شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
یک معلم دوست داشتنی
شاید این داستان را من بیشتر از ۱۰ بار خواندهام و به یاد ندارم حتی یکبار هم پس از خواندن آن گریه نکرده باشم. امیدوارم شما هم از خواندن آن لذت ببرید.
در روز اول سال تحصیلی، خانم تامپسون معلم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبتهای اولیه، مطابق معمول به دانشآموزان گفت که همه آنها را به یک اندازه دوست دارد و فرقی بین آنها قائل نیست.
البته او دروغ میگفت و چنین چیزی امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکی در ردیف جلوی کلاس روی صندلی لم داده بود به نام تدی استودارد، که خانم تامپسون چندان دلخوشی از او نداشت. تدی سال قبل نیز دانشآموز همین کلاس بود.
همیشه لباسهای کثیف به تن داشت، با بچههای دیگر نمیجوشید و به درسش هم نمیرسید. او واقعاً دانشآموز نامرتبی بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضی بود و سرانجام هم به او نمره قبولی نداد و او را رفوزه کرد.
امسال که دوباره تدی در کلاس پنجم حضور مییافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلی سالهای قبل او نگاهی بیندازد تا شاید به علت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند.
معلم کلاس اول تدی در پروندهاش نوشته بود: تدی دانشآموز باهوش، شاد و بااستعدادی است. تکالیفش را خیلی خوب انجام میدهد و رفتار خوبی دارد. رضایت کامل.
معلم کلاس دوم او در پروندهاش نوشته بود: تدی دانشآموز فوقالعادهای است. همکلاسیهایش دوستش دارند، ولی او به خاطر بیماری درمانناپذیر مادرش که در خانه بستری است دچار مشکل روحی است.
معلم کلاس سوم او در پروندهاش نوشته بود: مرگ مادر برای تدی بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را برای درس خواندن میکند، ولی پدرش به درس و مشق او علاقهای ندارد. اگر شرایط محیطی او در خانه تغییر نکند او بزودی با مشکل روبهرو خواهد شد.
معلم کلاس چهارم تدی در پروندهاش نوشته بود: تدی درس خواندن را رها کرده و علاقهای به مدرسه نشان نمیدهد. دوستان زیادی ندارد و گاهی در کلاس خوابش میبرد.
خانم تامپسون با مطالعه پروندههای تدی به مشکل او پی برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فردای آن روز، روز معلم بود و همه دانشآموزان هدایایی برای او آوردند.
هدایای بچهها همه در کاغذ کادوهای زیبا و نوارهای رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدی که داخل یک کاغذ معمولی و به شکل نامناسبی بستهبندی شده بود.
خانم تامپسون هدیهها را سرکلاس باز کرد. وقتی بسته تدی را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سهچهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود.
امیرحسین جعفرقلی
مشاور تحصیلی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست