دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
مار و دهقان
يکى بود يکى نبود، غير از خدا کسى نبود. در زمان قديم سه نفر درويش بودند که کارشان افسون کردن مار و افعى بود يعنى آنها را افسون مىکردند و در توبره يا صندوق چوبى حبس مىکردند و از آنها دارو مىساختند و زندگيشان از اين راه مىگذشت. يک روز از روزها اين سه تا درويش هر کدام صندوقهاى خودشان را حمايل کردند و تبرزينها را بهدست گرفتند و روانهٔ صحرا شدند و در بيابان مثل کرکسى که دنبال مردار بگردد چشمهاشان را به اينطرف و آنطرف مىگردانيدند و دنبال مارها مىگشتند. همانطور که راه مىرفتند رسيدند به جنگلى و يکى از درويشها چشمش به مارى افتاد. مار بيچاره که از نيت درويش باخبر بود و حتى چند بار از دست آنها آزار و اذيت ديده و فرار کرده بود، براى اين که خودش را از شر آنها نجات بدهد، فورى يک پيچ خورد و سرش را زير گياههاى جنگل فرو برد و پنهان شد. درويشها هر چه جنگل را گشتند مارى پيدا نکردند. مثل اين بود که مار آب و روغن شده بود و به زمين رفته بود. |
اما از مار بشنويد. مار که مىدانست اگر به چنگ درويشها بيفتد ديگر رنگ صحرا را به خواب هم نمىبيند در زير علفهاى خشک مىخزيد و مىرفت، يک دفعه سرش از زير علف بيرون ماند. نگاهى تند به اطراف انداخت و ديد که دهقانى توى مزرعهاش مشغول آبيارى است. مار که نفس نفس مىزد. همانطور سرش را راست گرفت و صدا کرد که آى مرد دهقان تو را به خدا به من کمک کن. دهقان که صداى مار را شنيد رو کرد به مار و گفت: 'بگو ببينم چه کارى از من برمىآيد که برات انجام بدم؟' مار در جواب گفت: 'از صبح تا حالا چند تا درويش پى من مىگردند که مرا بگيرند اما من فرار کردهام، اول به خدا بعد به تو پناه آوردهام' دهقان در جواب مار گفت: 'بيا زير پالتو قايمت کنم' . |
مار گفت: 'هر جا برم درويشها پيدام مىکنند فقط توى شکم توست که با من کارى ندارد. بگذار يک ساعت توى شکمت قايم بشم. درويشها که رفتند مىآيم بيرون و در عوض به تو خوبى خواهم کرد' . دهقان اول ترسيد اما بعد گفت: 'به يک شرط مىگذارم برى توى شکمم که حضرت عباس ميان ما باشد، هر وقت درويشها دور شدند بيائى بيرون' . مار قبول کرد و قسم خورد و از راه دهان مرد وارد شکم او شد. درويشها که به دهقان رسيدند گفتند: 'ما را کجا پنهان کردي؟' دهقان گفت: 'چه مىگوئيد مار کدامست؟' درويشها که از قضيه با خبر بودند به دهقان گفتند: 'بد کارى کردى که به حرف مار اعتماد کردى و مار را توى شکمت قايم کردي، خدا کند به قولش وفا کند و از شکمت بيرون بيايد' . اين را گفتند و رفتند. درويشها که مسافتى دور شدند مرد دهقان به مار گفت: 'خوب حالا که درويشها رفتند ديگه بيا بيرون' . مار گفت: 'صبر کن تا خوب دور بشوند آن وقت' . دهقان گفت: 'بيا بيرون درويشها رفتند خانه خراب، شکمم ترکيد' . |
مار با بىخيالى و بىاعتنائى جواب داد: 'عجب ديوانهاى هستي! آخر مرد حسابى جاى به اين نرمى و گرمى و غذاى فراوان مگر ديوانه شدهام که بيام بيرون؟' مرد دهقان که ديد بدجورى گول خورده است گفت: 'اى مار سزاى نيکى و پاداش من اين بود؟ آخر من تو را از چنگ درويشها نجات دادم و تو با من عهد کردى و حضرت عباس را وسط گذاشتي!' مار گفت: 'ديگه حوصلهٔ حرفهاى تو را ندارم! اگر از اين بيشتر حرف بزنى جگرت را مىخورم' . مرد دهقان که مرگ خودش را به چشم مىديد صدا کرد که: 'اى حضرت عباس من تو را شاهد گرفتم حالا گناه من چيه که اين مار مىخواد منو هلاک کنه؟...' هنوز حرف مرد دهقان تمام نشده بود که ديد يک جوان نوارانى که نور از صورتش تتق مىکشيد در حالى که سوار بر اسبى بود و شمشير دو دمى به کمر داشت و نقابى به چهره زده بود حاضر شد و گفت: 'اى مرد دهقان نترس از برگهاى خشک آن کنار، مقدارى با کف دست خرد کن و بخور تا از درد شکم و شر مار راحت بشوي' . اين را گفت و غيب شد. مرد دهقان مقدارى از برگ درخت چيد و با کف دست خرد کرد و بلعيد و مقدارى هم آب روى آن خورد. يک مرتبه ديد دلش بههم مىخورد. بعد از چند دقيقه مار تکهتکه شد و از دهانش بيرون ريخت و مرد دهقان راحت و آسوده به خانهاش برگشت و براى حضرت ابوالفضل عباس (ع) گوسفندى قربانى کرد. |
- مار و دهقان |
- قصههاى ايراني، جلد دوم ـ ص ۱۶۷ |
- گردآورنده: سيد ابوالقاسم انجوى شيرازي |
- انتشارات اميرکبير، چاپ اول ۱۳۵۳ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد سيزدهم ـ على اشرف درويشان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۲ |
همچنین مشاهده کنید
- فرجام (۲)
- دندان آهنی(۲)
- مُزد به مشت، مزد به سر، مزد به دوش
- پرندهٔ سپید
- شاهزاده ابراهیم و شاهزاده اسماعیل (۳)
- قصهٔ رستم پهلوان
- شیر شیر توی پوست شیر و بار شیر (۲)
- دختری که مسلمان شد(۲)
- قرقره، دوک و سوزن
- سرنوشت
- قنبر خوششانس
- پسر پادشاه و پیرزن
- سه باغ گل
- جمعه، شنبه، یکشنبه (۲)
- کاشیر محمد
- فاطمهخانم (۲)
- شیر و روباه
- خدارحم و بیرحم
- عروس و مادر شوهر
- مرد سهزنه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست