سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

افسانه نوشداروی فردگرایی


افسانه نوشداروی فردگرایی

امروزه مساله « فردگرایی» و نگرانی از تهدید نفع طلبی های خودخواهانه و فردگرا, کاهش تعهدات شهروندی و مسوولیت اجتماعی, شخصی شدن گفتمان ها و پروژه های زندگی و به تعبیری از دست دادن تدریجی زبان مشترک باعث توجه مجدد به مساله عمل جمعی در حوزه عمومی و رفتارها و گرایش های مقوم آن و از جمله رفتارهای داوطلبانه و دگرخواهانه شده است

امروزه مساله « فردگرایی» و نگرانی از تهدید نفع طلبی های خودخواهانه و فردگرا، کاهش تعهدات شهروندی و مسوولیت اجتماعی، شخصی شدن گفتمان ها و پروژه های زندگی و به تعبیری از دست دادن تدریجی زبان مشترک باعث توجه مجدد به مساله عمل جمعی در حوزه عمومی و رفتارها و گرایش های مقوم آن و از جمله رفتارهای داوطلبانه و دگرخواهانه شده است. بر همین اساس ایده اصلی نظریه سرمایه اجتماعی شکل گرفته که بر پایه آن شبکه های اجتماعی بیشتر از شرایط اتمیزه شده و انفرادی- ناشی از پی جویی نفع شخصی- مردم را به همکاری و اعتمادپذیری تشویق می کند. همچنین سرمایه اجتماعی بر تمایلات، رفتارها و گرایش هایی دلالت دارد که برای ایجاد نهادهای جامعه مدنی و جهت گیری های اخلاقی دموکراسی مدرن اهمیت و ضرورت دارد. در چنین زمینه یی انباشت سرمایه اجتماعی و به تبع آن رفتارهای داوطلبانه شهروندی در جامعه ایران، که بر اثر تاریخی پرآشوب و استبدادی مجالی برای تمرین دموکراسی و بسط حوزه عمومی نداشته، با مشکل مضاعفی روبه رو است. در واقع مقاطع مختلف تاریخ ایران و از جمله مهمترین آنها، انقلاب ۱۳۵۷، فرصت هایی برای ایجاد و به فعلیت درآمدن این رفتارها بوده ولی منجر به ذخیره سرمایه اجتماعی نشده است. امروزه جامعه ایران در ابعاد وسیعی شاهد فردگرایی منفی است. علائم این بحران را در رشد شاخص های ضد سرمایه اجتماعی می توان به روشنی دریافت.

پژوهش متوسلی و بی نیاز (۱۳۸۲) با رویکردی به ارزیابی سرمایه اجتماعی در اقتصاد ایران استدلال می کند که تفاوت کیفی رشد اقتصادی دهه های۱۹۸۰ و۱۹۹۰ میلادی اقتصاد ایران و ضعف نسبی رشد اقتصادی در دهه دوم انقلاب و بعد از آن از تنزل سرمایه اجتماعی در اقتصاد ایران ناشی شده است. (متوسلی و بی نیاز ۱۳۸۲؛۳۶)

تاجبخش و دیگران (۱۳۸۲) نیز از وضع نگران کننده سرمایه اجتماعی براساس شاخص های اعتماد و باور به ارزش های حاکم بر جامعه گزارش می دهند که در مجموع حاکی از فضای بی اعتمادی گسترده در سطح جامعه است. در کنار آن مشارکت نیز وضع نامطلوب و مشابهی دارد و در بین مهمترین مسائل جامعه از نظر مردم در اولویت آخر قرار دارد. (تاجبخش و دیگران ۱۳۸۲؛ ۱۶۴)

برخی پژوهشگران به روند فرسایشی سرمایه اجتماعی موجود برای جوانان طی چند دهه اخیر هم در درون و هم بیرون از خانواده اشاره دارند که توام با رشد فردگرایی و تقدم مصالح فردی بر جمعی بوده است. (شارع پور، ۱۳۸۰؛ ۱۰۹)

در حالی که نگرش اخلاقی نسل های آینده با ایجاد توازن بین منافع خود و دیگران مرتبط است و رشد اخلاقی جامعه در گذر از خودخواهی به دگرخواهی و درک صحیح شهروندی معنی می شود، نتایج تحقیقات در خصوص جوانان ایرانی نشان می دهد که تلقی عمودی از روابط و موقعیت شهروندی، ناآشنایی با حقوق اجتماعی و فرهنگی و نداشتن انتخاب در بازآفرینی مدل رفتاری مرجع جوانان، در تقویت انفعال و احساس حاشیه نشینی اجتماعی آنها موثر است. از طرف دیگر فردی شدن، استقلال طلبی، خرد شدن هویت، غیرخطی شدن مسیرگذار و تغییر اولویت و اهمیت مولفه های آن، کیفیت و میزان سرمایه اجتماعی که جوانان به عنوان یک گروه اجتماعی از آن برخوردارند، نقش مهمی در مرزبندی های آنها از عرصه خصوصی و عمومی به دنبال آن، رفتار شهروندی آنان دارد. (ذکایی ۱۳۸۲؛ ۷)

ویل دورانت درباره علت سقوط آتن توسط اسپارت ها می نویسد؛ طرفداری از منافع شخصی اخلاق مردم آتن را تا حد نابودی تضعیف کرد تا جایی که شهر طعمه اسپارتیان سخت و خشن شد. (دورانت ۱۳۸۰؛ ۱۰)

بنیان های نوین اخلاق جامعه و مساله نظم و صلح همان قدر که دغدغه سقراط بود توسط شاگردان وی نیز پیگیری شد. افلاطون «جمهوری» را مطرح کرد که در آن دوگانگی اخلاق فرد و حکومت رد شده بود. وی معتقد بود که «حکومت شبیه افراد خود است» و به این نتیجه رسیده بود که مطالعه و تحقیق درباره مساله اخلاق به عنوان جزیی از ساختمان اجتماعی بهتر و آسان تر از آن است که مانند یک صفت شخصی مورد مطالعه قرار گیرد. «اگر ما بتوانیم جامعه درستی را توصیف کنیم، توصیف یک فرد درست برای ما بهتر و آسان تر خواهد بود.» (دورانت ۱۳۸۰؛ ۱۰)

در فلورانس قرن ۱۶ که بازتاب دهنده تاریخ بی ثبات نهادهای جمهوری اعصار باستان و نیز ایتالیای عصر رنسانس بود غبر میراث افلاطونف، نیکولو ماکیاولی و چند تن از معاصرا نش به این نتیجه رسیدند که موفقیت یا شکست نهادهای آزاد به ویژگی «شهروندان» یا «فضیلت شان» بستگی دارد. (پاتنام، ۱۳۸۰؛ ۱۵۵)

این مکتب «جمهوریخواهی» انسان گرایان مدنی، بعدها مغلوب اندیشه هابز، لاک و جانشینان لیبرال شان شد. در حالی که جمهوریخواهان بر جامعه و تعهدات شهروندان تاکید می کردند لیبرال ها بر فردگرایی و حقوق فردی تاکید داشتند.

تا اینکه در دوره معاصر یک موج جدید تجدیدنظرطلبانه سراسر فلسفه سیاسی آنگلو- آمریکن را در جهت بازسازی و بزرگداشت انسان گرایی مدنی درنوردید. در سنت جمهوریخواهی مدنی، شهروندان باید قادر به فاصله گذاری کافی بین تقاضاهای خاص گرایانه خود و دیگران باشند تا توانایی برخورد عینی با خواسته های خاص گرایانه دیگران را داشته باشند. (پاتنام، ۱۳۸۰؛ ۱۵۶) بر این اساس والزر (۱۹۸۰) علاقه مندی به مسائل عمومی و دلبستگی به اهداف عمومی را علائم اصلی فضیلت مدنی می داند و کسانی چون میلر (۱۹۸۹) تعهد به پیشبرد خیر جمعی را شرطی برای شهروندی می شناسند.

پاتنام (۱۳۸۰) ایده جمهوریخواهان جدید را که عاری از تمجید از فردگرایی است با اندرزهای جمع گرایانه «جان وینتروپ» مقایسه می کند که می گفت؛ ما باید از یکدیگر لذت ببریم، خود را در شرایط دیگران تصور کنیم، در غم و شادی یکدیگر شریک باشیم، با یکدیگر کار کنیم و زحمت بکشیم و اجتماع مان را همواره اعضای یک پیکره تصویر کنیم.

البته ایده جمهوریخواهان جدید از جانب لیبرال ها و نئولیبرال ها «خطرناک و بیجا» ارزیابی شد.

این مجادلات بین فلاسفه سیاسی در دوره معاصر متاثر از رهیافت جدیدی در علوم سیاسی تجربی شد که مطابق کارهای گابریل آلوموند و سیدنی وربا برای درک تفاوت های موجود در عملکرد حکومت های دموکراتیک شکل گرفت و بازهم به فضیلت های شهروندان نظر داشت. این رهیافت، الهام بخش رابرت پاتنام در پژوهش های تجربی ۲۰ ساله یی شد که توسعه تئوری سرمایه اجتماعی را به شکل امروزی آن در پی داشت. استقرار مدرنیته و صنعتی شدن جوامع تحولات عینی و فرهنگی را در پی داشت که بحران های اخلاقی و معضلات اجتماعی قرن نوزدهم را رقم می زد. ویژگی برجسته جامعه مدرن فردگرایی بود. پدیده یی که جامعه شناسان کلاسیک را به خود مشغول داشت تا بنیان های جدید نظم اخلاقی و شرایط نظم و همبستگی اجتماعی را بر این اساس جست وجو کنند.

اصطلاح فردگرایی به شیوه های بسیار متفاوتی ارزیابی شده است. از یک سو هنگامی که فردگرایی با رهایی از اجبارهای اجتماعی و شرایط ستمگرانه در ارتباط است، معمولاً به گونه یی مثبت تصویر می شود. از سوی دیگر هنگامی که به فردگرایی از جهت جدایی از دیگران و نبود احساس تعهد متقابل نگریسته می شود، به صورت منفی در نظر گرفته می شود.

توکویل در کتاب دموکراسی در امریکا (۱۹۶۹) به توصیف ماهیت روابط اجتماعی در جوامع دموکراتیک پرداخته و برای این کار از اصطلاح فردگرایی استفاده کرده و آن را «واژه یی که به تازگی برای بیان اندیشه نو ابداع گردید» توصیف کرده است. (نقل از کیویستو، ۱۳۸۰؛۱۲۱)

دامونت ( ۱۹۷۷) معتقد است دلیل این که این نوواژه در قرن نوزدهم وضع شد نیاز به توصیف و تشخیص چیزی بود که نه در جامعه فئودالی اروپا وجود داشت و نه در هیچ جای دیگری در جهان. پیوندهایی که همه مردم را در دنیای سلسله مراتبی فئودالی یا اشرافی با هم مرتبط می ساخت بر اثر دموکراسی غجدیدف از هم گسیخت. (توکویل ۱۹۶۹) در بحث توکویل رابطه جامعه و فرد از دوران پیشامدرن به گونه یی رمانتیک تصویر نمی شد. مردم همیشه به شیوه یی رفتار نمی کردند که منافع جامعه را افزایش دهند. به رغم این واقعیت که هویت مردم با هویتی جمعی درآمیخته بود، در شیوه پیوند و ارتباط مردم با جامعه شان دشواری هایی وجود داشته است.توکویل به وضعیتی اشاره می کند که در آن مردم از جامعه جدا می شوند، یا منافع جامعه بزرگتر را به دلیل «خودخواهی» وامی نهند. (توکویل ۱۲۱؛ ۱۹۶۹)

توکویل می گوید؛ خودخواهی علاقه یی پرشور و مبالغه آمیز به خود است که آدمی را وامی دارد به همه چیز با در نظر داشتن خودش فکر کند و خود را به همه ترجیح دهد. فردگرایی احساسی ملایم و سنجیده است که هر شهروند را به جداکردن خود از توده همگنانش و کناره گیری از دایره خانواده و دوستان متمایل می کند، او با این جامعه کوچکی که مطابق میل و سلیقه اش تشکیل شده است شادمانه جامعه بزرگتر را ترک می گوید و آن را به حال خود رها می کند. (توکویل ۵۰۶؛ ۱۹۶۹)

به هر حال توکویل فردگرایی را چیزی می دانست که در عصر دموکراتیک اجتناب ناپذیر است، اما معتقد بود پیامدهای زیان آورش باید به حداقل برسد. چیزی که خود وی به آن می رسد «نفع شخصی درست درک شده» است؛ اصطلاحی که توسط توکویل وضع شد تا نشان دهد امریکایی ها چگونه بدین طریق پیامدهای فرساینده فردگرایی افراطی را تا اندازه یی تعدیل می کنند. پاتنام و سایر نظریه پردازان این اصطلاح را به عنوان مبنای تئوری های سرمایه اجتماعی جدید در نظر گرفته و بسط داده اند.

به اعتقاد دورکیم جوامع صنعتی، تخصصی کردن و تقسیم کار را ضروری ساختند و به همراه آن وابستگی متقابل فزاینده یی پدیدار شد. تفاوت در کارکردهای اعضای هر جامعه تفاوت های فردی را به وجود آورد و بدینسان انگیزه ها فردگرا شدند. به نظر دورکیم فردگرایی محصول جامعه بود؛ نتیجه ویژگی معین جوامع صنعتی مدرن که در نهایت از رشد تقسیم کار ناشی می شد. او در این زمینه با فیلسوفان فایده باور مخالف بود که مردم را افرادی خودخواه می دانستند که تنها نفع شخصی انگیزه آنهاست. او فردگرایی را در تضاد با نظم اخلاقی نمی دید و معتقد بود که نوعی از فردگرایی برای پیشبرد همبستگی ارگانیک ضروری است. هر چند استدلال می کرد که تغییرات ساختاری جوامع در نتیجه گسترش تقسیم کار به خودی خود برای به وجود آوردن اساس جدید همبستگی اجتماعی کافی نیست و باید اخلاق جدیدی نیز شکل بگیرد.

دورکیم تضاد بین دیگرخواهی و خودخواهی را مورد مطالعه قرار می دهد و توضیح می دهد که در حالت خودخواهی، تعادل میان فرد و جامعه برهم می خورد زیرا فعالیت ها و باورهای فردی بر پیوندهای جمعی تقدم می یابد. در این وضعیت میزان یگانگی بسیار اندک است. اما دیگرخواهی به وضعیت هایی اشاره دارد که در آن تعادل به نفع جامعه است. (کیویستو ۱۳۸۰؛ ۱۳۹-۱۳۸) دورکیم معتقد بود که اگر انسان بخواهد موجودی اخلاقی باشد، باید خود را وقف چیزی غیر از خودش کرده و خود را با جامعه یکی ببیند. (دورکیم ۱۹۶۱ غ۱۹۳۷ف)

دیگرخواهی در آرای دورکیم مبنای مهمی برای همبستگی در جامعه مدرن است. (ذکایی، ۱۳۸۱؛ ۶۳)

کنش اخلاقی نزد دورکیم تواماً دربردارنده خرد و احساس است و در مفهوم «تقدس» به توازن این دو عنصر اشاره شده است. این مفهوم اخلاق نزد دورکیم را برخی یک نوع «دین مدنی» تفسیر کرده اند که در نسل جدید جامعه شناسان خود را نشان می دهد.جامعه شناسان اکنون هشدار می دهند که خصوصی شدن گفتمان ها نشانه آن است که فردگرایی اکنون در حال فرسودن شالوده های عمومی تعهد و به هم پیوستگی مدنی است و تا هنگامی که مردم زبان مشترک تعهد و هدف نداشته باشند اجتماع در خطر است. جنبش فکری و سیاسی معاصر معروف به «اجتماعی گرایی» هدفش یافتن تعادلی جدید میان فرد و اجتماع است. این مکتب منتقدانی نیز دارد که استدلال می کنند اجتماع گرایان از گونه یی محافظه کاری تعدیل شده طرفداری می کنند. (کیوستیو ۱۳۸۰؛ ۱۶۰)

بسیاری از صاحب نظران در زمینه سرمایه اجتماعی بحث فردگرایی را به عنوان زمینه و درآمد ورود به تئوری سرمایه اجتماعی برگزیده اند. (کلمن ۱۳۷۷، پاتنام ۱۳۸۰ و بیکر ۱۳۸۲) آنها با این سوال بحث خود در مورد فردگرایی را شروع می کنند که؛ برای کسب موفقیت چه کاری باید انجام داد - برای دستیابی به اهداف شغلی و اجتماعی؟ بیکر در پاسخ به این سوال می گوید؛ هنگامی که این سوال را با کسانی که برای مشاوره نزد من آمده اند مطرح می کنم با پاسخ های گوناگونی مواجه می شوم. منبع موفقیت یک استعداد هوش آموزش و پرورش یا تلاش طبیعی است. حتی ممکن است به دلیل خوش شانسی حاصل شود. منبع هر چه که باشد تصورات و ناگفتنی هایی که همواره در پس این جواب ها قرار دارد معمولاً یکسان است و آن اینکه موفقیت و شکست هر فرد بر اساس توانایی ها و تلاش های فردی او شکل می گیرد. این تصورات آنقدر پرقدرت هستند که وقتی من جایگزین دیگری برای آنها ارائه می کنم - موفقیت به روابط ما با دیگران و روابط آنان با ما بستگی دارد- معمولاً با انکار آنان مواجه می شوم. هنگامی که برای آنان توضیح می دهم ترفیع حقوق و انجام وظایف به طور گسترده یی توسط ساختار و محتوای شبکه های شغلی و فردی مشخص می شود انکار آنان حالت جدی تر به خود می گیرد و آخرین تیر ترکش من این است که به آنها بگویم مدیریت ماهرانه روابط یک وظیفه اخلاقی است و هر کسی که این وظیفه را انجام نمی دهد غیراخلاقی محسوب می شود. (بیکر ۱۳۸۲؛۱۷)

روانشناسان می گویند «پاسخ انکاری» در پی احساس نیاز برای حفظ یک تصور درونی مثبت ظاهر می شود. مثلاً انکار نقش روابط این تصویر خودساخته را تقویت می کند که ما حاکم مطلق سرنوشت خویش هستیم و به عبارت دیگر ما همه اعتبار لازم را برای موفقیت مان به دست می آوریم. بیکر بیان می دارد که ممکن است این عکس العمل روانشناسانه صحت داشته باشد اما دلیل این انکار بسیار عمیق تر است. ساختار هر جامعه یی حول محور «اسطوره های فرهنگی» می چرخد که این اسطوره ها به زندگی مردم هدف و معنی می بخشد. یک افسانه فراگیر در این فرهنگ است که موفقیت یک مساله شخصی است.

این فرضیه که سرنوشت هر کسی به روابطی که با دیگران دارد بستگی دارد، با یکی از بزرگ ترین ارزش های جامعه امریکایی در تضاد است؛ یعنی فردگرایی. فردگرایی یکی از اصول بنیادین این ملت است. امریکایی ها در فرهنگی متولد می شوند که روحیه استقلال، اعتماد به نفس، خودکفایی، خوددوستی و خودمختاری را می آموزند و گرامی می دارند. قهرمان امریکایی همواره همان فردگرای قوی و خشن و تنومند است. داستان هایی از فقرا و اغنیا که افراد با تکیه بر توان و تلاش خویش به موفقیت های بزرگی دست می یابند. امریکایی ها همواره برای ذهنیت فردگرایی، روحیه تک روی و گرگ تنهایی که بدون دیگران به زندگی خود ادامه می دهد، احترام قائل هستند. این اسطوره ها اسامی مختلفی دارند، اما پیام آنها یکی است و آن این که موفقیت یک مساله فردی است. هر تصویر دیگری غیرامریکایی محسوب می شود.

اما بیکر معتقد است که فردگرایی یک افسانه است. جیمز کلمن یکی از بزرگترین دانشمندان علوم اجتماعی از فردگرایی به عنوان «رویای فراگیر جامعه نوین» یاد می کند. «این رویا جامعه یی متشکل از افراد مستقل است که هر یک برای دستیابی به اهداف مستقل عمل می کنند و به تنهایی به هدف های خود می رسند. کارکرد این سیستم اجتماعی شامل ترکیبی از اقدامات این افراد مستقل است.» (کلمن ۳۰۰؛ ۱۹۹۰)

بیکر معتقد است اولین وظیفه هر فرد این است که تمام دروس فردگرایی را به دست فراموشی سپارد.

برای مثال اجازه دهید از خود سوال کنیم چرا یک تیم فوتبال می برد؟ اگر این تیم از افراد بسیار بااستعداد تشکیل شد اما استعدادهای فردی آنها توسط تلاش های مربیان شناسایی نشود شاهد شکوفایی و بالندگی این استعداد ها نخواهیم بود. بازیکنان با سال ها تمرین سازماندهی شده تیمی، بر مهارت های خود تسلط یافته و پس از چندین سال که در کنار هم بازی می کنند، یک تیم موفق را تشکیل خواهند داد.

فوتبال یک بازی تیمی است، موفقیت افراد در تیم با عملکرد دیگر اعضای تیم در ارتباط است. به یکی از مواهب الهی که به صورت استعداد در شما وجود دارد فکر کنید. چه کسی به شما کمک کرده است تا این استعداد خود را بپرورانید؟ خانواده، دوستان، مربیان، معلمان، همبازی ها و دیگران چه نقشی در کشف توسعه و بیان استعداد طبیعی شما داشته اند؟

هر کسی افرادی را می شناسد که انسان های موفقی محسوب می شوند، بی آنکه با استعدادترین و باهوش ترین باشند یا بهترین تحصیلات را داشته باشند. خیلی ساده می توان گفت آنان ناامید نشدند. رابطه کاملاً مشخصی بین تلاش و موفقیت وجود دارد. اما آیا این مساله کاملاً شخصی است؟ به طور واضح می توان گفت در توانایی های فکری و فیزیکی تفاوت های طبیعی وجود دارد، اما زمینه های رفتار سازمانی و روانشناسی نشان می دهد که مقدار تلاش افراد به طور قابل توجهی با توجه به بافت اجتماعی تغییر می کند. دوندگان سریع ترجیح می دهند با دوندگانی مسابقه دهند که سریع می دوند، زیرا این عمل باعث ارتقای عملکرد فردی آنان می شود. برخی از محیط های کاری تشویق کننده و برخی دیگر ناامیدکننده هستند. موفقیت یک مساله اجتماعی است، یعنی به روابط ما با دیگران بستگی دارد. آنچه که در موفقیت دخیل است و ما معمولاً تمام آنها را مسائل شخصی در نظر می گیریم - استعداد ذاتی، هوش، تحصیلات، تلاش و شانس - شبکه های کاملاً درآمیخته است. بررسی مجدد موفقیت اثبات می کند که چرا فراموش کردن تجربیات توفیق انفرادی و بازبینی دیدگاه نسبت به جهان و عملکرد آن مفید است. این تغییر دیدگاه ما را از اسطوره فردگرایی می رهاند و قادر می سازد که از قدرت سرمایه اجتماعی در راستای دستیابی به موفقیت های فردی و شغلی استفاده کنیم.

سعید مدنی



همچنین مشاهده کنید