با مطالعه مطالب زیر درباره رفتار جوانی بهنام جیم (Jim) چه برداشتی از او در ذهن شما بهوجود میآید؟
جیم برای خریدن لوازمالتحریر از خانه بیرون آمد و همراه دو نفر از دوستانش به خیابانی که سرتاسر آن را آفتاب گرفته بود وارد شد؛ از آفتاب لذت میبرد. وارد مغازه لوازمالتحریرفروشی شلوغی شده و در حالیکه منتظر فروشنده بود با یکی از آشنایانش صحبت کرد. هنگام بیرون رفتن از مغازه، با یک دوست هممدرسهای خود که تازه داشت وارد مغازه میشد چند لحظهای گپ زد. از فروشگاه که بیرون آمد به طرف مدرسه راه افتاد. در راه جوانی را دید که شب پیش به وی معرفی شده بود. مدت کوتاهی با او حرف زد و بعد عازم مدرسه شد. مدرسه که تعطیل شد تنها از کلاس بیرون آمد و پیاده راه طولانی خانهاش را در پیش گرفت. آفتاب درخشانی خیابان را فرا گرفته بود. در پیادهرو، در سایه راه میرفت. متوجه شد جوانی که شب پیش با او آشنا شده بود به طرفش میآید. به سمت دیگر خیابان رفت و وارد مغازه قنادی شد. مغازه پر از دانشآموز بود و او چند نفر از آنها را شناخت. ساکت منتظر ماند تا فروشنده متوجه او شد. آنوقت سفارش نوشیدنی داد، آن را برداشت و پشت یکی از میزهای کناری نشست. وقتی نوشیدنی خود را تمام کرد، به خانه رفت (لوچینز 'Luchins' ، سال۱۹۷۵، صفحات ۳۴-۳۵).
جیم چگونه آدمی است؟ فکر میکنید او آدمی خونگرم (friendly) و اجتماعی است یا فردی است نسبتاً خجالتی و درونگرا؟ اگر جیم را بیشتر یک آدم خونگرم تشخیص دادهاید تا یک آدم دیرجوش (unfriendly) در اینصورت شما با اکثریت (۷۸ درصد) کسانیکه توصیف فوق را خواندهاند همعقیده هستید. اما توصیف بالا را دوباره بررسی کنید؛ ملاحظه میکنید که در این توصیف دو تصویر بسیار متفاوت ارائه شده است. تا جمله 'مدرسه که تعطیل شد تنها از کلاس...' در چندین موقعیت جیم بهصورت پسری نسبتاً خونگرم تصویر شده است. اما به دنبال آن در چند موقعیت تقریباً مشابه، او بیشتر بهصورت یک فرد منزوی ظاهر میشود. در واقع ۹۵ درصد کسانیکه فقط قسمت اول توصیف فوق را خوانده بودند جیم را آدمی خونگرم تشخیص داده بودند، در حالیکه فقط ۳ درصد کسانیکه تنها قسمت دوم مطالب را خوانده بودند جیم را آدمی خونگرم توصیف کرده بودند. در این توصیف دوبخشی جیم بیشتر خونگرم بهنظر میآید تا دیرجوش. چرا چنین است؟ آیا علت این امر را باید در ذات ویژگی خونگرم بودن جستجو کرد یا در اینکه جیم ابتدا خونگرم و بعد دیرجوش معرفی شده است؟ برای پیدا کردن پاسخ این سؤال، لوچینز از عدهای خواست تا همان توصیف را بهصورتی که ابتدا دیرجوش بودن جیم بیان شده بود بخوانند. چنانکه جدول (اثر تقدم در شکلگیری برداشتها) نشان میدهد، در این شرایط تنها ۱۸ درصد افراد جیم را خونگرم تشخیص دادند؛ یعنی برداشت اصلی افراد متأثر از رفتار دیرجوشی جیم بود. نخستین اطلاعاتی که دریافت اطلاعاتی که دریافت میکنیم بیشترین اثر را در برداشتهای کلی ما دارد. این پدیده به اثر تقدم معروف است.
جدول اثر تقدم در شکلگیری برداشتها
برداشت آزمودنیها از جیم بستگی به این داشت که اول چه اطلاعاتی درباره او کسب میکردند. (اقتباس از لوچینز، ۱۹۵۷ب)
درصد کسانیکه جیم را خونگرم دانستند
موقعیتها
۹۵
فقط توصیف خونگرمی
۷۸
اول توصیف خونگرمی، بعد توصیف دیرجوشی
۱۸
اول توصیف دیرجوشی، بعد توصیف خونگرمی
۳
فقط توصیف دیرجوشی
اثر تقدم مکرراً در تحقیقات متعدد در زمینه شکلگیری برداشت، از جمله در تحقیقاتی که در آنها بهجای افراد فرضی اشخاص واقعی مطرح بوده، دیده شده است. برای مثال، از آزمودنیهائی که شاهد کوششهای یک دانشجوی مرد برای حل یک رشته مسائل چندگزینهای دشوار بودند خواسته شد که استعداد عمومی دانشجوی مزبور را ارزیابی کنند. اگرچه این دانشجو همیشه دقیقاً از ۳۰ مسئله ۱۵ مسئله را درست حل میکرد، آزمودنیها او را بیشتر در مواردی با استعداد تلقی میکردند که وی به سؤالهای آغازین پاسخ درست میداد تا سؤالهای پایانی. علاوه بر آن، وقتی از آزمودنیها خواسته شد که تعداد پاسخهای درست دانشجو را به خاطر بیاورند، گروهی که شاهد ۱۵ پاسخ درست دانشجو در بخش آغازین سلسله مسائل بود بهطور متوسط موفقیت او را ۶/۲۰ مسئله تخمین زد، اما گروهی که شاهد پاسخهای درست دانشجو در بخش پایانی بود بهطور متوسط موفقیت دانشجو را ۵/۱۲ مسئله تخمین زد (جونز 'Jones' و همکاران، ۱۹۶۸).
هر چند عوامل چندی در اثر تقدم دستاندرکار هستند، بهنظر میرسد که این پدیده بیشتر ناشی از پردازش طرحوارهای است. در آغاز کوششهای خود برای تشکیل برداشتی از یک شخص، ما فعالانه در جستجوی طرحوارهای برمیآئیم که بیشترین همخوانی را با آن شخص دارد. در جریان اینکار سرانجام به یک تصمیم مقدماتی میرسیم: مثلاً این شخص درونگرا است. پس از این مرحله، ظاهراً کاری که میکنیم این است که هر نوع اطلاعات اضافی را در چارچوب آن طرحواره میپذیریم و هر اطلاع مغایر با آن را بهعنوان اینکه معرف شخص 'واقعی' مورد شناسائی ما نیست کنار میگذاریم. مثلاً وقتی از آزمودنیهای سؤال میشود که رفتارهای به ظاهر متناقض جیم را چگونه توجیه میکنند، گاهی میگویند که جیم 'در واقع' آدم خونگرمی است، اما در پایان روز احتمالاً خسته بوده است (لوچینز، ۱۹۵۷). از این رو یکی از کاستیهای پردازش طرحوارهای این است که سبب میشود ادراکات ما زیر سلطه طرحواره قرار گیرند و به همین دلیل نیز در برابر تغییر مقاوم و در مقابل دادههای تازه نسبتاً نفوذناپذیر گردند.
پردازش طرحوارهای میتواند خاطرات گذشته ما را تحتتأثیر قرار دهد (اسنایدر 'Snyder' و اورانووینز 'Uranowitz' ـ ۱۹۷۸). اثر تقدم فرآیندی است عکس فرآیند اخیر، و حاکی از آنکه پردازش طرحوارهای سبب میشود تعبیر و تفسیر فعلی ما تحتتأثیر اطلاعات گذشته ما قرار گیرد.
میتوان با هشدار به آزمودنیها درباره خطرات قضاوت بر مبنای اطلاعات ناکافی، یا با منظور کردن یک دوره زمانی با نوعی تکلیف مزاحم در فاصله زمانی بین دریافت دو مجموعه اطلاعات، مانع بهوجود آمدن اثر تقدم شد (لوچینز، ۱۹۷۵). این شیوه اخیر حتی گاهی اثر تأخّر (recency effect) بهوجود میآورد، به این معنا که اطلاعات پیشین فراموش میشود و اطلاعات جاری جای آن را میگیرد و برداشت نهائی را شکل میدهد. در زندگی واقعی، بعضی اوقات ما فرصت مییابیم تا برداشتهای اولیه غلط خود را تصحیح کرده و در طرحوارهای که از یک شخص داریم تجدیدنظر کنیم.
دوستان و عشاق با یادآوری نخستین برخوردهای فاجعهآمیزی که با یکدیگر داشتند تفریح میکنند و به نخستین برداشتهای غلطی که از یکدیگر پیدا کرده بودند میخندند. اما در مجموع نقش اصلی با اثر تقدم است. شاید هم جای خوشبختی است که بسیاری از دوستیها و عشقهای بالقوه که به خاطر برخوردهای فاجعهآمیز به نتیجه نرسیدهاند بهدست فراموشی سپرده میشوند. این یکی از پیامدهای پردازش طرحوارهای است.