چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
نمونهٔ نثر ابونصربنمشکان
نامهاى است که از طرف اميرمسعودبنمحمود به اَلتونتاش خوارزمشاه نوشته شده است: |
'بَعْدالْصدْرِ وَ الدّعاءِ - ما با دلِ خويش حاجب فاضل عَمّ التونتاش را بدان جايگاه يابيم که پدر ما امير ماضى بود، که از روزگار کودکى تا امروز او را بر ما شَفَقَت و مهربانىاى بوده است که پدران را باشد بر فرزندان، اگر بدان وقت که پدر ما خواست که وى را وليعهدى باشد، و اندران رأى خواست از وى و ديگر اعيان، از بهر ما را جان بر ميان بست، تا آن کار بزرگ با نام ما راست شد، و پس از آن چون حاسدان و دشمنان دل او را بر ما تباه کردند و درشت، تا ما را به مولتان (۱) فرستاد، و خواست که آن رأى نيکو را که در باب ما ديده بود بگرداند، خلعت ولايتعهدى را به ديگر کس ارزانى دارد، چنان رِفق نمود و لطايف حِيَل بهکار آورد تا کار ما از قاعده برنگشت، و فرصت نگاه مىداشت و حيلت مىساخت و ياران گرفت، و باز آن ساخت تا رضاى آن خداوند را به باب ما دريافت، و بهجاى بازفرستاد، و چون قصد رى کرد و ما با وى بوديم و حاجب از گرگانج به گرگان (۲) آمد و در باب ما و برادران به قسمت ولايت سخن رفت، چندان نوبت داشت و سوى مادر نهان کس فرستاد و پيغام داد که امروز البته روى گفتار نيست، انقياد بايد نمود به هرچه خداوند بيند و فرمايد و ما آن نصيحت پدرانه قبول کرديم، و خاتمت آن بر اين جمله بود که امروز ظاهر است. |
(۱) . مولتان از ايالات سند است و ميانهٔ کابل و پيشاور و کشمير واقع شده است و بيتالصنم يا بتکدهٔ مولتان مشهور آفاق بوده است، در عهد حجاج بهدست القاسمبنابىعقيل گشاده شد و بتخانهٔ آن را در سالهاى بعد محمود ويران ساخت. |
(۲) . در اصل و همهٔ نسخ موجود (کرمان) ولى ظاهراً کرمان بىمورد است چه محمود در سفر رى از غزنين به خراسان آمد و از نيشابور به گرگان شد و از آنجا از راه مازندران بهسوى مقصد رهسپار گرديد و هرگز به کرمان نرفت و کرمان سر راه خراسان و رى نبوده است ظاهراً گرگانج و گرگان که اولى پايتخت خوارزم و ثانى پايتخت گرگان است پهلوى هم واقع شده و کاتب آن دو را يکى فرض کرده و از اينرو ثانوى را تحريف نموده (کرمان) آورده است و مصححان هم از اصطلاح اين خطا غفلت کردهاند. مؤيد تصحيح ما خود بيهقى است که در صفحهٔ ۱۴۸ در وقتى که محمود از خراسان به گرگان شده و بنا بوده است که به همراهى مسعود به شهر رى شوند گويد: بدان وقت که اميرمحمود از گرگان قصد رى کرد و ميان اميران فرزندان او مسعود و محمود مواضعتى که نهادنى بود بنهاد الى آخر. |
و چون پدر ما فرمان يافت و برادر ما را به غزنين آوردند، نامهاى که نبشت و نصيحتى که کرد و خويشتن را که پيش ما داشت، و از ايشان باز کشيد، بر آن جمله بود که مُشفقان و بخردان و دوستان به حقيقت گويند و نويسند، حال آن جمله با ما بگفتند، حقيقت روشن گشته است، و کسى که حال وى بر اين جمله باشد توان دانست که اعتقاد وى در دوستى و طاعت دارى تا کدام جايگاه باشد و ما که از وى به همهٔ روزگارها اين يکدلى و راستى ديدهايم توان دانست که اعتقاد ما به نيکو داشت و سپردن ولايت و افزودن کردن محل و منزلت و برکشيدن فرزندان او را و نام نهادن مر ايشان را تا کدام جايگاه باشد. |
