|
|
|
|
|
|
|
|
|
پيشآمدهاى پيش گفته در سال ۱۸۶۰ منجر به تولد بهداشت عمومى در انگلستان شد. جواناپتر فرانک Johanna Peter) Frank) (۱۷۵۲ - ۱۸۵۱)، که در عصر خود حکيم بهداشت بود، بهداشت عمومى را به قوانين خوب بهداشتى که بهوسيلهاى پشتيبانى شود مىپنداشت و اصلى را اعلام کرد که دولت مسؤول سلامت مردم است. قانون بهداشت عمومي سال ۱۸۴۸ در جهت ارضاء رؤياهاى او در مورد مسؤوليت دولت در برابر سلامت مردم است.
|
|
وبا - که همواره بهعنوان پدر بهداشت عمومي خوانده شد - گاه و بىگاه در کشورهاى غربى در سدهٔ نوزدهم پيدا شد. جاناسنو، اپيدميولوژيست انگليسى از سال ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۴ همهگيرى وبا در لندن را بررسى و ثابت کرد که آب آشاميدنى آلوده در پراکندن و انتشار بيمارى نقش دارد. در سال ۱۸۵۶ ويليام Budd يک پيشگام ديگر اپيدميولوژى با مشاهدهٔ دقيق در يک همهگيرى حصبه در مناطق روستائى شمال انگلستان نتيجه گرفت که انتشار بيمارى حصبه بهعلت آب است و نه بهعلت گاز فاضلاب يا بخارهاى بدبو. با توجه به اين که در آن هنگام عوامل زندهٔ بيمارىزاى حصبه و وبا هنوز کشف نشده بودند اين کشفيات بسيار برجستهتر بهنظر مىآيند - بهدنبال آنها مردم تقاضاى آب تميز را پيش کشيدند. در آن هنگام رودخانهٔ تيمز منبع تهيهٔ آب آشاميدنى و محل دفع فاضلاب شهر بود. در انگلستان يک قانون جامع به اجراء درآمد و آن قانون بهداشت عمومي در سال ۱۸۷۵ در مورد مراقبت از محيط زيست انسان بود. براى اين کار هم چادويک مشعل را برافروخته بود ولى آنکس که بيش از ديگران موجب اصلاحات بهسازى شد جان سيمون (۱۹۰۴ - ۱۸۱۶) نخستين مدير پزشکى بهداشت در لندن بود. وى نظامى براى بهداشت عمومى در انگلستان بر پا کرد که تحسين بقيهٔ جهان را برانگيخت. اين نخستين دورهٔ بهداشت عمومى (۱۹۲۰ - ۱۸۸۰) را بيشتر اوقات مرحلهٔ مبارزه با بيماري مىنامند و کوششهاى بهطور کلى در جهت پاکيزگى عمومي، دفع فضولات و زباله بود و مقررات قرنطينه براى محدود کردن بيماىها به اجراء گذاشته مىشد.
|
|
پيشرفت حرکت بهداشت عمومى در آمريکا با پيروى از الگوى انگلستان انجام شد. در سال ۱۸۵۰ آقاى Lemuel Shatuck (۱۸۵۹-۱۷۹۳) - که يک ناشر و کتابفروش بود - گزارش خود را دربارهٔ وضعيت بهداشت در ماساچوست منتشر کرد، اين گزارش هم مانند گزارش آقاى چادويک وجدان مردم آمريکا را در جهت بهبود بهداشت محيط تکان داد. فرانسه، اسپانيا، اطريش، آلمان، ايتاليا، بلژيک و کشورهاى اسکانديناوى هم بهداشت عمومى را توسعه داند، در آغاز سدهٔ بيستم پايههاى گستردهٔ بهداشت عمومي، بر آب تميز، محيط تميز، شرايط مناسب مسکن، مبارزه با پيشههاى نفرتانگيز و ... در همهٔ کشورهاى غربي، نهاده شده بود. پس از جنگ اول جهانى بهخصوص سه کشور تازه به صحنهٔ بهداشت عمومى اضافه شدند، اين سه کشور - روسيه، ترکيه و يوگسلاوى - در سال ۱۹۲۰ سيماى مشخص جهان توسعه نيافته را داشتند ولى اکنون در بهداشت عمومى کاملاً پيش رفتهاند.
|
|
در حالىکه بهداشت عمومى در کشورهاى غربى با گامهاى بلند شتابان پيش مىرفت، در کشورهاى رو به پيشرفت - مانند هندوستان - که دشوارىهاى بهداشت عمومى همچون مشکلات صد سال پيش کشورهاى غربى بر جاى مانده بود - پيشرفت بهداشت عمومى کُند بود. در اين کشورها تأسيس سازمان بهداشت جهانى (WHO) با تهيهٔ منشور سلامت براى همهٔ مردم تکان شديدى به حرکت بهداشت عمومى وارد آورد.
|
|
|
نظريهٔ ميکروبى ايجاد بيمارىها
|
|
مدتهاى دراز، انسان در تاريکى کورکورانه بهدنبال علت بيمارىها مىگشت. و گاه به گاه نظرياتى براى توجيه علت بيمارىها پيش کشيده مىشد؛ مانند نظريهٔ ماوراءالطبيعه بودن بيماري، فرضيهٔ خلطي يونانيان و هنديان، فرضيهٔ واگير بودن، فرضيه بخارهاى بدبو که بيمارى را به مواد مضر و بخارهاى هوا منتسب مىکرد، فرضيهٔ ايجاد خود به خود و ... در سال ۱۸۶۰ - هنگامى که لوئى پاستور (۱۸۹۵ - ۱۸۲۲) ميکروبشناس وجود ميکروب را در هوا نشان داد، مانع برطرف شد. پاستور نادرستى فرضيهٔ ايجاد خود به خود را ثابت کرد و در سال ۱۸۷۳ فرضيهٔ ميکروبى ايجاد بيمارى را پيش آورد. روبرت کخ (۱۸۹۰ - ۱۸۴۳) در سال ۱۸۷۷ نشان داد که سياهزخم در نتيجهٔ يک نوع باکترى بهوجود مىآيد. کشفيات پاستور و کخ فرضيهٔ ميکروبى ايجاد بيمارى را تائيد کرد و عصر طلائى ميکروبشناسى آغاز شد. پشت سر هم ميکروبهاى گوناگون با موفقيت کشف مىشدند؛ در سال ۱۸۴۷ ميکروب سوزاک، در سال ۱۸۸۰ باسيل حصبه و ميکروب سينهپهلو، در سال ۱۸۸۲ باسيل سل، در ۱۸۸۳ وييريوى وبا در ۱۸۸۴ باسيل ديفترى و ... اين کشفها و گروهى ديگر از کشفيات در آغاز سدهٔ بيستم ديدگاه انسان را دربارهٔ سببشناسى بيمارىها تغيير داد. و توجه همه به ميکروبها و نقش آنها در ايجاد بيمارى معطوف شد. فرضيهٔ ميکروبى ايجاد بيمارى در پيش روى قرار گرفت و جانشين همهٔ فرضيههاى قبلى مربوط به علت بيمارىها شد. بالاخره پزشکى پوست کهنهٔ تعصبات و خرافات را بهدور انداخت و جامهٔ آگاهى علمى را بر تن کرد.
|
|
|
سابقهٔ پزشکى پيشگيرى در واقع به سده هجدهم باز مىشود که در آن قرن بهعنوان يک شاخهٔ متمايز از بهداشت عمومى در آمد و شگفتتر آن که پزشکى اجتماعى حتى پيش از شناخته شدن عوامل بيمارىزاى زنده بهوجود آمد. جيمز ليند (James Lind) در سالهاى ۱۷۹۴ - ۱۷۱۶ جراح نيروى دريائى - مصرف آبميوه و سبزىهاى تازه را - در سال ۱۷۵۳ - براى جلوگيرى از بروز اسکوبورت تبليغ مىکرد. ادوارد جنر (Edward Jeuner) در سالهاى ۱۷۴۹ - ۱۸۲۳ انگليسى که توسط جان هانتر آموزش ديده بود در سال ۱۷۹۶ مايهکوبى عليه آبله را کشف کرد. اين دو کشف آغاز عصر جديدى را مشخص مىکنند که در آن از بيمارىها با تدابير اختصاصى جلوگيرى مىشود.
|
|
تنها پس از کشف عامل بيمارىزاى زنده براى بيمارىها و اثبات فرضيهٔ ميکروبى ايجاد بيمارى بود که پزشکى پيشگيرى پايههاى مستحکم بهدست آورد. مشخصهٔ نيمهٔ دوم سدهٔ نوزدهم کشفيات در پزشکى پيشگيرى است؛ مانند: کشف درمان ضد هارى توسط پاستور (۱۸۸۳)، واکسن وبا (۱۸۹۲)، پادزهر ديفترى (۱۸۹۴)، واکسن ضد حصبه (۱۸۹۸) مواد گندزا و ضد عفونى (۱۹۱۲ - ۱۸۲۷) و ... پيشرفت بعدى در پزشکى پيشگيرى روشن شدن راه انتقال بيمارى بود. مثلاً در ۱۸۹۶، بروس (Bruce) جراح ارتش انگلستان نشان داد بيمارى خواب آفريقائى بهوسيلهٔ مگس تسهتسه منتقل مىشود، در ۱۸۹۸ آقاى راس (Ross) نشان داد که مالاريا توسط پشهٔ آنوفل انتقال مىيابد و در سال ۱۹۲۲ آقاى والتر ريد (W.Reed) و همکاران او نشان دادند که بيمارى تب زرد بهوسيلهٔ پشهٔ آئدس منتقل مىشود. با آگاهىهاى بهدست آمده و ميکروبشناسى مبارزه با بيمارىها بهوسيلهٔ آب، حفظ مواد غذائي، دفع فضولات بهطريق مناسب، از بين بردن پشهها، و گندزدائى - امکانپذير شد. توسعهٔ روشهاى آزمايشگاهى در جهت تشخيص زودرس بيمارىها پيشرفت بعدى بود. پزشکى پيشگيرى در نخستين سالهاى خود معادل مبارزه با بيمارىهاى عفونى بود. در آن سالها هنوز مقايسه پيشگيرى اوليه، ثانويه و نوع سوم دانسته نبود.
|