|
| فشار نقشها و ستيز نقشها (Rollendruck und Rollenkonflikt)
|
|
در ابتدا تأکيد شد که وظايف مترتب بر يک نقش (يا شيوه بيگانگى اين نقش) مىتواند افراد را تحت فشار قرار دهد. اين نوع وضعيت را بهمنزله 'فشار نقشها' معرفى مىکنند که در آنها حامل نقش (و يا دارنده آن) برعهدهگيرى و تعهد و يا اجراء يک يا چندين نقش را بهطور موقتى و يا بهطور مداوم بهمنزله نوعى تحميل و فشار احساس مىکند.
|
|
در منابع و مأخذ جامعهشناسى مىشود بعضاً بين فشار نقشها و 'دلهره ناشى از نقشها' (Rollenstress) تفاوت گذاشت. مىتوان فشار نقشها را بهمنزله متغير 'عيني' فهميد که در آن تنوع و بهويژه لحظات فشار و تحميل مجموعههاى پيچيده انتظارات معين را مورد بررسى قرار مىدهند (مثل آنچه مرتن تقريباً در سال ۱۹۵۷ بيان کرد) در حالىکه دلهره ناشى از نقشها، ديدگاه ذهنى افراد را بيان مىکند که فىالمثل واقعاً تحت فشار قرار مىگيرند (يا بيش از حد تحت فشار قرار گرفتهاند) (رجوع کنيد به: گود، ۱۹۶۰). اگر انتظارات مربوط به نقشها سرکوبکننده باشند و يا اگر آنها بهوسيله مجازاتهاى خارجي، الزاماً اجراء و به پيش رانده شوند و اگر با برداشتهاى ذهنى و تصاوير خودشان در تضاد باشند عموماً فرد، فشار نقشها را بهمنزله امرى سرکوبکننده و فشارآور احساس مىکند.
|
|
مرتن و گود نظير همين انديشهها را ارائه دادند و با اين مسئله کلنجار رفتند که يک فرد چه مىتواند بکند اگر او به شيوه فوقالعاده خود را با فشار نقشها مواجه ديد (يا ببيند). به اين ترتيب بهنظر آنان راهحلها و موارد زير براى آن فرد بهنظر مىرسد:
|
|
- 'بهگزيني' عمليات نقشها که در آنها وظايف مهم و غيرمهم ناشى از نقشها (فىالمثل برحسب معيار امکان پاداشدهي) سبک سنگين و برحسب اهميت آنها انتخاب شوند.
|
|
- 'حراست کردن و محفوظ داشتن' عمل نقشها با توجه به قابليت ديد اجتماعى که با اين کار نقشها را بهطور متقابل غيرقابل نفوذ سازند.
|
|
- 'نمايندگي' يا واگذار نمودن وظايف نقشها تا آن حد که ممکن باشد و اين چيزى است که سرانجام مىتواند هميشه با صدمات و زيانهاى ناشى از نظارت و قدرت مربوط باشد.
|
|
- 'همبستگى و تعاون داشتن' ، کمک و پشتيبانى متقابل اشخاصى که از اين نوع فشارها برکنار هستند و شايد نوعى فرار يا گريز به جلو را مجاز بدارند (تا آن حد که تأثير بردارنده انتظارات ممکن باشد).
|
|
- 'گسيختگى و تخريب' و صرفنظر کردن از مناسبات نقشها تا آن حد که اين کار عملى و قابل اجراء باشد و تا آن حد که با اين کار بايد منابع کمقيمت و بىارزش را رها کنند.
|
|
نمونه فوقالعاده فشار و تحميل به نقشها 'ستيز و تضاد نقشها' است. با اين معيار انواع تضادهاى نقشهاى زير را مىتوان از هم تميز داد:
|
|
|
|
|
'تضاد بين نقشها' وقتى وجود دارد که اشخاص از طريق تجهيز، نقشهاى ناپايدار (inkonsistente Rollenausstattung) را در اختيار داشته باشند؛ مثلاً بين نقشهاى رئيس هيئت نظارت و بازرسى کارخانه A که در عين حال عضو هيئت مديره کارخانه B نيز هست، تضادهائى بروز کند. زنان در جامعه در حال تحول ما اغلب با تضاد نقشها مواجه هستند؛ بدين صورت که آنان در عين حال مجموعهاى از نقشها را برعهده دارند (بهصورت زن، محبوب خانواده، کارمند، مادر و غيره) که از آنان درخواست مىشود.
|
|
'تضاد درون نقشها' وقتى وجود دارد که در درون همين نقش، انتظارات ناشى از صادرکنندگان نقشهاى گوناگون برقرار باشد (بهصورت تضاد بين صادرکنندگان نقشها) يا اگر دارنده انتظارات آنها را مبهم بيان کند و يا بهطور متناقض درخواست کند (بهصورت تضاد درونى صادرکننده) بيشترين مورد بررسى تضادها، تضاد بين صادرکنندگان نقشها است. موضوع در اينجا عبارت است از انتظارات متفاوتى که از شرکاء و اشخاص گوناگون مربوط به دارنده يک نقش يکسان ارجاع و احاله مىشود؛ يعنى انتظاراتى که از او دارند مثلاً تقريباً در مقابل معلم انتظارات مسئولان مدرسه، رئيس مدرسه، شاگردان، والدين اطفال و غيره وجود دارد. برهمين منوال قلمروهاى سرشار از تضاد موقعيتهاى کليدى در کارخانه است، فىالمثل عضو شوراى مديريت که از او انتظارات متفاوت (از سوى کارگران و کارفرمايان) وجود دارد و او بايد بهطور موقت هم شده با آنها کنار بيايد.
|
|
سرانجام 'تضاد نقش شخصي' (يا تضاد شخصى نقشها و يا تضاد نقشها با خود) از آنجا آغاز مىشود که بعضاً فرد با نقشى که به او تحميل شده يا نقشى که از او درخواست شده به اين دليل در تضاد است که با اين نقش از ته دل يکى نيست و آن را با جان و دل نپذيرفته؛ زيرا اين نقش را اصلاً نمىخواهد بازى کند آن هم به اين دليل که برداشتهاى مهم شخصى خود با نقشهاى خارجى در تضاد است. در موقعيتها و مواضع مديريتى معين فىالمثل محاسبات عاقلانه بيشتر مورد بحث و نظر است تا ملاحظات اجتماعي. در دستههاى جوانان هم مثلاً آزمايش شجاعت زياد درخواست مىشود که فرد حاضر نيست اصولاً در اين مورد همکارى کند. بهعنوان سياستمدار گاهى انسان به حکم اجبار به بندوبستهاى قدرتمندارانه يا توطئهچينىها کشيده مىشود که شخص تازهوارد (Newcomer) آرمانگرا بهطور کلى مخالف آن است. البته انسان مىتواند در صورت وجود آزادى کافى انتخاب فرض را بر اين قرار دهد که افراد بهطور کلى نقشهاى خود را حول محور 'تصوير خودساخته خود' (umkreis des eigenen Selbstbildes) جستجو مىکنند و آنها را مىيابند، اما با وجود اين، اين گزينش اغلب محدود است. انسان بهطور کلى برداشتها و ديدگاههاى نقشهائى را برعهده مىگيرد که کمتر آسايش آورند و کمتر با تصوير خودساخته خود او منطبق و هماهنگ باشند بهويژه وقتى که نقشها واکنش نشان دهند و يا شايد انسان بتواند از آن نقش فاصله گيرد، اما يک راه رايجتر آن است که انسان مىآموزد نگرشهاى منفى نقشها را ناديده بگيرد و بدان وسيله خود تصوير خود ساخته خود را تغيير دهد.
|
|
'بروز و ظهور تضاد نقشها' بهوسيله عوامل گوناگونى تقويت و تسهيل مىشود، فىالمثل بهوسيله تعداد صادرکنندگان متعدد نقشها (يا سيستمهاى مرجع)، بهوسيله سرعت تحول اجتماعي، بهوسيله پراکندگى و پخش فرهنگى و غيره. در حالىکه مجموعه پيچيده پرسشها تاکنون در تحقيقات جامعهشناسى فقط بهصورت بيگانه و غيرمکفى (stiefmütterlich) مورد بحث قرار گرفته است. يک سرى انديشههاى نظرى براى پاسخگوئى به اين مسئله وجود دارد که فرد اگر خود را با 'انتظارات ناشى از نقشهاى مختلف' مواجه ببيند چه بکند. مبناى خيلى عمومىتر (به گفته پرايس و ارليش -Preiss,Ehrlich در ۱۹۶۶) از آنجا آغاز بهکار مىکند که در مرحله آخر آن انتظاراتى بيشتر برآورده مىشود که از حاملان نقشهاى مهمترين گروههاى مرجع، نشأت بگيرند.
|
|
تلاش و کوشش خاص (از گراس و همکاران، ۱۹۵۸) دو بعد قضيه را از هم تفکيک مىکند. در داخل يکى از اين دو، مىتواند تصميمگيرى به نفع انتظارات معينى صورت بگيرد يعنى 'بعد پاداشدهي' قضيه (تصميم براى آن دسته از انتظارات ناشى از نقشها گرفته مىشود که از طريق سبک سنگينکردن و در نظر گرفتن مانده حساب با مناسبترين پاداشها در ارتباط است) و 'بعد مشروعيت' (تصميم به نفع آن دسته از انتظارات ناشى از نقشها گرفته مىشود که انسان آنها را بهوسيله ترازبندى و مانده حساب، مشروعتر تلقى مىکند) علاوه بر آن مىشود هنوز 'بعد نيازمندي' را تشخيص داد. تصميمگيرى به نفع و براى انتظارات ناشى از نقشهائى گرفته مىشود که به نيازهاى خاص خود آنها، به تصورات و برداشتهاى ناشى از سودمندى و به انگيزهها يا منافع از همهچيز نزديکتر هستند. پرسش اينکه چه بعد تصميمگيرى در اولويت قرار دارد برحسب نظريه گراس به شرايط اضافى مربوط مىشود (فىالمثل به جهتگيرىها، به اصول اعتقادى يا به برداشتها و تصورات فرد موردنظر).
|