و در اين روزگار که به هرات آمديم وى را بخوانديم تا ما را ببيند و ثمرهٔ کردارهاى خوب خويش بيابد، پيش از آنکه نامه بدو رسيد حرکت کرده بود و روى به خدمت نهاده، و ما مىخواستيم که او را با خويشتن به بلخ بريم، يکى آنکه در مُهِمّات ملک که پيش داريم با رأى او رجوع کنيم که مُعطّل مانده است، چون مکاتبت کردن با خانان معظم ترکستان (چاپ کلکته: خاقان معظم ترکستان - ص ۹۵) و عهد بستن و عقد نهادن؛ و على تکين را که همسايه است و در اين فترات که افتاد بادى در سر کرده، بدان حد و اندازه که بود باز آوردن؛ و اوليا و حَشَم را بنواختن، و هر يکى را از ايشان بر مقدار و محل و مرتبت بداشتن، و به اميدى که داشتهاند رسانيدن، مراد مىبود که اين جمله (چاپ کلکته: اينهمه - ص ۹۵) به مشاهده و استصواب وى باشد، ديگر اختيار آن بود تا وى را بسزاتر بازگردانيده شود، اما چون انديشيديم که خوارزم ثغرى بزرگ است و وى (کلکته: که او از آنجاى ...) از آنجا رفته است، و ما هنوز به غزنين نرسيده و باشد که دشمنان تأويلى ديگر کنند، و نبايد که در غيبت او آنجا خللى افتد - دستور داديم تا برود، و وى را چنانکه عَبْدوس گفت نامها رسيده بود که فرصتجويان جنبيدهاند، و دستور بازگشتن افتاده بود، در وقت به تعجيلتر رفت، و عبدوس به فرمان ما بر اثر وى بيامد و او را بديد و زيادت اِکرام ما به وى رسانيد و باز نمود که چند مُهمّ ديگر است بازگفتنى با وي، و جواب يافت که چون برفت مگر زشت باشد بازگشتن [و بايد تا که برود و اگر نرود دلمشغولها مىافزايد (۳) و شغلى و فرمانى که هست و باشد و به نامه راست بايد کرد، و چون عبدوس به درگاه آمد و اين نکته باز کرد، ما رأى حاجب را در اين باب جَزيل يافتيم، و از شَفَقَت و مناصحت که وى دارد بر ما و بر دولت همين واجب کرد که چون دانست که در آن ثَغْر خللى خواهد افتاد - چنانکه معتمدان وى نبشته بودند - بشتافت تا به زودى بر سر کار رسد، که اين مهمات که مىبايست که با وى به مشافهة اندر آن رأى زده آيد، به نامه راست شود. |
(۳) . اين جمله در چاپ کلکته در چند سطر زير اين محل بىمورد افتاده است و در چاپ طهران از اصل اين سطر را حذف کردهاند و ما پنداشتيم که جاى آن اينجا است و بين قلاب نهاديم تا دانسته شود که الحاقى است. |
اما يک چيز (نسخهٔ طهران، يک چيزى - و ما از روى چاپ کلکته اصلاح کرديم زيرا مخالف سبک قديم بود) بر دل ما ضُجرة کرده است و مىانديشيم که حاسدان دولت را که کار اين است که جهد خويش بکنند (سطر الحاقى بالا در چاپ کلکته در اينجا قرار دارد - ص ۹۶) تا دلمشغولىها بيافزايد، چون گژدم که کار وى گزيدن است بر هر چه پيش آيد، سخنى پيش رفته باشد، و ندانيم که آنچه به دل ما آمده است حقيقت است نه؟ اما واجب دانيم که در هر چيزى که از آن راحتى و فراغتى به دل وى پيوندد مبالغتى (چاپ کلکته: و مبالغتي. - ص ۹۶) تمام باشد. رأى چنان واجب کرد که اين نامه فرموده آمد، و به توقيع ما مؤکد است، و فصلى به خط ما در آخر آن است، عبدوس را فرموده آمد، و بوسعدِ مَسْعدى را که معتمد و کيلَدَرْست از جهة وى (چاپ کلکته و کيلدرست است ازجهت وى فرمان داده شد (ص ۹۷) و کيل در مثل پيشکار امروزى است و نمايندهٔ خوارزمشاه بوده است در غزنين)، تا آن را بهزودى نزديک وى برند، و برسانند، و جواب بيارند، تا بر آن واقف شده آيد، و چند فريضه است که چون به بلخ رسيم در ضمان سلامت، آن را پيش خواهيم گرفت، چون مکاتبت کردن با خانانْ ترکستان، و آوردن خواجهٔ فاضل ابوالقاسم احمدبنالحسن اَدَاَمَالله تَائِيدَه، تا وزارت بدو داده آيد، و حديث حاجب اَسْفتکين غازي، که ما را به نيشاپور خدمتى کرد، بدان نيکوئي، و بدان سبب محل سپاهسالارى يافت، و نيز آن معانى که پيغام داده شد بايد که بشنود، و جوابهاى مُشبع دهد تا بر آن واقف شده آيد و بداند که ما هر چه از چنين مهمات پيش گيريم اندر آن با وى سخن خواهيم گفت، چنانکه پدر ما امير ماضى رضىالله عنه گفتي، که رأى او مبارک است، بايد که وى نيز هم بر اين رَوَدْ و ميانِ دل را به ما مىنمايد، و صواب و صلاح کارها مىگويد، بىحشمتتر، که سخن وى را نزديک ما محلى است سخت تمام، تا دانسته آيد' بيهقى طهران (ص ۸۲-۸۴). |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست