ايستادم و باز به اطراف نگاه کردم، ديدم که چکمهٔ روغن نخوردهام در آن سوى دريا، مشغول شخمزدن زمين است. رفتم و بر ماديانى سوار شدم و کرهاش را به ترک آن بستم و خواستم با آن از دريا بگذرم. ماديان جرأت نکرد به آب بزند و از دريا عبور کند. بعد کرهٔ ماديان را سوار شدم و اين بار ماديان را ترک آن انداختم و کره اسب را به طرف دريا راندم. نفهميدم که کى و چگونه از دريا گذشتم يک دفعه ديدم که در آن طرف دريا هستم. دهنهٔ چکمهٔ قهر کردهام را باز کردم و پوشيدم و به راه افتادم. همانطور که مىرفتم چشمم به خورجينى افتاد که در کنار يک پشتهٔ خاک روى زمين افتاده بود، خورجين را باز کردم، توى آن يک کتاب بود و يک قلم، قلم را گرفتم و شروع کردم به خط خطىکردن کتاب. ناگهان فهميدم که تمام حرفهايم دروغ بوده!! |
وزيران و بزرگان دربار، هنوز هم به حرفهاى چوپان مىخنديدند و با تکان دادن سر حرفهاى چوپان را تائيد مىکردند. پادشاه عصايش را محکم به زمين کوبيد و داد کشيد: |
- ساکت! |
- همه از ترس ساکت شدند. دختر پادشاه نزديک رفت و گفت: 'چوپان چهل و يک سخن گفت که چهل تاى آن دروغ بود و تنها يکى راست!' |
پادشاه که فکر نمىکرد چوپان به اين زيبائى دروغ بههم پيوسته بگويد و دلش نمىخواست دخترش را به عقد او درآورد، حرف دختر را رد کرد و گفت: 'زياد هم دروغ نگفت! چوپان فقط سرگذشت خود را تعريف کرد.' چوپان وقتى ديد که پادشاه عادلانه قضاوت نمىکند، قدمى به جلو برداشت و گفت: 'پادشاه پس شما هم سرگذشت خودتان را که قبل از زادهشدنتان اتفاق افتاده باشد، براى ما تعريف کنيد. چه دروغ باشد چه راست! فرقى نمىکند.' |
پادشاه داشت از ناراحتى مىترکيد. عصايش را در هوا چرخاند و گفت: 'من تنها يک کلمه مىگويم.' بعد فرياد کشيد: 'جلاد' |
در همان لحظه جلاد با سبيل کلفت و آويزانش وارد شد. او تبر تيزش را روى دوشش انداخته بود و آماده بود که فرمان پادشاه را به اجراء درآورد. |
دختر که ديد اوضاع دارد خراب مىشود، رو به پدر کرد و گفت: 'پدر جان! ديدى که چوپان شرط را بهجاى آورد. من هم دروغهاى او را قبول دارم. پس بهتر است که مرا به عقد چوپان درآورى چون لايقتر و عاقلتر از او کسى تا بهحال سراغ ندارم.' وزيران وبزرگان هم حرف دختر را تائيد کردند پس از آن پادشاه هم تسليم شد و دستور داد که هفت شبانهروز جشن بگيرند. او دخترش را به عقد چوپان درآورد پس از مدتى پادشاه از دنيا رفت و چوپان به پادشاهى رسيد او سالهاى سال با عدالت پادشاهى کرد. |
- چهل دروغ |
- چهل دروغ، ۱۵ افسانه از ترکمن صحرا صفحه ۷ |
- گردآورى و بازنويسى عبدالصالح پاک |
- کتابهاى بنفشه انتشارات قديانى چاپ اول ۱۳۷۷ |
به نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ايران، جلد سوم، علىاشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادي) |
همچنین مشاهده کنید
- شهزادهٔ شهر سبز
- شیر شیر توی پوست شیر و بار شیر (۳)
- شیرویه (۲)
- برادر عوض نداره
- ملاترسوک
- گلنار
- علی بهانهگیر (۲)
- حیلهٔ زن مکار ۲ (۲)
- مرد ماهیگیر (۲)
- گل و نسترن و مرغسعادت
- نکیر و منکر
- دختر پادشاه و پسر درویش(۴)
- قصاص
- علی لنگ
- قصهٔ خواب (۲)
- ملکمحمد تجار (۲)
- خرگوش و لاکپشت
- مرد بخیل و ظرف طلا
- مروارید خوشه، دُرّ دو گوشه (۲)
- دختر عاقل پادشاه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست